گروه بین الملل: «من تمام زندگی خود را، چه طولانی و چه کوتاه، وقف خدمت به شما و خدمت به خانواده بزرگ امپراطوری خواهم کرد که ما به آن تعلق داریم.»
این جملات را الیزابت دوم زمانی که ۲۱ ساله بود و در اوج شور و هیجان جوانی به سر میبرد، در سال ۱۹۴۷ در کیپ تاون آفریقای جنوبی به زبان آورد، اما پختگی و اصالت کلامش و ایمان خود به آن را در طول عمر بلندش نشان داد و ثابت کرد.ملکه الیزابت دوم، مسنترین رهبر جهان و یکی از مشهورترین زنان دنیا، درحالی در ۹۶ سالگی و پس از بیش از هفتاد سال سلطنت درگذشت، که به قول جو بایدن رئیسجمهور آمریکا فقط یک ملکه نبود، بلکه «معرف یک دوران» بود.
این پرسش که چگونه زنی که در اوج جوانی به قدرت سلطنت (هر چند نمادین) دست یافت، توانست بدون وقفه و با تمام نیرو، نه تنها یک دولت، بلکه دولتهایی را در جهان با سرنوشت مردمانشان، فراتر از هرج و مرجهای سیاسی و اجتماعی تاریخ، تجسم بخشد، یک پرسش بنیادین حتی در دوران حیات او بود.این پرسش اکنون با مرگ ملکه الیزابت دوم نه تنها از بین نرفته، بلکه با رازآلودگی بیشتری مطرح است. الیزابت دوم که در زمان قطارهای بخار، تلفنهای باکالیت و جیرهبندیهای پس از جنگ جهانی دوم به سلطنت رسید، در تاریخ سفر کرد و اعصار مختلف را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت.
ملکه بریتانیا نه تنها خود شاهد گذر دورانها و نقاط عطف تاریخی بود، بلکه به مرور از نظر روانشناختی، در مردم خودش و سپس در مردم جهان این تصور را به وجود آورد که او نیز یک قطعه مهم از تاریخ است.الیزابت دوم نه تنها نماینده هویت و تاریخ انگلیسی شد، بلکه به یکی از نمادهای تاریخ جهان، با همه وقایع افتخارآمیز و شکستهایش مبدل گشت.ملکه الیزابت دوم، رابط مردم با تاریخ بود.
او برای این رسیدن به این جایگاه، از خود مشی و رفتاری ثابت نشان داد و وظیفهشناسی تزلزلناپذیرش را به مشخصه اصلی هفتاد سال سلطنت خود تبدیل کرد.با این که برآمده از جنگ جهانی دوم بود، پایان امپراطوری بریتانیا را به چشم دید و ۱۵ نخستوزیر بریتانیا را پشت سر گذاشت، اما تجسم ثبات، دوام و پایداری دولت لندن و دیگر دولتهای مرتبط با سلطنت بریتانیا به شمار میرفت.
الیزابت دوم زمانی که در دوم ژوئن ۱۹۵۳، وقتی ۲۵ ساله بود تاجگذاری کرد، هم ملکه بریتانیا و هم ملکه کشورهای مشترکالمنافع دیگر شد و این نقش را با بازدیدهای متعدد در طول سالیان یادآور میشد.در طول سلطنت ملکه الیزابت دوم، با وجود استقلال برخی سرزمینها از بریتانیا، و خروج برخی کشورها از سلطنت او، تعداد کشورهایی که در همهپرسیها ترجیح دادند با حاکمیت بریتانیا مرتبط باقی بمانند، بیشتر از تعداد آن کشورهایی شد که از سلطنت بریتانیا خارج شدند.در دوران سلطنت ملکه بریتانیا، هشت رفراندوم در مورد امکان خروج از سلطنت بریتانیا برگزار شد که فقط در سه مورد «آری» به پیروزی رسید.
الیزابت دوم به طور گستردهای مورد احترام رهبران جهان بود و تقریباً با همه بزرگان عصر خود دیدار کرد؛ از کندی تا دوگل، از نهرو تا ماندلا و پاپ ژان پل دوم.
اکنون که ملکه الیزابت درگذشته است، برخی مورخان دوران سلطنت ملکه الیزابت دوم را با ارجاع به دوران ملکه الیزابت اول (۱۵۵۸ تا ۱۶۰۳) دوران «الیزابتی دوم» توصیف میکنند.
اگر دوران الیزابت اول با تجدید هنری، شکوفایی و قدرت انگلیسی مشخص شده، دوران الیزابت دوم که برعکس در آن، نفوذ سیاسی بریتانیا تا حدودی در کشورهای جهان کاسته شد، با چه چیز شاخص تعریف میشود؟به نظر میرسد آنچه ملکه الیزابت دوم از سلطنت خود به عنوان میراث برجای گذاشته، این است که مردم نابهنگام بودن سلطنت را فراموش کنند.
او با این روش نه تنها محبوبیت خود را در طول هفتاد سال از دست نداد، بلکه با ایجاد این تصور که سلطنت و شخص ملکه، نه تنها موجب بیثباتی نیستند بلکه پدیده و شخصیتی هستند که موجب تغییرناپذیری و ثبات میشوند.همه اینها در بستری از موقعیتها و شرایط انسانی و زمینی رخ داد؛ نه در زمینهای الهی یا اسطورهای.
الیزابت دوم مثل دیگر انسانهای عادی و شخصیتهای سیاسی، هم در زندگی خصوصی و هم در سمت رسمیاش، با بحرانهای متعدد مواجه شد.در زمینه مسائل خصوصی، مرگ دایانا موجب شد که اکثریت مردم بریتانیا به یکباره خواهان کنارهگیریاش شوند؛ روزنامه دیلی میل تیتر زد: «آیا وقت رفتن ملکه نرسیده است؟»یا رقابتهای سیاسی ملکه بریتانیا در دوران مارگارت تاچر، موضوع تحلیل بسیاری از کارشناسان سیاسی شد؛ هر دو تقریباً همسن بودند و خصوصیات شخصی و سیاسی تقریباً مشترکی داشتند و حسادتهایی میان این دو در میان بود.
تاچر اولین زنی بود که در تاریخ بریتانیا به نخستوزیری رسیده بود و برخی از تحلیلگران میگفتند که در فاصله سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ بریتانیا نه توسط یک زن، بلکه به دست دو زن اداره میشد.اما این که اکنون پس از مرگ الیزابت دوم، تنها ۲۷ درصد بریتانیاییها موافق لغو سلطنت هستند، یک دستاورد بزرگ برای او و یک پیام سیاسی برای همه سیاستمداران است.
ضمن آن که کسانی که خواستار خروج از سلطنت و جمهوری شدن کشورشان هستند لزوما منتقد رفتارهای ملکه نبودهاند.او همچنین به طور علنی، چندان از خودش نمیگفت. در طول هفتاد سال گذشته، مقالات، کتابها و مستندهای بیشماری به ملکه بریتانیا اختصاص داده شده، اما او هرگز مصاحبه نکرد و به غیر از آیینهای سلطنتی و دولتی رسمی و عیدهای مذهبی، سخنرانی جداگانه چندانی هم نکرد.الیزابت دوم که در هر ملاقات و دیدار و رویداد رسمی، متفاوت ظاهر میشد، در طول سلطنت خود فقط نزدیک به ۳۰۰ بازدید خارج از کشور داشت؛ اما او در این ملاقاتها حرفی نزد یا رفتاری انجام نداد که منجر به جنجال یا احیاناً تیرگی در روابط شود.او در واقع، از طریق حالات صورتش و رفتار با طمانینهاش، پیامهایش را از جمله پیامهای سیاسی و دیپلماتیک را میفرستاد.
این سکوت و خویشتنداری، هر چند گاهی موجب انتقادهایی شد، مثلاً انتقاد از ابهام در داراییهای خصوصی ملکه یا این جمله یک روزنامهنگار گاردین که «ما کسی را قهرمان میدانیم که از او چیزی نمیدانیم»، اما در نهایت به سلطنت او کمک کرد.در واقع، ملکه الیزابت دوم نه درباره خودش و نه درباره آنچه فکر میکرد توضیح چندانی نمیداد؛ و این به رازآلودگی و شاید همان احساس ثباتی که در دیگران به وجود آورده بود، کمک میکرد.این نفوذناپذیری، نوعی بیتفاوتی اشرافی، همراه با ارادهای انعطافناپذیر برای انجام وظایفش تا آخرین لحظه (همانطور که دو روز قبل از مرگش، در دیدار رسمی با نخستوزیر جدید بریتانیا شرکت کرد)، الیزابت دوم را قادر ساخت که از همه دورانها عبور کند.
مسلماً شوک از دست رفتن الیزابت دوم نه تنها در دولتهایی که او حاکمیت آنها را نمایندگی میکرد، بلکه در سراسر جهان احساس خواهد شد و همگی پایان یک دوران را تجربه میکنند.
با این حال، از دست رفتن ملکه الیزابت بیش از همه برای بریتانیا یک رویداد ناگوار است، زیرا کشورشان در یکی از شدیدترین بحرانهای اقتصادی و اجتماعی دهههای اخیر فرو رفته است.
همچنین ملکه الیزابت در زمانی درگذشت که بریتانیا از چند سال قبل از آن، با خروج از اتحادیه اروپا در تلاش برای ایجاد راه مستقل خود و نظمی جدید با تاکید بیشتر بر نقش خود لندن است.
با درگذشت ملکه بریتانیا، این کشور یک «قدرت نرم» و جهان یک «ستون پایداری» خود را از دست میدهد.