به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۱۱:۵۱
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۴ ساعت ۱۵:۱۰
کد مطلب : ۳۲۷۹۲۹

خیال‌پردازی‌های پوتین برای روسیه

خیال‌پردازی‌های پوتین برای روسیه
گروه بین الملل: از پتر کبیر تا دوگین تا سولژنیتسین؛ ایدئولوژی پوتین معجونی است از آموزه‌ها و رویکردهایی که او از جمله از دل تاریخ برای بنای روسیه مقتدر بیرون کشیده است.
یک سال و پنج ماه و سه هفته؛ مدت زمان سفر پتر کبیر (پتر یکم یا پتر بزرگ)، مشهورترین تزار روسیه از سال ۱۶۹۷ تا ۱۶۹۸ به غرب اروپا بود. هدف او از این سفر از یک سو گشایش و گسترش کشور به سوی اروپا و از سوی دیگر یافتن متحدانی بود علیه امپراتوری عثمانی که هر چه بیشتر به سوی غرب در حال گسترش بود. او می‌خواست روسیه را به ابرقدرتی اروپایی تبدیل کند.
جغرافی‌دانان به دستور تزار نقشه‌ها را از نو ترسیم کردند: طبق نقشه‌های جدید رشته‌ کوه‌های اورال، باید مرز بین اروپا و آسیا را مشخص می‌کردند و به این ترتیب بخش غربی روسیه باید بخشی همیشگی از "قاره کهن" به شمار می‌آمد.
پتر بزرگ با بنا و توسعه سن پترزبورگ بر اساس الگوی رم و ورسای و ارتباط از طریق دریای بالتیک، "پنجره‌ای رو به غرب" گشود. از آن زمان تاکنون پرسشی در طول تاریخ این کشور مطرح بوده و هست و آن اینکه روسیه متعلق به کدام قاره است؛ آسیا یا اروپا؟ پرسشی که اکنون با  تجاوز روسیه به اوکراین، دوباره موضوع روز شده است؛ هرچند ناخوشایند و آزاردهنده.
با سقوط حکومت تزاری در روسیه و استقرار حکومت کمونیستی در این کشور در دهه ۱۹۲۰، در محافل و جامعه مهاجران روس، ایده اوراسیائیسم (اوراسیاگرایی) مطرح شد. یکی از مشهورترین چهره‌های این طرح نیکولای تروبتسکوی نام داشت. هدف و آرزوی او ارتقای روسیه تا نقش رهبری در اوراسیای وسیع آینده بود؛ نوواژه‌ای که بین اروپا و آسیا قاره‌ی جدیدی در نظر می‌گیرد یا به عبارتی کشف می‌کند.طرفداران اوراسیا، بلشویسم نوظهور را واردات غرب می‌دانستند و تلاش‌های پتر کبیر برای مدرن‌سازی را دلیل فروپاشی امپراتوری تزاری. آنها می‌خواستند با به حاشیه رانده شدن روسیه مقابله کنند و طرفدار امپراتوری اوراسیا به عنوان وزنه و نقطه مقابل فرهنگ‌ رومی-ژرمنی بودند؛ با کلیسای ارتدوکس به عنوان رکن و تکیه‌گاه این ایده و الگوبرداری از امپراتوری قدرتمند مغول.
اولریش اشمیت، اسلاوشناس و پروفسور رشته فرهنگ و جامعه روس در دانشگاه سنت گالن معتقد است: «اوراسیاگرایان آن زمان، خوانش مثبتی از سیطره مغول‌ داشتند. این نگاه و رویکرد، به فرهنگ روسیه کمک کرد تا واکنشش به تأثیرات آسیایی، مثبت و سازنده باشد. به همین دلیل طرفداران اوراسیاگرایی چه آن زمان و چه امروزه گسترش این کشور به سوی آسیا و تحکیم روابط اقتصادی و سیاسی خود در این منطقه را امری مقدر برای روسیه می‌دانند. مسئله‌ای که البته در اصل علیه و برخلاف پروژه عظیم تمدنی غرب است.»
اما ایده اوراسیا جا نیفتاد، عملی نشد و کم کم رنگ باخت. صد سال بعد اما افسانه اوراسیا را دوباره از پستو بیرون کشیدند. از آن زمان تاکنون این ایده رشدی شگرف را در گفتمان سیاسی روسیه تجربه کرده است؛ گفتمانی که در بیرون، در برابر قومیت‌ها  و ملیت‌های آسیای مرکزی و در برابر اسلام، تلاش می‌کند چهره‌ای همگرا و سازگار از خود به نمایش بگذارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه خود را در خلاء به جا مانده بازیافت. باردیگر شروع کرد به نزدیکی با غرب؛ هرچند معلق، سربسته و با تردید. در راستای این رویکرد، میخائیل گورباچف طرح "خانه مشترک اروپایی" را دوباره تکرار کرد که پیش‌تر پیشینان او، لئونید برژنف و نیکیتا خروشچف در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مطرح کرده‌ بودند.بوریس یلتسین "بازگشت به تمدن اروپایی" را پیش‌بینی کرد و حتی ولادیمیر پوتین هم از روسیه به عنوان قدرتی اروپایی یاد کرد. در ابتدا این برداشت و تصور وجود داشت که تغییر نسل در کرملین می‌رود که به مرور زمان ایده قدیمی شوروی، مبنی بر جدایی بین شرق و غرب را به فراموشی بسپارد. اما معاشقه روسیه با غرب عمر چندان درازی نداشت.
در اواخر سده بیست ایدئولوژی قدیمی دوباره جان گرفت و در میان بسیاری از مردم روسیه به پارادایمی سیاسی تبدیل شد: ایده نواوراسیاگرایی.اولریش اشمیت می‌گوید: «یک عنصر ثابت در تفکر اوراسیاگرایی در روسیه رویکرد ژئوپلیتیکی است که فرض را بر این می‌گذارد که روسیه بخشی از غرب نیست.»
در حالی که به نظر می‌رسید پوتین در دوره اول ریاست، در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ سیاستی دوستانه در روابط خود با غرب را دنبال می‌کند، پس از انتخاب دوباره در سال ۲۰۱۲ ورق برگشت و او به طور چشمگیری سیاست دوری از غرب را در پیش گرفت.پرفسور اسلاو‌شناس دانشگاه سنت گالن می‌گوید: «یکی از بزرگترین پروژه‌های ایدئولوژیک پوتین، خلق ملت جدید روسیه بود – با هسته فرهنگی روسی که قرار است از زبان روسی، ادبیات روسی و تا حدی [کلیسای] ارتدوکس روسی تشکیل شده باشد.» این پژوهشگر ادامه می‌دهد که در این تفکر، این هسته فرهنگی روسی قرار است هر آنچه را که به امپراتوری روسیه مربوط است، مانند یک آهن‌ربا به خود جذب کرده و کنار هم نگه دارد.
در منطق نواوراسیاگرایی، روسیه به عبارتی مکلف و متعهد به عظمت و اَبَرقدرت بودن است. به اعتقاد این استاد دانشگاه، چشم پوشی از گسترش بیشتر، موجودیت مردم روسیه را به خطر می‌اندازد و ملت‌های اوراسیا باید تحت رهبری روسیه، متحد شوند.
یکی از طرفداران این نظریه، الکساندر دوگین است؛ روزنامه‌نگار، کارشناس علوم سیاسی و رئیس مشترک حزب بلشویک ملی روسیه؛ حزبی که فعالیت آن در روسیه ممنوع است.دوگین در کتاب‌های خود به نام "تئوری چهارم سیاست" و "أصول ژئوپلیتیک" نظریه‌ی "فرهنگ آب" و "فرهنگ خشکی" را مطرح می‌کند. او کل فرهنگ‌ها را در واقع به دو دسته کلی آتلانتیکی (غربی) و ضد آتلانتیکی (شرقی) تقسیم کرده است.
در این نظریه "فرهنگ آب" معرف فرهنگ‌ آتلانتیکی، جهانی شده آمریکایی، لیبرال و فردگراست. برخلاف این فرهنگ، "فرهنگ‌ خشکی" است که زیر چتر آن یک دایره فرهنگی قوی محافظه‌کار و اقتدارگرای ضدلیبرال قرار گرفته که اومانسیم (انسان‌گرایی) در خوانش جهانی آن را رد می‌کند.نظریه‌های دوگین در میان راست‌های قدیمی در آمریکا و جنبش‌های هویت طلبانه در آلمان طرفداران زیادی دارد.
اولریش اشمیت می‌گوید، پوتین و کرملین فاصله محتاطانه‌ای را با دوگین و نظریه‌هایش حفظ می‌کنند. هرچند که به اعتقاد این پژوهشگر، همپوشانی و نقاط مشترک فراوانی میان برنامه کرملین و اوراسیاگرایی به سبک دوگین وجود دارد، اما «تاحدی پرهیز از اتخاذ مواضع افراطی دوگین، پوتین را در نظر افکار عمومی روسیه، فردی میانه‌رو جلوه داده است.»
یکی دیگر از کسانی که در جهت‌گیری سیاسی پوتین نقش مهمی ایفا کرده‌است، الکساندر سولژنیتسین نویسنده کتاب "مجمع‌الجزایر گولاگ" است. محقق اسلاو‌شناس می‌گوید: «سولژنیتسین کسی بود که حدود ۲۰ سال پیش چندین بار با پوتین ملاقات کرد. هر دو بر سر احیای وحدت اسلاوهای شرقی بلاروس، اوکراین و روسیه توافق داشتند. و هر دو بر سر این مسئله هم توافق داشتند که دموکراسی غربی به عنوان فرمی از حکومت برای روسیه زیانبار است.»
کارشناسان تا حد زیادی بر سر این مسئله توافق دارند که اوراسیاگرایی تنها تئوری‌ هدایت‌کننده و تعیین‌کننده سیاست داخلی و خارجی پوتین نیست. در عوض رئیس جمهور روسیه به عنوان فردی التقاط‌گرا شناخته می‌شود که تنها رویکردهایی خاص همخوان با برنامه‌هایش را از دل ایدئولوژی‌های گوناگون بیرون می‌کشد.اولریش اشمیت در کتاب خود به نام "تکنولوژی روح" در کنار نواوراسیاگرایی، به دو ایدئولوژی دیگر که در تصمیمات پوتین نقش ایفا می‌کنند، پرداخته است.
این استاد دانشگاه از یک سو به رویکرد امپریالیستی به تاریخ اشاره می‌کند و می‌گوید: «این استدلال پیوسته تکرار شونده عبارت است از دولت هزارساله روسیه که به کی‌یف روسی باز می‌گردد و سپس از طریق دوک‌نشین بزرگ مسکو، امپراتوری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی تا فدراسیون روسیه امروزی خود را می‌گستراند.»
سومین المان تعیین‌کننده به نظر این پژوهشگر، کلیسای روس-ارتدکس است.
به گفته اشمیت: «پوتین از میان رویکردهای مختلف، برنامه میهن‌پرستانه خود را شکل داده که بر پایه احیای آن چیزی استوار شده که او آن را روسیه تاریخی می‌نامد.» او ادامه می‌دهد: «روسیه تاریخی، آن روسیه ۱۰۰۰ ساله‌ای است که در آن بلاروس، اوکراین و روسیه به هم متعلق‌اند.»
رئیس جمهور فدراسیون روسیه آن بخش‌هایی از نظریه‌های گوناگون را گلچین می‌کند که با مذاق سیاسی او سازگارند و با تئوری جامع مورد نظر او همخوان. او مشروعیت لازم را از تاریخ می‌گیرد. پوتین، سرزمین و ملتش را به عنوان مبارزانی علیه ملی‌گرایی و فاشیسم معرفی می‌کند. همزمان او اما آشکارا از احزاب و جنبش‌های راست‌گرا در اروپای غربی و آمریکا حمایت می‌کند.
در جهان‌بینی پوتین و در تبلیغات رسانه‌های دولتی روسیه، مردم این کشور، حامی و نجات‌دهنده اسلاوها یا حتی تمامی جهان به شمار می‌روند و این واقعیت که ارتش روسیه در حال حاضر به دستور پوتین در حال جنگی متجاوزانه علیه سایر مردمان اسلاو است، در سخنرانی‌های پوتین، جایی ندارد. در این سخنرانی‌ها روسیه هرگز تجاوزکار نبوده است.
تصویر روسیه متحد و پرقدرت دوباره در تبلیغات رسانه‌های دولتی این کشور جان گرفته است. اما روسیه‌ای که در آن اپوزیسیون تحت تعقیب است و شهروندانی که در آن دست به اعتراض مسالمت‌آمیز می‌زنند، به طور گسترده‌ دستگیر می‌شوند، تا چه حد متحد است؟
برچسب ها: روسیه
نام شما

آدرس ايميل شما
توجه: نظرات حاوی توهين، افترا، اتهام و ... به اشخاص حقيقی و حقوقی، و نظرات شعارگونه «مرگ، درود و مشابه آنها»، و همچنين نظرات طولانی تر از 500 حرف، به هيچ وجه منتشر نخواهند شد.
نظر شما *

پربيننده‎ترين مطالب و خبرها