گروه جامعه: دعوای زنان سارق، راز دزدیهای سریالی آنها از طلافروشیهای پایتخت را فاش کرد. این زنان، دزد طلافروشیها بودند که به شیوه کشروی، از مغازهها سرقت میکردند. وقتی یکی از آنها در این سرقتها دچار ترس و اضطراب شد، اعضای تیم او را از گروه بیرون کردند. همین مسأله باعث روشنشدن آتش کینه در دل این زن سارق شد. او درنهایت، با یک تماس تلفنی، راز سرقتهای همدستان سابقش را فاش کرد و مخفیگاه یکی از آنها را پیش پلیس لو داد.
به گزارش روزنامه شهروند، ماجرای سرقتهای مخفیانه این زنان، با شکایت یک مرد طلافروش پیشروی پلیس پایتخت قرار گرفت. ۱۸ شهریور سال گذشته بود، مردی به پلیس مراجعه کرد و از سرقت از طلافروشی خود خبر داد.
سرقت به بهانه خرید هدیه تولد
این مرد درباره جزئیات ماجرا گفت: «دو زن به مغازه طلافروشی من آمدند. آنها گفتند که قصد خرید یک هدیه تولد را دارند. برای همین طلاهای مختلف را نشانشان دادم. آنها مرتب طلاهای مختلف را میدیدند و با هم مشورت میکردند. مدتی در مغازه من ماندند. تااینکه درنهایت گفتند، به چند مغازه دیگر هم سر بزنند و دوباره برمیگردند. آنها رفتند و من تازه متوجه شدم که یک زنجیر طلای ۵۰ میلیون تومانی را سرقت کردهاند. آنها جوری این سرقت را انجام دادند که من اصلا متوجه نشدم. در صورتی که من همیشه حواسم هست.»
با اعلام این شکایت، موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص آغاز شد. ماموران پلیس به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند. تصاویر دوربینها نشان میداد که دو زن با هم به مغازه طلافروشی رفتند و یک مرد نیز بیرون از مغازه کشیک میداده است. تحقیقات برای دستگیری این گروه از سارقان ادامه داشت، تااینکه چندماه بعد، یعنی ۱۵ اسفند سال گذشته گزارش یک سرقت دیگر نیز به پلیس مخابره شد.
این سرقت نیز به همان شیوه و شگرد بود. با این تفاوت که این بار یک زن دیگر نیز به سارقان اضافه شده بود. در این سرقت سه زن با هم به مغازه طلافروشی رفته و پس از دیدن طلاهای مختلف، یک گردنبند ۳۵ میلیون تومانی را دزدیدند و همراه همان مرد متواری شدند.
اعتراف به سرقت
در تصاویر دوربینهای مداربسته، چهره دو نفر از زنان سارق شناسایی و مشخص شد که آنها سابقهدار هستند. مخفیگاه این دو زن بدست آمد، ولی ماموران وقتی به محل زندگی آنها رفتند، متوجه شدند که هر دو متواری هستند. در حالیکه تلاشها برای دستگیری این دو زن ادامه داشت، یک تماس تلفنی به ماموران پلیس، راز این سرقتهای سریالی را فاش کرد.
یک زن جوان بود که با پلیس تماس گرفت. او گفت که زنی از یکی از مغازههای طلافروشی تهران سرقت و حالا در آمل خانهای اجاره کرده و زندگی میکند. این زن آدرس زن سارق را به پلیس داد. این در حالی بود که ماموران پلیس وقتی گفتههای این زن را بررسی کردند، متوجه شدند که این سرقت، همان سرقت از طلافروشی روز ۱۸ شهریورماه است؛ بنابراین ماموران به آمل رفتند و این زن را دستگیر کردند.
زن سارق که از دستگیری خود به شدت شوکه شده بود، در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد. او نه تنها به این دو سرقت از طلافروشیها اعتراف بلکه به چند سرقت دیگر نیز اقرار کرد و مشخص شد که اعضای این تیم دزدیهای زیادی را در پایتخت انجام دادهاند.
حذف زن سارق از گروه
این زن در بازجوییها به پلیس گفت: «ما چند وقتی بود که به همین شیوه سرقت میکردیم. با همدستم در زندان با هم صمیمی شدیم. از قبل او را میشناختم. ولی وقتی دستگیر شدیم، همسلولی بودیم. برای همین صمیمیت ما بیشتر شد. آزاد که شدیم شروع به سرقت کردیم. به غیر از این دو سرقت، چند دزدی دیگر هم به شیوه کشروی از طلافروشیها انجام دادیم. من با همدستم و شوهرش به سرقت میرفتیم. تااینکه همدستم یکی از بستگانش را معرفی کرد و قرار شد او هم به گروه ما اضافه شود. شوهر همدستم هم اموال دزدی را میفروخت و بین ما تقسیم میکرد.
آن زن تازهوارد، اما خیلی مضطرب بود. همیشه عقب میایستاد. خیلی کار نمیکرد. همیشه استرس داشت و میترسید. برای همین، چون آن زن خیلی تیز نبود و مرتب اضطراب داشت و میترسید، من گفتم چرا او باید با ما و سهمش هم اندازه ما باشد. به همین دلیل از آنها خواستم این زن را کنار بگذاریم. ما کمی هم با هم جروبحث کردیم. همین شد که آن زن را کنار گذاشتیم و سرقتها را ادامه دادیم.»
راز دزدیهای سریالی
این زن سارق در ادامه صحبتهایش گفت: «ما به سرقتهایمان ادامه دادیم و یک مدت هم آن را کنار گذاشتیم. پولها را جمع کردیم و من به آمل آمدم. یک خانه اجاره کردم. آن زن و شوهر هم در تهران زندگی میکنند. چون پول به اندازه کافی بدست آورده بودیم، برای همین نیاز نبود که به دزدیها ادامه دهیم. میخواستیم مدتی استراحت کنیم تا آبها از آسیاب بیفتد. ولی من ناباورانه دستگیر شدم. برای همین فکر میکنم که همان زن ما را لو داده است. چون او را از گروه کنار زدیم، از من کینه به دل گرفته و مرا پیش پلیس لو داده است وگرنه امکان نداشت که ما دستگیر شویم. آن زن واقعا داشت ما را به خطر میانداخت. برای همین او را کنار گذاشتیم.»