آقایان! از ارشاد مردم دست بردارید
27 شهريور 1401 ساعت 21:20
محسن آرمین فعال سیاسی در یادداشتی نوشت: در اطرافم کسی را نمیبینم که از مرگ مظلومانه مهسا امینی چشمش گریان و قلبش حزین نباشد. برای یک حکومت هیچ چیز زیانبارتر از زیستن در تناقض نیست.از یک سو یاد امامی را گرامی میدارند که در دفاع از عزت و کرامت انسان مظلومانه جان خود را فدا کرد و از سوی دیگر بی دلشوره دین و وجدان دختری مظلوم را با توهین و تحقیر رهسپار دیار باقی میکنند و دریغ از یک همدردی و اظهار تأسف ساده از سوی منبرها و تریبونهای رسمی و خطیبان حرفهای که روز و شب از مظلومیت سیدالشهدا میگویند و شهادت آن حضرت را الهام بخش ستیز با ظلم میخوانند.
رسانه ملی و خبرگزاریهایی که جز توجیه قدرت و به محاق بردن صدای ملت وظیفهای برای خود نمیشناسد تکذیبیهها را در بوق میکند که او در کودکی سابقه بیماری داشته است. گیرم که سابقه بیماری در کودکی در بیست و دو سالگی و دقیقاً زمانی که او را با تحقیر تمام بر صندلی ارشاد مینشانید، عود کند آن چنان که خون از گوش و بینیاش جاری شود، اما مگر بیماری دختران و جوانان این مملکت برای شما اهمیتی دارد؟ هنوز ضجههای مادری را که در برابر اتومبیل گشت ارشاد ملتمسانه میگفت دخترم مریض است نبریدش از خاطرهها محو نشده است.
مخدوش شدن چهره نظام در انظار جهانیان و بدبینی جامعه به نظام البته امری نامطلوب است اما مسئله ما نفس ستم آشکاری است که در این ماجرا و نظایر فراوان آن بر ملت رفته و میرود و هیچ عزمی برای پایان دادن به آن نمیبینیم. مسئله ما حفظ حقوق و کرامت شهروندان این سرزمین است.
مسئله ما فشارها و محدودیتهای بیدلیل و ناموجهی است که صبر مردم را به پایان برده است. مسئله ما جرمانگاری اموری است که به موجب آن بخش اعظم جامعه ایران را مجرم و با بیشرمی طرفدار فحشا محسوب و معرفی میکنید. مسئله ما این است که چرا جان باختن در بازداشتگاهها به امری متعارف تبدیل شده است. مسئله ما این است که چرا در برابر این همه مرگ به ظاهر تصادفی که در بازداشتگاهها گریبان معترضان و منتقدان را گرفته است، از خیل اختلاسگران و قاتلان، حتی یک تن در حبس دچار ایست قلبی یا سکته مغزی نمیشود؟ آیا حضرت ملکالموت در میان بازداشتشدگان برحسب نوع اتهام دست به گزینش میزند؟ بس کنید این توجیهات و تبلیغات تهوعآور و ناباورانه را.
آقایان ما با اسلام شما بیگانهایم و از شما تبری میجوییم. از این که از ظلمی که بر پیرزنی یهودی برود، همچون مولایمان دلتان به درد آید، ناامیدیم. از شما حتی انتظار ابراز تأسفی ساده هم نداریم. تنها یک چیز میخواهیم: آقایان شما را به خدا دست از ارشاد ملت بردارید و بگذارید این ته مانده باور دینی برایشان باقی بماند تا در انبوه سختیها و ناملایمات و دردهایی که با تصمیمات و سیاستهای غلط برای آنان فراهم آوردهاید، خدایی داشته باشند تا مونس خلوت و آرامبخش دلهایشان باشد.
از شما میخواهیم در این مملکت «ارشاد» را سر«گشته» و شرمنده نکنید. از شما میخواهیم از ارشاد و آموزش و توجیه دینی که لازمه آن تحقیر زنان و جوانان و کشیدن موی دختران و بغل کردن و ضرب و شتم و نهایتاً سکته مغزی و قلبی آنان است، دست بردارید.
اگر امر به معروف و نهی از منکر را تکلیف خود میدانید -هرچند که خود بیش از همه بدان نیازمندید، تحقیر مردم و افزودن بر درد و رنج آنان را بزرگترین منکر بدانید. از شما میخواهیم یکبار هشدارهای مولایمان را بخوانید که میفرمود: «من ظلم عباد الله کان الله خاصمه دون عباده و من خاصمه الله ادحض حجته و کان لله حرباً حتی ینزع او یتوب: هرکس به بندگان خدا(و نه فقط به مسلمانان) ظلم کند خداوند در دفاع از بندگانش دشمن او شود.
و هرکه خدا با او دشمن شود دلیل و منطقش را از بین میبرد (بخوانید اعتماد عمومی را از او سلب میکند، شکاف میان او و جامعه را عمیقتر میکند) و خدا با او هماره در جنگ خواهد بود تا یا از قدرت به زیر افتد یا توبه کند (عهدنامه مالک اشتر) آن گاه پس از خواندن این هشدار اندکی بیندیشید چرا جامعه تبلیغات و توجیهات شما را باور نمیکند.
کد مطلب: 359115