جایی که روزنامه نگاری معادل مرگ است
24 بهمن 1400 ساعت 12:00
گروه بین الملل: آیا پوشش اخبار ارزش آن را دارد که جان خود را به خطر اندازید؟ این پرسشی است که خبرنگاران مکزیکی همواره از خود مطرح میکنند چرا که آنان در مکزیک خطرناکترین مکان روی سیاره زمین برای خبرنگاران در خارج از مناطق جنگی مشغول به کار هستند.
با کشته شدن پنج خبرنگار در سال جاری صرفا به دلیل انجام تعهدی که نسبت به شغل خبرنگاری دارند این پرسش سنگینتر از همیشه مطرح میشود. برای برخی حتی پرسش در این باره که آیا ارزش آن را دارد که برای پوشش اخبار جانمان را به خطر اندازیم شخصیتر شده است.
تهدید روزنامه نگاران مکزیکی به ویژه خبرنگاران محلی از سوی گروههای تبهکار سازمان یافته، مقامات دولتی محلی و سایر منابع اغلب ناشناس صورت میگیرد. ارعاب برخی از روزنامه نگاران را از این حرفه میترساند و دیگران را مجبور به خود سانسوری میکند و آن چه را که مکزیکیها میتوانند در مورد کشورشان بخوانند و ببینند محدود میسازد.بر اساس گزارش کمیته حفاظت از خبرنگاران، از سال ۲۰۱۵ میلادی تاکنون ۲۹ خبرنگار در مکزیک کشته شدهاند. این بدون احتساب کسانی است که تاکنون در سال جاری کشته شده اند. این روندی نیست که کسی انتظار داشته به زودی متوقف شود و یا سیر نزولی را طی کند.
«یان آلبرت هوتسن» نماینده کمیته حفاظت از خبرنگاران در مکزیک میگوید: «این یک مشکل ساده نیست که بتوان آن را با چند راه حل ساده حل کرد». او اشاره میکند که فساد و مصونیت تقریبا کامل قاتلان روزنامه نگاران و آموزش ضعیف پلیس به این معناست که این موضوع مشکلی است که دههها در حال شکل گیری بوده و سالها طول میکشد تا بتوان آن را حل کرد.
«خوان آلبرتو سدیلو گوئررو» هرگز انتظار نداشت که یکی از معدود خبرنگاران تحقیقی باشد که انفجار، جنایت و خشونت را در شمال شرقی مکزیک پوشش میدهد. او در رشته تاریخ تحصیل کرده بود، اما کالج را رها کرد و خود را در جایگاه روزنامه نگاری که اخبار مالی را پوشش میداد یافت.با این وجود، حدودا ۱۵ سال پیش زمانی که خشونت افزایش یافت او از خود پرسید که چه چیزی پشت این جنایات بوده است. این باعث شد تا او گزارشهای مهمی مانند قتل عام سه روزه غیر نظامیان در سال ۲۰۱۱ در شهر کوچک مرزی آلنده را پوشش دهد (که سال گذشته در یک درام نتفلیکس با عنوان «سوموس» بازگو شد) و پنج کتاب درباره جنایت و خشونت بنویسد.
او توسط پلیس محلی به دلیل عکسبرداری و کنجکاویای که برای تهیه دادهها به منظور نگارش گزارش از خود نشان داده بود بازداشت و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تهدیدهای جانی بیش از حدی را دریافت کرد که قابل شمارش نیستند.
افرادی از گزارشهای او مبنی بر این که قاچاقچیان مواد مخدر با باندها و چهرههای محلی همکاری میکنند عصبانی شده بودند. او از روزنامهای سراسری که آن گزارش را منتشر میکرد خواسته بود تا از ذکر ناماش خودداری کند، اما سردبیران مکزیکوسیتی درخواست او را نادیده گرفتند. شاید آنان از خطراتی که او قرار بود با آن مواجه شود بیخبر بودند. او میگوید: «این بخشی از بحرانی عاطفی است. در منطقه من شما میدانید که تحقیق و نوشتن گزارشی مانند این به چه معناست.»او میگوید: «اغلب پس از انتشار یک گزارشی تحقیقی برای مدتی ناپدید میشوم. در سفرهای خارج از شهر یا جابجایی از تخت مهمان به تخت مهمانی دیگر در خانههای دوستان سخاوتمند وقت گذرانی میکنم. من میتوانم واقعا ترس را احساس کنم، اما پس از مدتی بر آن احساس غلبه میکنم». او عضو یک شبکه ملی است که برای حمایت از روزنامه نگاران و کارکنان حقوق بشر تاسیس شده، اما به اثربخشی آن میخندد. سدیلو میگوید بارها به ترک شغلاش فکر کرده و اغلب به خود سانسوری متوسل شده است.او میگوید اگر او و همسرش بیش از یک دهه پیش از یکدیگر طلاق نمیگرفتند هرگز خطراتی را که شغل خبرنگاری برایش به همراه داشته را نمیپذیرفت. او میگوید امنیت خانوادهاش در خطر بود.
سدیلو میافزاید: «آنچه به من این اطمینان را میدهد که علیرغم خطرات ادامه دهم نوشتن روایتها به قابل فهمترین و مستندترین روش ممکن است. به این ترتیب، شاید در آینده مردم بتوانند مشکلات مکزیک را بهتر درک کنند و آن را برطرف سازند. او میگوید: «میخواهم برای تاریخ داستان بنویسم.»
«الخاندرو کاسترو فلورس» ۲۷ساله تنها یک روزنامه نگار نیست. او هم چنین فعالی است که ماه گذشته به سازماندهی تظاهرات سراسری برای حمایت بیشتر از خبرنگاران و آزادی بیان آنان کمک کرد. برخی از همکاران او در کانکون پلاکاردهایی را حمل میکردند که روی آن نوشته شده بود: «فراموش نمیکنیم که اینجا به ما شلیک کردند». دو سال پیش، پلیس به روی آنان آتش گشوده بود، زیرا در حال تهیه گزارشی از تظاهراتی در مخالفت با خشونت علیه زنان بودند.او میگوید: «این مرا امیدوار میکند. نسل من در حال کاشت بذر است، اما آنانی که از پشت سر ما میآیند با آمادگی خود برای صریح صحبت کردن کلیت چشمانداز را تغییر خواهند داد».کاسترو خبرنگار آزاد در کوئینتانارو است که مکان مقاصد ساحلی محبوبی مانند کانکون و تولوم است. جرایم سازمان یافته در آنجا مورد توجه و در تیتر گزارشهای بین المللی قرار میگیرد و درگیریها باعث میشوند گردشگران در سفر به آن مناطق محتاطانه رفتار کنند. خبرنگاران به دلیل پوشش همه چیز از تخریب محیط زیست گرفته تا سیاستهای محلی هدف قرار گرفته اند.
کاسترو میگوید: «من دهها روزنامه نگار را طی چهار سال گذشته دیدهام که از زمان شروع حرفهشان در مکزیک کشته شدهاند، اما این تنها بخشی از چیزی است که این حرفه را متزلزل میکند. صرف گذران زندگی با نوشتن برای ترکیبی از رسانههای محلی، ملی و بین المللی در مورد محیط زیست، حقوق بشر، و گاه جرم و جنایت و امنیت به اندازه کافی سخت است. عدم وجود اطمینان وضعیت بسیار آسیبرسانی است».او میگوید که حتی یک روزنامه نگار جوان را نمیشناسد که از خود نپرسیده باشد: «آیا به جای آن یک نانوایی باز کنم؟ یا نجار شوم؟ آیا این انتخاب بهتری نخواهد بود». با این وجود، او خود را وقف این کار کرده است. او میگوید: «این یک حرفه است، اما همزمان یک سبک زندگی نیز محسوب میشود».
کاسترو در یک دهکده روستایی بزرگ شد. او به یاد میآورد که کشف شغل روزنامه نگاری در ایستگاه رادیویی دانشگاهاش در مکزیکوسیتی صورت گرفته و روزهای اولیه کارش به عنوان خبرنگار در پایتخت چشماناش به نابرابریهای اجتماعی باز شد. او میگوید: «از طریق روزنامه نگاری شما میتوانید تغییرات خاصی ایجاد کنید. من میدانم که این فقط یک دانه شن است و شاید کار من همه چیز را تغییر ندهد، اما بخشی جدایی ناپذیر از دموکراسی حتی دموکراسیهای ناقص است».
به نظر میرسید برای مدت طولانی والدین «نوهمی ویلچیس تروینو» فکر میکردند که روزنامه نگاری هرگز چیزی بیش از سرگرمی برای او نخواهد بود.این فارغ التحصیل تازه رشته روزنامه نگاری در شهر شمالی مونتری به یاد میآورد: «وقتی فارغ التحصیل شدم به دنبال شغل روابط عمومی یا گزارش آب و هوا نبودم مادرم نشست تا از من درباره آیندهام بپرسد». او میگوید مادرم به من گفت: «تو باید یک شغل اداری پیدا کنی. باید از اِکسل استفاده کنی. به عنوان یک خبرنگار خودت را به خطر نینداز».
خانم ویلچیس میگوید هرگز به دنبال کارآموزی در یک روزنامه محلی نبود، زیرا میدانست که «اولین وظیفهای که به او محول خواهد شد بیرون رفتن و پوشش خبری مسائل مرتبط با سیاست یا امنیت محلی خواهد بود». این وضعیت چشم اندازی نگران کننده را در مونتری پیش روی او قرار میداد شهری که دیدن صحنههای تیراندازی در مرکز تاریخی شهر و اجساد آویزان از پلها غیرمعمول نبود. تعداد بسیار کمی از همکلاسیهای او اخبار محلی را پوشش میدهند.ویلچیس میگوید:«تقریبا همه میخواستند اخبار مرتبط با سرگرمی را پوشش دهند چرا که امنتر است». او به عنوان یک خبرنگار در مکزیک میگوید: «محدودیتهای ناگفتهای در مورد این که کجا میتوانید بروید و چه چیزی را میتوانید پوشش دهید وجود دارد». با این حال، ویلچیس هم چنان میخواهد در مورد مسائل اجتماعی گزارش دهد حتی اگر به شیوهای متعارف برای روزنامهها یا اخبار تلویزیونی نباشد.
او اخیرا در نشریهای شروع به کار کرده است که دانشگاهیان و سیاستگذاران مخاطبان آن هستند و درباره آموزش و فناوری مینویسد. او اشاره میکند که گاهی اوقات از خود میپرسم آیا واقعا با خبرنگارانی که وقت خود را در خیابان برای کشف حقایق دشوار و خطرناک میگذرانند شغل مشترکی دارد یا خیر. او، اما میگوید در پایان روز مصاحبه میکند، انتقادی فکر میکند، اطلاعات پیچیده را ترکیب میکند و از مهارتهای حرفهای روزنامه نگاری استفاده میکند.
او به «کریستین ساینس مانیتور» میگوید: «حتی اگر افراد زیادی آن را نخوانند من هدف خود را از روزنامه نگاری یافتهام. میخواهم مردم کارهایم را ببینند، فکر کنند و با خود بگویند پیشتر این موضوع را نمیدانستم یا این طور به آن فکر نکرده بودم در مکزیک چیزهای زیادی برای بررسی وجود دارند. در اینجا خیلی چیزها برای گفتن به دنیا وجود دارند».
کد مطلب: 321089