گروه جامعه: روزنامه خراسان در گزارشی ماجرای انتشار تصویری حیرتانگیز از یک بند ناف که به امید قبولی فرزند در محوطه دانشگاه شریف انداختهشده را بررسی کرده است.
در این گزارش میخوانیم: یک کاربر فضایمجازی با انتشار عکسی که گویا از محوطه دانشگاه شریف است، در شرحش نوشته: «بند ناف نوزادشان را از ضلع شمالی دانشگاه انداختهاند داخل، تا فرزندشان در آینده، شریف قبول شود.» چنین اتفاقهایی از منظر روانشناسی چه ریشهها و البته چه آسیبهایی خواهد داشت؟
هر جامعه همانند انسان مراحل رشد را طی میکند، از نوزادی تا بزرگ سالی. یکی از این مراحل، مرحله پیش عملیاتی است که مربوط به کودکان پیشدبستانی میشود. این کودکان آن قدر بزرگ شدهاند که درک کنند هر اتفاقی دلیلی دارد اما هنوز آن قدر رشد نکردهاند که روابط علت و معلول را درک کنند. برای مثال کودک 3 یا 4 ساله میداند اگر عروسک را پرت کند به زمین خواهد افتاد اما اگر از او دلیلش را بپرسید، احتمالا پاسخی شبیه «چون عروسک و فرش دوست هستن» یا «چون دوست داره بخوابه» به شما خواهد داد،چون کودک هنوز درکی از قوانین جاذبه ندارد.
* حال بخشی از مردم هر جامعهای هم از نظر رشد در چنین مرحلهای قرار دارند. این دسته از افراد به علتهای جادویی و خرافی برای اتفاقات باور دارند، باور دارند که میتوان آینده و حوادث را کنترل کرد اما چون حوادث در واقعیت غیرقابل کنترل هستند، آنها به اعمالی از جمله پرتابکردن بند ناف نوزاد داخل دانشگاه دست می زنند تا در آینده آن نوزاد وارد همان دانشگاه شود!
این نوع تفکر حس کنترل و آرامش به این دسته از افراد خواهد داد. متاسفانه بزرگشدن با خرافات باعث توسعه نیافتن بخشهای خاصی از مغز میشود که در بزرگ سالی نداشتن توانایی تشخیص واقعیت از غیرواقعیت از عوارض آن خواهد بود. به عبارت دیگر، احتمالا فرزندانی که توسط این مدل والدین بزرگ میشوند در بزرگ سالی هر ادعای تخیلی مانند این ها را باور خواهند کرد. در دنیای امروز پذیرش اخبار جعلی، ادعاهای دروغین از این مدل هستند.
در آخر باید تذکر داد که متاسفانه هر فردی که از نظر سنی بزرگ شده است الزاما از نظر روحی و روانی و ذهنی به بزرگ سالی نخواهد رسید. در نتیجه برخی از افراد حتی در دهه چهل و پنجاه زندگی، منطق و سطح تحلیل و تفکری کودکانه خواهند داشت. رشد عاطفی و احساسی و روانی برای رسیدن به بزرگ سالی و پختگی مهم تر از رشد فیزیکی است و مهمترین راه رشد مد نظر تجربههای مختلف در زندگی روزمره است.
کودکی که از شش سالگی تا پایان دانشگاه هیچ وظیفه دیگری غیر از درس خواندن ندارد و غیر از خانه و مدرسه هیچ جای دیگری را ندیده است، قاعدتا رشد ذهنی روحی و روانی قابل توجهی نخواهد داشت. در نتیجه به فردی با تحصیلات عالیه تبدیل میشود که چون کودکان گول شعبده بازی و پردهگردانی رمالها و کلاهبرداران را خواهد خورد.