گروه فرهنگی: دورانی که در حال حاضر آن را میگذرانیم برای رسانهها با فرازوفرودهای زیادی همراه بوده، تأثیر دنیای مجازی در انتشار اطلاعات حالا دیگر خیلی جدید نیست و در موردش بسیار گفتهشده شاید حتی به نظر برسد چهره الکترونیک رسانه قالبهای دیگر ارائه کرده که شکلهای سنتی در این دنیای جدید جایی ندارند، اما با نگاهی دقیق میتوان دریافت که این تنها فرمی تازه است و مغز معنا همان است که بود، مطبوعات بهواسطه تولید و توضیح اطلاعاتی که میتوانند شکل خبری و تفسیری داشته باشند در شکل کارکردی خود فرمی انتقادی هم میگیرند. این فرم انتقادی آنجا که دیالکتیک پیشروندهای را منجر شود کارآمد خواهد بود.
برای ساختش هم باید فضا را به وجود آورد؛ فضایی که بیشک مطبوعات پویا از ارکان آن خواهد بود. این فعل مستقبل است چراکه به نظر اکنون جامعه ما هیچ شباهتی با این تصویر ایدئال ندارد، نهتنها نمیتوان آن دیالکتیک پیشرونده را دید بلکه اساساً مطبوعات کشور حیاتی پویا ندارند که بخواهند همان وظایف اولیه را هم انجام دهند. دلیل اصلی هم چیزی نیست مگر نبود فضای گفتمان از سوی نهادهای مربوط و گاه نامربوط! این نهادها در بسیاری از موارد حتی جزو بدنه اصلی حکومت هم نیستند بلکه عناصری هستند که تاب انتقاد را ندارند یا آن را با نگاهی که آغشته به توهم توطئه است، تفسیر میکنند.
در مورد آنچه در فضای فرهنگی در حال رخ دادن است هنرمندان نیز تجربهای نزدیک را دارند و همواره باید با چنین مسائلی دستوپنجه نرم کنند تا بتوانند اثری را خلق کنند و خوشبختانه هنر ایران همواره راه خود را در این بزنگاهها بهدرستی جسته است. کامبوزیا پرتوی که چهارم آذرماه یک سال قبل درگذشت، از کارگردانان مطرح سینمای ایران بود که آثارش وجهی اجتماعی بارزی دارند و با قصهپردازی و شخصیتپردازیهایی آشنا به توصیف روابط و مختصات فرهنگ ایرانی معاصر میپرداخت. آنچه در ادامه میآید حاصل آخرین دیدار ما با اوست:
مطبوعات، در جامعه امروز ما شرایط سختی را از سر میگذرانند. به نظر شما، نمایشگاهی مثل نمایشگاه مطبوعات میتواند به بهتر شدن وضع کمک کند؟
آنچه در کشور بهعنوان نمایشگاه مطبوعات رخ میدهد یکی از جدیترین و مهمترین اتفاقات است که میتوان آن را گردهمایی بزرگ و تأثیرگذار بر این عرصه دانست ولی در واقعیت این فرصت شکلی دیگر دارد. در این سالهایی که پشت سر گذاشتهایم به نظرم میرسد که مسئولان با مطبوعات به شکل دیگری برخورد کردند. نباید مسئله را اینطور فهمید که حرکت نو در این عرصهها به ترسی برای مسئولان بدل میشود.
برخی از افراد اینطور مسئله را تعبیر میکنند که هر اتفاقی میتواند با قصد و منظوری خاص بیفتد. در چنین شرایطی کارکردن خیلی سخت میشود چون از هر کاری برداشت دیگری میشود که هرگز چنین قصدی در پس آن عمل نبوده است. امید داشتن و ایجاد آن در این فضا خیلی سخت است و شاید حرف زدن در مورد آن برای مردمی که بارها رنجیدهاند و ناامید شدن کار سختی است اما شدنی است. بهشرط آنکه از حرکتهای نو نترسیم و آن بخشی که با محافظهکاری یا بدبینی رویکردهای جدید را تفسیر میکنند نگاهشان را عوض کنند یا لااقل برای دیدن نتایج هر کاری کمی صبر داشته باشند.
مردم در جامعه امروز ما مسائل زیادی را از سر گذراندهاند که هر کدامشان آنقدر جدی بودهاند که تأثیراتشان تا نسلها باقی خواهند ماند. در چنین شرایطی و با این تجربیات جامعه ما بهجایی رسیده که خیلی انتظاراتش ویژه نیست، مردم امروز میخواهند شرایط بدتر از این نشود.
این نگاه که در مسئولان مطبوعات وجود دارد، در هنرها و بخشهای دیگر فرهنگی دیگر هم قابلمشاهده است؟
فکر میکنم خیلی نیاز به توضیح نیست و خیلی چیزها روشن است، بهعنوانمثال آنچه در مورد کتاب و نشر رخ میدهد، اگر بدتر نباشد، بهتر نیست. ما در مورد چاپ کتاب با وضع خوبی روبهرو نیستیم؛ حرف هم در این مورد زیاد است و به نظرم علتش هم چیزی نیست مگر همان نگاهی که توضیحش دادم.سینما هم که آنقدر مسائل و مشکلاتش زیاد است که جایی برای گلهگزاری نمیماند، غمانگیزترین بخشش هم نگاه مسئولان به سینماست، سینما برای آنها تبدیل به شو شده است. هر روزنامه و سایتی را که باز کنی تصویری که از سینما ارائه میشود چیزی نیست مگر عکس و لبخندهایی که دائم تکرار میشوند و تنها ظاهری از چیزی را ارائه میدهند که وجود خارجی داشته باشد. آن افرادی که با روزنامهها آن برخورد را دارند با سینما هم همانطور رفتار میکنند؛ هر فیلم تازهای میتواند برای آنان ترسناک باشد و به چیزهایی اشاره کند که آنها دوست ندارند.
از سینما و تمام مسائلش تنها به جوانگراییای بسنده کردهاند و جالب است که در همین مسئله هم نتوانسته درست عمل کنند. چنانکه میبینیم برخی از مسئولان چنان بیمحابا به سمت این حرکت رفتهاند که حتی از فکری که هنوز در پیش خود هنرمند هم شکل نگرفته است و پخته نشده حمایت میکنند آنهم درحالیکه خود فرد هنوز نمیداند میخواهد چه بگوید و چه طور بگوید! این جوان ممکن است پر از قصه باشد اما بیشک فکر او پخته نیست! در چنین شرایط و اوضاعی سینما هم جای قابلاعتمادی نیست.
شما بهعنوان یک سینماگر خیلی شرایط کاری حرفه خود را تاریک میبینید. این نگاه قطعاً دلایلی دارد که احتمالاً من و دیگر افرادی که در سینما نیستند، درک کاملی از آن نداریم. این مسائل را میتوانید بازگو کنید؟ باید چه کرد؟
شرایط به گونه است که چنین نگاهی را در من به وجود آورده، همه ما در این سالها دمبهدم با خبر فوت پیشکسوتان بزرگان روبهرو شدهایم و هر روز یکی از میان ما میرود. چند وقت پیش فکر میکردم شرایط سینما آنقدر بد هست که بهجای اینکه برای این در گذشتگان مراسم یادبود بگیریم بهتر است برای خود «سینما» مراسم یادبودی داشته باشیم! سینمای دهه 60 ما که به نظر سینمای قابلتوجهی بود در ادامه حیاتش نابود شد.
سینمای امروز ما برای من دیگر امیدبخش نیست. این در حالی است که در همین منطقه بسیاری از کشورهای همسایه ما سینمایشان در حال پیشرفت است و ما از این حرکت روبهجلو دور ماندهایم. برای این سینما دلم میسوزد؛ همانطور که شرایط مطبوعات ما باعث دلسوزی میشود، اما چه سود که این دل سوزی دردی دوا نمیکند. خیلی به این فکر میکنم که راههای جدید چقدر میتوانند راهگشای شرایط ما باشند اما در این شرایط که هر فضای تازهای از سوی برخی ترسناک تعبیر میشود، چه میتوان کرد؟
تا کجا باید به محافظهکاری ادامه داد؟ بسیاری از مدیران ما تنها چیزی که دوست دارند صندلیشان است، این مدیران نمیخواهند آن را از دست بدهند و به همین دلیل هم تنها راه چاره را در محافظهکاری میجویند. قطعاً چنین دلبستگی به ریاست و میز شاید برای افراد سودآور باشد اما قطعاً برای سینما هیچ چاره و درمانی را به وجود نمیآورد. در این شرایط نیاز داریم تا مسئولان برای بهترشدن شرایط دست به اقدام بزنند. این مسئولان اگر فقط برای یکبار برای مردم دستبهکار بزنند شرایط میتواند رنگ دیگری به خود بگیرد و برای ایدهها و حرکتهای جدید امنیت ایجاد شود.
دقیقاً کدام مفهوم امنیت مدنظرتان است؟...
امنیت در تمام بخشهایی که مربوط به کار فرهنگی و امر هنر است؛ از امنیت اندیشه بگیرید تا امنیت جان و امنیت بازار یا امنیت خانواده... اما متأسفانه این امنیت در شرایط بدی به سر میبرد. بنده بهعنوان یک کارگردان یا هنرمند حس نمیکنم که اندیشه و فرهنگم در امنیت به سر میبرد و این بد است، مضر است. بهطورقطع این حس ناامنی در کار من تأثیر میگذارد و اگر عاملی کلان داشته باشد که در جامعه همهگیر شود همه بخشها را تحت تأثیر قرار میدهد، حال میخواهد هنر و فرهنگ باشد یا اقتصاد و سیاست را...
در جواب همه این حرفها هم تنها لبخند مسئولانی را میبینم که از امیدواری حرف میزنند. این لبخندها شروع نیستند بلکه تنها کاری است که انجام میشود. این لبخندها برای من گریهآور است، من از این لبخندهای مصنوعی گریانم. گریانم چون در ابتدای شروع دولت جدید مدام به این فکر میکردم که حالا کمکم میشود به کارهایی فکر کنم که همیشه میخواستم بسازمشان اما وقتی فیلمنامههایم یکبهیک رد شدند، فهمیدم که خیلی چیزها قرار نیست هرگز تغییری کنند!