روزنامه آرمان با این مقدمه، گفتوگوی خود با داود احمدینژاد را منتشر کرده که مشروح آن در پی میآید:
برادر شما در جایگاه رئیسجمهور 2 نوع رویکرد از خود نشان داد؛ یعنی در ابتدا با دیگر اصولگرایان همسو بود اما در میانه راه آنها را رقیب و بهطور کلی با اکثر گروهها دچار مشکل شد. علت این تغییرات چه بود؟
احمدینژاد در شرایطی که اصلا یک ذره از فرمان آقا و امام (ره) و از قوانین مملکتی عدول نمیکرد؛ حتی یک ذره و سر سوزن؛ اما در یک حادثه زیر و رو شد به شکلی که تا قبل از آن میگفت خط قرمزش قانون است. اما یکباره خط قرمزش جریان انحرافی شد و میگفت که اینها خط قرمز من هستند!
بههر حال طردکردن آقای احمدینژاد از سوی شما چاره کار نبود.
کجا چاره کار نبود؟ من طرد نکردم و این اشتباهی است که در جامعه بهدلیل اینکه اطلاعات ندارند، جا افتاده و فکر میکنند که من، او را طرد کردم. من با تمام وجود پشت سرش بودم؛ چه دوره اول و چه دوره دوم و چه اصلا در جریان شورای شهر. مطالعه بفرمایید میبینید که در تمام مقاطع و در کل کشور صدها سخنرانی برایش داشتم.
اما پیش از مصاحبه عنوان کردید که دیگر ارتباطی با برادری بهنام محمود احمدینژاد ندارید!
او گفت اگر با اینها نباشی، با من نیستی و تو باید اینها را بپذیری. حتی زمانی که بازرسی بودم، گفت اگر اینها را برنتابی اینجا جا نداری. گفتم: یعنی چی؟ گفت: تو همه را ببین، آزادی ولی اینها را نبین! گفتم من در کارم استثنا برای هیچکس قائل نیستم. هر خانم یا آقایی نزد من بیاید، حرف و گزارش مستندی داشته باشد، به قیافهاش نگاه نمیکنم. من نگاه نمیکنم که قیافهاش چگونه است بلکه نگاه میکنم که حرفش چیست. صحبت درمورد هرکس حتی معاون اولت باشد، من بررسی میکنم. اگر دروغ و اشتباه باشد، پرونده را کنار میگذارم ولی اگر درست باشد از آن نخواهم گذشت. چون همه بحثها این است که آدمهای بزرگ، خلاف نکنند نه آدمهایی که آفتابهدزد هستند. من از آن جنس آدمها نیستم که سر آفتابهدزد را گوش تا گوش ببرم ولی دزدی آدم بزرگ را استثنا کنم و نادیده بگیرم؛ من اینگونه نیستم. گفت اگر اینها را برنمیتابی، پس اینجا جا نداری. گفتم خب جا نداشته باشم، میروم. گفت: خب برو. گفتم: نمیروم. گفت چرا اول میگویی میروم و بعد میگویی نمیروم! گفتم برای اینکه فردا مردم ایران میگویند به برادرت نامردی کردی و شانه از زیر بار کار خالی کردی. تو بنویس و به من بده. سه تا نامه نوشت که نمیخواهم اینجا باشی. گفتم: سمعا و طاعتا. آمدم بیرون؛ هشت ماه سکوت کردم. برای دوره دوم، ایرانپیمایی کردم. اکثر استانها و شهرستانها رفتم و برایش سخنرانی کردم که او دوباره رئیسجمهور شود و حالا او، مرا به بیرون پرت کرده است. گفتم من این کار را میکنم برای اینکه احمدینژاد برای کشور، کار و خدمت میکند و مشکلات مملکت را حل میکند. شعارم این بود: «من کمکش میکنم که باشد.»
شما اشاره کردید که حاضر نشدید خطاهای نزدیکان به برادرتان در دولت را بپوشانید اما هیچوقت درمورد تخلفات آنها هم صحبتی نکردید. فکر نمیکنید این سکوت خواست مردم نبود و شاید با افشای آنها، در دور دوم انتخابات یعنی در سال 88، مردم با رویکرد دیگری به پای صندوقهای رای میرفتند؟
2 سال از دوره دوم گذشت و بعد به سمت اینها چرخش کرد. تا آن زمان هم صددرصد چرخش نکرده بود. دوره اول که تمام شد، دیدم که برخی بزرگان، نظرشان این است که در دوره دوم از احمدینژاد حمایت شود چون همه او را بهعنوان خدمتگزار دیده بودند. من هم از او دفاع کردم و از جایی افشاگری را شروع کردم که دیدم کاملا چرخش کرده و از آنها دفاع میکند. قضیه دوم اینکه تا همان موقع هم خیلی از مردم مرا برنمیتافتند که بخواهم فریاد بزنم؛ در آن مقطع، آنهایی که مسئولیت داشتند، مرا برنمیتافتند.
بالاخره شما را برتافتند یا هنوز همان روال است؟
مرا زمانی پذیرفتند که برادرم، اتاق فکرش را جریان انحرافی قرار داد و با نظر آنها هر کاری را انجام میداد که خیلی از آنها صددرصد به ضرر کشور بودند، اینجا بود که موضع گرفتم.
یعنی در آن مقطع فردی وجود نداشت که مانع تاثیرات جریانی که انحرافی خواندید بر رئیس جمهور وقت شود؟ آقای احمدی نژاد این فکر را نمیکرد که شاید وابستگی به این جریان سبب عدمموفقیت در انتخابات شود؟
در آن زمان، خلاف محرزی انجام نمیداد. عرض کردم دو سال آخر بود که همه چیز را دراختیار اینها گذاشت و تا قبل از آن اینگونه نبود. حکم اسلام هم این است که تا وقتی سرت در نماز و طاعت خدا هست، نمیتوانیم شما را نفی کنیم. غیر از این است؟ زمانی میتوانیم نفیتان کنیم که شما خطای آشکار انجام دهید. خطای پنهان هم اگر انجام دهید، نمیتوانیم شما را نفی کنیم. این دین اسلام است و هرکه بخواهد اسلام را بپذیرد، همین است. پس دقت داشته باشید تا شما فسق آشکار نکنید، هیچکس نمیتواند به شما جسارت کند.
چندی قبل، برادرتان خواستند که با دکتر روحانی مناظره کنند. با توجه به اینکه در مناظره سابقه خوبی ندارند، علت این درخواست چه بود؟
او که سابقهاش خوب است و در مناظره همه اینها را میبرد. خیالتان راحت باشد.
ظاهرا این درخواست آقای احمدینژاد پس از ارائه گزارش 100روزه دولت مطرح شد. آن گزارش چه داشت که برادرتان میخواستند در قالب مناظره از خود دفاع کند؟
من خودم نشنیدم و دیگران به من گفتند که 35 دقیقه به دولت گذشته انتقاد شده است و احمدینژاد میخواهد از خودش دفاع کند. حالا چه میخواهد بگوید.
دیگران هم میخواستند از خودشان دفاع کنند و آقای احمدینژاد نگذاشت.
برادر من چی میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید که طی صد روز باید میگفتید که چه کار زیربنایی انجام دادهاید که در شش ماه آینده مشکلات اقتصادی، سیاسی حل شود. احتمالا میخواهد اینها را بگوید. میخواهد بگوید که انرژی هستهای را به عرش بردم و شما به فرش آوردید. باید از خودش دفاع کند و احتمالا دفاعیاتش اینهاست. چون اینها بد گفتند. حالا ما میگوییم که اصلا بروید، کارتان را بکنید و چه کار به احمدینژاد دارید؟ احمدینژاد هر کاری از دستش برآمده، کرده و هر گلی خواسته بزند به سر خودش زده است که میگوییم بعضیهایش هم اشتباه بوده است. اینکه ما بنشینیم و او را نقد کنیم، یعنی ماموریتمان را انجام دادهایم! یا اینکه برویم ببینیم مشکل مردم چیست تا آن را حل کنیم.
وقتی مشکل اقتصادی در کشور وجود دارد و آقای روحانی از اقتصاد با ثبات کار خود را آغاز نکرده پس حق اوست که بگوید چه از دولت قبل به او رسیده و مسبب وضعیت فعلی چه عملکردهایی بوده است.
میخواهد احمدینژاد را نقد کند. من هم همین را میگویم که احمدینژاد میخواهد از خودش دفاع کند و بگوید اینکه میگویید، نیست. این واقعیت امر است و من هم تحویل گرفتم، اینگونه تحویل گرفتم و حالا اینگونه تحویل دادهام.
برخی با دیدی بدبینانه عنوان میکنند آقای احمدینژاد هنوز دنبال تنش است. به عنوان برادر چه پاسخی دارید؟
نه، ممکن است نباشد، ممکن هم هست که باشد. ما احتمال میدهیم و یقین نداریم که میخواهد چه بکند.
چرا در این هشت سال اجازه دفاع به کسی نداد و هر دفاعی با انتقادات دوباره روبهرو میشد؟
خط مشی هر کسی به یک گونه است. مثال خودمانی میزنیم که زود به نتیجه برسیم. ممکن است من به شما انتقاد داشته باشم و شما اصلا اجازه انتقاد به من ندهید. حضرت زینب (س) در بدترین شرایط در نظام خلقت زندگی میکرد، در شرایط عاشورا. دشمنان بهدنبال این بودند که چادر را هم از سرش بکشند، او را در اسارت هم بردند ولی حضرت زینب به اندازه یک میلیمتر نگذاشت که به حجابش لطمه وارد شود. با بهترین حجاب در آن هجمه دشمن، سختترین مبارزه را انجام داد. اکنون خانمهای ما و شما چه مبارزهای میکنید؟ فضا بهترین فضاست. آزاد آزاد است. نزد هر کسی میروید و هر سوالی که دارید، میپرسید و در سایت میگذارید. هیچکس هم با شما کاری ندارد. اگر شما هم حرف ناصواب بزنید و هر کسی حرف ناصواب بزند، باید توبیخ شود. ولی اگر حرف ناصواب نزنید و کار ناصواب نکنید، کسی با شما کاری دارد؟ از این در بیرون بروید، کسی به شما میگوید که بالای چشمتان ابروست؟ صدها خبر هم پخش میکنید، هیچکس به شما چیزی نگفته است. ولی یک خبر ناصواب بزنید، خب بله، مملکت که بیصاحب نیست و صاحب دارد. تا حدی اغماض میکند اما اینگونه نیست که همه چیز را به دیده اغماض ببیند. اگر قرار باشد همه چیز به دیده اغماض دیده شود، مملکت جنگل خواهد شد. مثلا اگر تاکسی 2 تومان از من بیشتر بگیرد، اغماض میکنم ولی اگر 10 تومان بیشتر بگیرد، گوشش را میبرم. درحالی که معتقدم 2 تومان را هم باید گوشش را ببرم.
در دوره دوم احمدینژاد، اصلاحطلبان سکوت کامل کرده بودند و انتقادی نداشتند.
شهامت نداشتند که انتقاد کنند! نهتنها اصلاحطلبان بلکه خیلی از اصولگرایان هم شهامت نداشتند انتقاد کنند. اگر شهامت داشته باشیم و به چیزی وابسته نباشیم، مثلا مرا از کار کنار بگذارند، خب بگذارند. امام حسین (ع) را به خاطر انتقاد و امر به معروف و نهی از منکرش شهید کردند. الگوی ما اوست، حالا از اینکه مرا از کار کنار بگذارند، بترسم! مرا در طول انقلاب، دهها بار از مسئولیتهای سنگین کنار گذاشتهاند.
علت اینکه میگویید شهامت نداشتند را در چه میبینید؟
وابستگی.
وابستگی به کجا و به چه؟
به مال، به مقام. انسان به هر کدام از اینها وابسته باشد ...
پس چرا در زمان دولت آقای خاتمی چه اصولگرایان و چه حتی خود اصلاحطلبان شهامت داشتند؟
هر کس به هر چه وابسته باشد، زبانش بسته است. شما اگر آزاده باشید، میآیید سوالات پیچیده میکنید و بعد منتشر میکنید. اگر بخواهید آهسته بروید و آهسته بیایید که گربه شاختان نزند، اسمش شهامت نیست. هیچوقت نمیروید سوالات پیچیده یا سوالاتی که جو اجتماع را کمی تکان میدهد، بپرسید و با شهامت منتشر کنید. الان خبرنگاران خیلی مانند شما هستند و آهسته میروند و آهسته میآیند. خبرهایی که بخواهد در محیط اجتماع تاثیر بگذارد و آن را متلاطم کند، پخش نمیکنید. اصلا نمیپرسند که بخواهند متلاطم کنند!
نمیخواهیم که متلاطم کنیم. چرا باید این کار را بکنیم؟ تازه بعد از سالها آرامش آمده است.
منظورم از تلاطم این نیست که جنگ داخلی راه بیندازید و همه مردم به جان هم بیفتند. تلاطم یعنی اینکه هوشیاری و آگاهی برای من بهعنوان یک شهروند ایجاد کنید؛ مثلا من اعتراض کنم که فلان فعل اجتماعی که توسط فلان مدیراجتماعی انجام میشود، اشتباه است. این را تلاطم میگویم نهاینکه وسط خیابان بایستید و داد بزنید و بگویید چه نشستهاید، سنگ بردارید و بر سر فلانی بزنید! این را عرض نکردم. تلاطم بدان معنا که حر را از جبهه باطل با یک حرف و یک خبر به جبهه حق بیاورید.
سکوت اصلاحطلبان خیلی بهتر از برخی اصولگرایان بود که بر سر پست و مقام بر سر و کله همدیگر زدند.
این تفسیر و تعبیر شماست از اینکه اصولگرایان بر سر و کله همدیگر زدند. اصولگرایان کجا بر سر هم زدند؟ یک نمونه بیاورید.
به هر حال در ذهن افکار عمومی نام این افراد نقش بسته است.
آقایان امامیکاشانی، خاتمی، صدیقی، جنتی و دیگری را اصولگرا میدانید؟
اینها متعلق به کل مردم هستند و جناحبندی ندارند. از بزرگان هستند.
مثلا ما اصولگرا هستیم؟
شما هم طیفی در اردوگاه اصولگرایی هستید.
ما کجا بر سر اصلاحطلبان زدیم؟
منظورم شمای شخصی نیست و برخی اصولگرایان بر سر همدیگر زدند. مانند وقتی که آرایشگران بیکار میشوند و موهای همدیگر را میتراشند!
کجا بر سر همدیگر زدند؟
چند طیف در اردوگاه اصولگرایی تشکیل شده است. دلیل خوبی نیست؟
اینکه تشکیل شده است، یک بحث است و اختلاف بوده و بر سر هم بزنند، بحث دیگری است. آیا ازدواج کردهاید؟ بین شما در لباس پوشیدن با یک خانم مجرد چقدر اختلاف است؟
ظاهرا اختلافی نیست.
خیلی اختلاف است. صد مدل لباس میپوشید. صد مدل در محیط کار، نظر دارید. صد مدل به مصاحبه دیگر رفیقهایتان انتقاد دارید. یعنی میگویید من بهتر از تو مصاحبه میکنم. او هم میگوید نه من بهتر از تو مصاحبه میکنم. این اختلافنظر معنایش بر سر هم کوبیدن نیست. اختلافنظر است. من اینجا مدیرهستم و ...
اختلافنظری که دستآخر به توهین بینجامد، چطور؟
صبر کنید تا حرفم را کامل کنم، گفتم من بهعنوان مدیر میگویم شما باید آنجا بنشینید و روبهروی من ننشینید. ولی کسی مثل من و در جایگاه من صندلی شما را روبهروی خودش میگذارد. این اختلافنظر است. شما درمورد موضوعی سوال میکنید، او به نحو دیگری جواب شما را میدهد. من طور دیگری جواب شما را میدهم. من گفتم شما را اینگونه نمیبینم که قضاوت کنم به درد هیچ کاری نمیخورید. اگر اینگونه باشد، عالی است ولی اگر یک کمی مویتان بیرون است، اه نمیگویم. اگر این رفتار در صدر افکار و عملکرد ما باشد، دیگر شما را طرد و نفی نمیکنیم. هرچند ممکن است کسی شما را نفی یا طرد کند. اصلا راضی نشود که با شما بنشیند و صحبت کند! ولی من میگویم خدایا سهم من از مصاحبه با این خبرنگار دو تا نصیحت هم هست که شاید اثر کند.
نقش آقای هاشمی را چقدر در تحولات اجتماعی موثر میدانید؟
کمی به عقبتر برگردیم. الان دولتی که آمده در آن آقای زنگنه و دیگرانی حضور دارند که مدیریت کشور از ابتدا دست اینها بوده است. یعنی اگر این طرحها و برنامههای پنجساله را میبینید، همه را اینها نوشتند و برنامهریزی کردند. همه آنها حرفهایشان را زدهاند اما اوضاع هنوز درست نشده است. حالا ما دنبال چه هستیم؟ میخواهیم با دست اینها اوضاع را درست کنیم. هرکدام از اینها 20، 30 سال در کشور مدیر بودند. احمدینژاد هشت سال آمد و چهار سال به جد و واقعا کار کرد بهنحوی که همه بهبه، چهچه کردند. در چهارسال بعد، دو سال اول را لنگانلنگان کارهایی را انجام داد و هرچه بود در دو سال آخر بود. اگر میگویید انتقادپذیر نبود، در مقابل اصولگرایان ایستاد و جنگ و دعوا راه انداخت، همه در دو سال آخر بود که جریان انحرافی، اتاق فکرش شده بود. تا آن زمان که اتاق فکرش اینها نبودند، الحق والانصاف کار کرد. هنوز خیلی از مردم بهدنبال احمدینژاد هستند و از کارهای او رضایت دارند. شما بروید و ببینید چقدر روستاها را آباد کرد.
در عوض گفته میشود پولها را تمام کرد که اکنون دکتر روحانی میگوید خزانه خالی است.
عزیز من شما نباید ساده باشید.
افکار عمومی اکنون حرف آقای روحانی را میشنود.
افکار عمومی را شما میتوانید بسازید. خزانه خالیبشو نیست. میگویند بودجه مملکت سه هزار تومان است؛ صدتومان از بابت فروش سیگار، صدتومان از بابت مالیاتهایی که از مردم میگیرند، صد تومان از فروش آب و برق و بنزین و ... صد تومان از قبل فروش نفت. این به روز است. این خزانه دولت سال به سال تخلیه میشود و پر میشود.
اما یک سری از کشورهای خارجی قرض کردهایم که باید آنها را بپردازیم.
در ازایش خیلی هم طلب داریم. زمان دولت احمدینژاد هم که آمدند بر سر کار، کلی بدهی و طلب به کشورها داشتیم که بدهیهایمان بیشتر بود. در مملکت به سال بودجه میآید و محاسبه میکنند که با برخی موارد هم مخالفم اینکه بخواهند بفروشند تا درآمدی برای مملکت بیاورند و خرج کنند. این 30 میلیارد تومان، یا سیصد میلیارد تومان یا هر چی که بودجه دولت است به سال حساب شده و به خزانه وارد میشود و رئیسجمهور موظف است که تا آخر سال این پولها را مصرف و خرج کند. در سال بعد و رئیسجمهور بعد، دوباره این پولها وارد میشود. اگر احمدینژاد خزانه را خالی کرده است، خانه مادر و پدرش که نبرده است. او، برج، راهآهن، جاده، فرودگاه و سیلو ساخته است. این همه سازندگی انجام شده است.
یا همینطور که خودتان گفتید، پول بیبرنامه به مردم داده است.
به مردم چیزی نداده است. پولهایی که مثلا 10 هزار تومان به شما یا 5 هزار تومان به دیگری داده است، در کنار بودجه مملکت چیزی نیست. تازه این هم در قانون دیده شده است که حق دارد این مقدار پول را به این و آن یا فقرا اختصاص دهد.
انشاءالله با توافقی که در ژنو انجام شد، وضع اقتصادی خوب خواهد شد. پیشبینی شما چیست؟
ببینید شما یک دشمن در مقابل خود دارید که از هر منطقی مبراست؛ یعنی هیچ منطقی ندارد. اگر قرار شود آمریکا دست از ما بردارد، یعنی دنیا را فتح کردهایم. هیچ شکی هم در این نیست؛ یعنی دنیا زیر سلطه و فرمانروایی شما آمده است. او هیچوقت دست برنمیدارد مگر بشکنیدش. امروز بزرگترین حربهاش همین انرژی هستهای است. دیروز بزرگترین حربهاش چه بود؟ از زمانی که عقلتان تشخیص داده، ما کدام مسیحی را کشتهایم؟
ما کدام یهودی را سر بریدهایم؟ ما به کدام آشوری جسارت کردیم؟ ولی آمریکا میگفت در ایران، حقوق اقلیتها رعایت نشده است. درحالی که ما به یک اقلیت هم کمترین جسارت را نکردهایم. ببینید شیطان ماموریتش این است که شما را از پا درآورد. بنابراین هر روز، هر دقیقه، هر لحظه به شما گیر میدهد. غیر از این است؟ ما 34 سال انقلاب کردیم، از اول کجا منافع آمریکا را به خطر انداختیم؟ چه تیری به سمتش شلیک کردیم؟ شما آن زمان نبودید، آمریکا دائما کودتا طراحی میکرد. دائما کارش شلوغ کردن شهرها بود. اصلا دست از ما برنمیدارند چون ماموریت شیطان انهدام حق است. ماموریت حق، انهدام شیطان است. این جنگ هیچوقت تمامی ندارد. برای همین است که 34 سال انقلاب اسلامی هیچ کاری با آمریکا ندارد ولی آمریکا هر روز برایش توطئهتراشی میکند. هر روز علیهاش هجمه میکند. هر دقیقه و هر ساعت شیطان حمله میکند. این یعنی چی؟ معنایش این است که جنگ شیطان و انسان ابدی است.
این نشان میدهد که شما اصلا با کل توافقنامه مشکل داشتید.
ببینید من با کل توافقنامه مشکل ندارم.
طبق استدلال شما، طرف مقابل شیطان است و ما هم که ایران هستیم، نباید این توافقنامه را منعقد میکردیم.
مشکل ندارم. تا هنر شما چه باشد؟ در این مصاحبه میآیید یک چیزی برمیدارید و میبرید یا چیزی هم بدهکار میشوید؟ آن هنر مهم است که در این توافقنامه چقدر به نفع مردم و انقلاب برداشت کردهاید. چقدر واگذار کردهاید.
زیاد واگذار کردهایم؟
احمدینژاد در واقع انرژی هستهای را به عرش برد. اینها هم به عرش بردند؟ همان 20 درصد را هم فروختند. 5 درصد هم فروختند و کردند 5/ 3 درصد. قبلا هم درهای تمام انرژی هستهای را بستند و جلوی آن خاک ریختند. محمود آمد، احمدینژاد آمد و درها را باز کرد و گفت که حق مسلم ماست و در مقابل اینها ایستاد. مبارزه کرد بین حق و باطل. گفت بیخود میکنید میگویید که ما حق نداریم، چرا حق نداریم؟ شما چکاره هستید که برای ما تعیین تکلیف میکنید؟
خب خدا رو شکر که شما زندگی خوبی داشتید و کاملا هم در رفاه بودید و از تبعات تحریم چیزی در زندگیتان ندیدید.
ما هم مثل شما یک حقوقبگیر هستیم.
خب حقوق داریم تا حقوق. پانصد هزار تومان هم حقوق است و 5 میلیون تومان هم حقوق!
ما یک حقوق ساده داریم مثل شماها. یک خانه داریم در شهید محلاتی که سپاه داده و یک ماشین ال90 که اکنون اینجا پارک است. ما این را داریم. همان موقع هم که از سپاه آمدم، ماشین داشتم.
با این وضعیت تحریم به مردم فشار وارد میآید.
بله، درست است. شما اگر پر طاووس بخواهید باید جور هندوستان هم بکشید. همینجا بنشینید پر طاووس نمیآورند به شما بدهند. اگر احمدینژاد نمیآمد، خاکستری که جلوی پایگاههای انرژی هستهای زده بودند را کنار نمیریخت و محکم جلوی اوباما و قبل از اوباما نمیایستاد، همین را هم نداشتیم.