به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۱۲:۰۳
 
۹
تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ ساعت ۱۳:۵۷
کد مطلب : ۳۱۹۵۲

ماجراي صدا و سيما و ممنوع‌الكارها!

ماجراي صدا و سيما و ممنوع‌الكارها!
سيد ابوالحسن مختاباد در روزنامه اعتماد نوشت: ماجراي مواجهه تيم رسانه‌يي دولت در دو قضيه انتخاب مجري (اولي براي رييس‌جمهور ودومي براي جشنواره فيلم فجر) نمونه‌يي از بي‌تدبيري‌هاست كه اگر استمرار يابد قطعا به پاشنه آشيل دولت در اين حوزه تبديل خواهد شد. اگر بتوان در ماجراي مجري و رياست‌جمهوري اندكي تسامح به خرج داد و دولت را به دخالت در استقلال يك رسانه متهم ساخت اما به قطع و يقين درماجراي مجري اختتاميه جشنواره سينما مي‌توان انگشت اتهام را مستقيم و بي‌هيچ ترحمي به سمت صداوسيما نشانه رفت و در مقابل دست‌اندركاران جشنواره فيلم فجر را نسبت به چنين موضع ضعيف مورد شماتت قرار داد.

اما گاه پيش مي‌آيد كه يك تهديد مي‌تواند به فرصت تبديل شود. اهل فرهنگ و هنر همه گاه سعي كرده‌اند كه از اين گونه تهديدها، فرصت‌هاي مغتنمي بسازند. به گمانم ماجراي حذف آقاي پاكدل و اشاره‌يي كه ايشان به ممنوع الكار بودن خود در صدا و سيما كردند، مي‌تواند دستمايه‌يي باشد براي همه كساني كه به نوعي در صدا و سيما ممنوع‌الكار بودند و هستند كه خاطره‌يي از اين دوران بگويند و اگر همچنان كار كردن در گلبانگ بانگ و رنگ براي آنها ممنوع است، به آن اشاره كنند تا نادرستي ادعاي مديران ارشد صدا و سيما بيشتر مشخص شود. البته اين خواهش را كساني بايد اجابت كنند كه با صدا و سيما سر وكاري ندارند و براي آنها هم همكاري با اين نهاد حيثيتي نيست.

اين كار موجب مي‌شود تا برخي خطوط قرمز من درآوردي و سليقه‌يي صدا و سيما براي حذف آدميان را زير تيغ پرسش قرار دهند و ادعاي آنها را همانند آن داستان معروف پيازخوار مثنوي بر روزن افكنند: شخص نگارنده در يك دوره كوتاه با اين رسانه همكاري مي‌كردم در برنامه كتاب 4. همكاري گسترش يافت تا رسيد به نمايشگاه كتاب تهران كه از من خواستند سردبيري اين برنامه را عهده‌دار شوم. من هم طبق معمول فهرستي از بزرگان فرهنگ و هنر تقديم مدير گروه كردم و ايشان هم شروع به چانه‌زني با مديران بالاتر تا اينكه در نهايت فهرستي از افراد تاييد شده به دستم رسيد. در سرند اوليه 20تا 25 استاد درجه يك دانش و فرهنگ قلم خوردند.

اما ماجرا به همين جا ختم نشد. بعد از كلي هماهنگي ، يك بانوي ناشر درست قبل از رفتن روي آنتن كنار گذاشته شد. ماجرا اما وقتي جالب‌تر شد كه نگارنده براي به صحنه بردن يك روحاني نسبتا خوش نام اهل كتاب و قلم شروع كرد به سر وكله زدن با ناظر پخش. اين روحاني محترم آقاي محمدرضا زائري بود. چند روز قبل ايشان به همراه آقاي اشعري و يكي دو تن ديگر به عنوان عضو شوراي سياستگذاري صداوسيما در امور كتاب معرفي شدند و من از همه جا بي‌خبر با اين گمان كه وقتي كسي به عنوان عضو شوراي سياستگذاري كتاب صدا و سيما معرفي مي‌شود، به قطع ويقين براي برنامه‌يي با عنوان كتاب مشكلي ندارد از ايشان دعوت كردم و ايشان هم با روي گشاده‌ پذيرفتند.

ساعت هفت شب بود و بايد برنامه روي آنتن مي‌رفت كه ناظر پخش يك‌باره رسيد كه ايشان نمي‌ توانند روي آنتن بروند و نامش جز ممنوع‌التصويرهاست. پرسيدم: اخوي! عزيز دل برادر! ايشان همين سه روز قبل به عنوان عضو شوراي عالي نظارت بر برنامه‌هاي كتاب صدا و سيما معرفي شدند و قطعا شما اشتباه مي‌كنيد. ايشان يك تماسي گرفت با نيروي بالادستي و از قرار دستور رسيد كه حكم همان است كه گفته شد. از من اصرار و ابرام و از ايشان مقاومت و انكار. حال جناب زائري و تيم فيلمبرداري و مجري دست‌شان در بد حنايي گير كرده و نه راه پس دارند و نه راه پيش. بالاخره بعد از يك ربع سر وكله زدند در نهايت نمي‌دانم با كجا هماهنگ كردند كه اجازه دادند آقاي زائري روي آنتن بروند. به گمان من اگر ديگر دوستان هم حكايت‌‌هاي اينچنيني را بازگو كنند طشت برخورد سليقه‌يي صدا و سيما بيش از پيش مشخص شود .