به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۱۱:۱۴
 
۲
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۳ ساعت ۲۰:۱۶
کد مطلب : ۳۷۱۳۲۸

در لبنان؛ مردم باید مسلحانه از حسابشان برداشت کنند

در لبنان؛ مردم باید مسلحانه از حسابشان برداشت کنند
 گروه بین الملل: کریستف رویتر، روزنامه، نویسنده و خبرنگار جنگی آلمانی در گزارشی نوشت: آخرین برداشت نقدی "بسام حسین" مستلزم آمادگی نسبتا غیر عادی‌ای بود. او تقریبا نیم میلیون پوند لبنان را برای ۱۵ لیتر بنزین خرج کرد او پیش‌تر یک شات گان و مهمات آن را در منزل داشت. این مربی ۴۲ ساله تناسب اندام اسلحه و مهمات مرتبط با آن را در صبح ۱۱ آگوست با خود برد تا وارد بانک فدرال در محله مرکزی بیروت شود. او چند دقیقه بیرون از بانک منتظر ماند و سپس با اسلحه از کنار عابران پیاده وحشت زده عبور کرد و وارد بانک شد. یک دست اش روی ماشه بود و با استفاده از دست دیگر برای پاشیدن بنزین روی میز‌ها آماده بود. او فریاد زد: «یا پول ام را می‌گیرم یا در این تلاش جان ام را از دست خواهم داد»!
پاسخ رئیس شعبه بانک این بود: «بسیار خب بسام. شما ۴۰۰ دلار را در ماه جاری دریافت خواهید کرد». حسین با مو‌های ژولیده و ریش تا شانه اش گویی که در حال ایفای نقش دزد بانک بود، اما در واقع، او قصد سرقت از بانک را نداشت. او تنها سعی داشت از حساب بانکی خود پول برداشت کند. او به رئیس بانک گفت: «فکر می‌کنی من احمق هستم؟ پس همه پول ام را می‌خواهم. کل پس اندازم که ۲۱۰ هزار دلار است». این پس اندازی بود که بخش اعظم آن از فروش خانه پدر و مادر او به دست آمده بود. یکی از کارمندان بانک پاسخ داد دیگر هیچ دلاری در آن شعبه وجود ندارد و تنها پوند لبنان را دارند.
او گفت: «ما باید پول را تهیه کنیم» و افزود این کار مدتی به طول می‌انجامد. بسام حسین پاسخ داد: «پس یک شب طولانی را خواهیم داشت». حسین می‌گوید: «این احتمال وجود داشت که به سوی او شلیک کنم».
حسین اکنون داستان را چند هفته پس از آن رویداد در خانه اش در حومه شهر با منظره‌ای رو به دریا و باند فرودگاه تعریف می‌کند. او می‌گوید: «وقتی به عقب نگاه می‌کنم من از این بابت متاسف هستم. با این وجود، واقعیت آن است که آنان به من دروغ می‌گفتند و اجازه برداشت هیچ پولی را از حساب ام نمی‌دادند. من برای مراقبت‌های درمانی و پزشکی پدرم به پول نیاز داشتم». پدر حسین در مراحل پایانی ابتلا به بیماری آلزایمر به سر می‌برد.
بسام حسین در ساعت ۸:۳۰ صبح وارد بانک شد و بلافاصله پس از آن نیرو‌های پلیس و ارتش در بیرون موضع گرفتند. یکی از مشتریان زن داخل بانک غش کرد. بانک از جمعیت تخلیه شد. حسین اعلام کرد همه می‌توانند بروند به جز مدیر شعبه. با این وجود، دو کارمند دیگر و یکی از مشتریان تصمیم گرفتند در بانک بمانند. حسین آن روز را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «آن مشتری گفت ۶ میلیون پوند در حساب اش مسدود شده و می‌خواهد به من ملحق شود تا پول او را نیز از بانک بگیرم».
با این وجود، دلار‌ها نرسیدند. ساعت‌ها گذشت تا آن که در ساعت ۲ بعدازظهر، بانک ۵ هزار دلار پیشنهاد داد. حسین در آن زمان تلاش کرد تا با قنداق اسلحه یکی از پنجره‌ها را بشکند، اما موفق نشد. شیشه‌ها محکم بودند. حسین عصبانی شد. همان طور که فیلم‌های دوربین‌های امنیتی نشان می‌دهد او دوباره شروع به ریختن بنزین کرد و اسلحه شات گان خود را که برای شکار خریده بود به سمت خود و دیگران گرفت.
در حالی که یک واحد تاکتیکی ویژه بیرون جمع شده بود تا برای هجوم به شعبه آماده شود (دست کم آن گونه که بعدا مدعی شدند) گروهی از تماشاگران آن رویداد حسین را از طریق یک بلندگو تشویق کردند. آنان گفتند:"تسلیم نشو! بجنگ! ما با تو هستیم"! رستوران محبوب T-Marbouta تماس گرفت تا از حسین بپرسد که آیا می‌تواند برای تمام کسانی که داخل بانک بودند غذای گرم بفرستد یا خیر.
حسین می‌گوید:«کار خطرناکی بود و از طرف دیگر مجبور شدم این کار را انجام دهم».
در حالی که افراد حاضر در شعبه بانک در میان بوی بد بنزین ساندویچ‌های شاورما، سیب زمینی با طعم سیر و سالاد می‌خوردند هر ساعت پیشنهاد‌های تازه‌ای از مدیریت بانک مطرح می‌شد: ۱۰ هزار دلار، ۱۵ هزار دلار و ۲۰ هزار دلار. هنگام غروب آفتاب در ساعت ۶:۳۰ عصر یک مذاکره کننده پیشنهاد ۳۵ هزار دلاری را به حسین ارائه کرد و این شرط را مطرح کرده بود که در صورتی که او فوراً به خانه اش بازگردد این پول پرداخت خواهد شد.او گفت: «مبلغ را قبول کنید در غیر این صورت آنان (نیرو‌های پلیس) به ساختمان حمله خواهند کرد». بسام حسین به بانک ناسزا گفت و اسلحه را به سمت خود گرفت و پیشنهاد را پذیرفت. او تنها در آن لحظه کاملا متوجه شد که اقدام‌اش تا چه اندازه می‌توانست به حمام خون منتهی شود. امروز او با صدایی آرام می‌گوید: «واقعا بسیار خطرناک بود. از سوی دیگر، مجبور شدم این کار را انجام دهم». به محض این که برادرش با ۳۵۰۰۰ دلار به سلامت به خانه رسید او آخرین گروگان یعنی مدیر شعبه را آزاد کرد و خود را تسلیم کرد.
"بسام حسین" اولین فردی نبود که سعی کرد از این طریق به پس انداز خود در بانک دسترسی پیدا کند و مطمئنا آخرین نفر نیز نخواهد بود. در ماه ژانویه، یک صاحب مغازه از دره بقاع پس از آن که مدیر شعبه از صدور چک مبلغ مجاز برای وی امتناع ورزید تهدیدی را مبنی بر به آتش کشیدن خود و شعبه بانک مطرح کرد چکی که تنها می‌توانست به حساب مسدود شده‌ای دیگری پرداخت کند و یا آن که می‌توانست آن را با یک پنجم ارزش واقعی در بازار سیاه مبادله کند.
در ماه سپتامبر، یک طراح داخلی در بیروت با یک اسلحه اسباب بازی به بانک حمله کرد تا بتواند به پس اندازش به منظور درمان بیماری سرطان خواهرش دسترسی پیدا کند. در اوایل نوامبر، یک بازنشسته معلول پس از خلع سلاح در تلاش اولیه برای دومین بار ظرف مدت چند هفته اقدام مشابهی را برای برداشت پول از حساب اش به منظور تحصیل پسرش انجام داد.
نزدیک به ۲۰ مورد اقدام مشابه وجود دارد که یا ناموفق بوده یا گزارش نشده اند. به طور معجزه آسایی، تا کنون در جریان این اقدامات به هیچ فردی آسیبی نرسیده است. در این میان، عاملان حمله به بانک‌ها در تصور افکار عمومی به عنوان قهرمان قلمداد می‌شوند.
"اشپیگل" با چهار تن از شناخته شده‌ترین سپرده گذاران مسلح بانک ملاقات کرد. تمام این افراد اشاره کردند که فارغ از مجرم قلمداد شدن آنان در واقع قربانیانی هستند که صرفا در تلاش بودند تا پول خود را که پیش‌تر در بانک سپرده گذاری کرده بودند پس بگیرند.
وضعیت فروپاشی مالی از اکتبر ۲۰۱۹ میلادی آغاز شد در آن زمان تمام تلاش‌ها برای نجات کشور در زمانی که "ریاض سلامه" رئیس بانک مرکزی بود و از او به عنوان یک شعبده باز مالی یاد شده بود به شکست انجامید. بدبختی اصلی آن بود که سلامه به همراه نخبگان متشکل از جنگ سالاران سابق و رهبران مذهبی سیستمی را ایجاد کردند که بر اساس آن بانک‌ها با وعده‌های نرخ سود ۱۰ درصدی یا بالاتر سپرده گذاران را جذب می‌کردند و با همان نرخ سود بالا به دولت وام می‌دادند و به طور مصنوعی نرخ ارز را از سال ۱۹۹۷ میلادی ثابت نگهداشته بودند.
این وضعیت تا زمانی ادامه یافت که بدهی‌های دولتی به سطح بی سابقه‌ای افزایش یافت، اعتماد سرمایه گذاران از بین رفت و ورود سپرده‌های جدید دیگر برای حفظ سیستم کافی نبود و حباب ایجاد شده ترکید.
این روز‌ها ارزش پوند لبنان تنها به ۴ درصد از سطح قبل از بحران سقوط کرده است. از سال ۲۰۱۹ میلادی بانک‌ها دارایی‌های سپرده گذاران را مسدود کرده اند و تنها اجازه برداشت‌های جزئی را دادند و معمولا پرداخت را به پوند با نرخ‌های مبادله منسوخ شده انجام می‌دادند بدان معنا که هر پرداختی تنها کسری از ارزش دلاری آن بود.
با این وجود، رهبران لبنان کماکان اصلاحات را رد می‌کنند و از حسابرسی بانک مرکزی خودداری می‌ورزند و هم چنین قصد دارند مذاکرات با صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سایر دولت‌ها را تضعیف کنند. سوئیس، فرانسه و آلمان همگی پس از آن که مشخص شد صد‌ها میلیون دلار از حساب بانک مرکزی لبنان به یک شرکت ثبت شده در جزایر ویرجین بریتانیا که گمان می‌رود برادر سلامه در آن دخیل بوده واریز شده تحقیقاتی را علیه شخص او آغاز کرده اند.
زمانی که یک قاضی شجاع لبنانی دستور بازرسی از دفتر برادر سلامه را صادر کرد نخست وزیر لبنان شخصا وارد عمل شد تا روند تحقیقات متوقف شود. در اوایل سال جاری بانک جهانی اعلام کرد: «رکود عمدی اقتصاد لبنان توسط نخبگان آن کشور که مدت هاست دولت را تسخیر کرده و با رانت‌های اقتصادی آن زندگی می‌کنند سازماندهی شده است».
شاید بتوان فکر کرد که چنین وضعیتی دلیل کافی برای جمعیتی که به سرعت فقیر می‌شوند فراهم می‌کند تا رهبران شان را سرنگون کنند. با این وجود، مسئله قدرت تاکنون مانع از هرگونه تلاشی شده است. علیرغم آن که نخبگان لبنانی مانند یک کارتل در غارت دسته جمعی کشور عمل می‌کنند آنان با موفقیت تضمین کرده اند که پیروان خود تقسیم شده باقی بمانند. لبنان به بیش از ۱۲ گروه و فرقه مختلف تقسیم شده که همگی نسبت به یکدیگر بی اعتماد هستند و ترس از تکرار جنگ داخلی هر موضوع دیگری را تحت الشعاع قرار داده است. این یک سیستم شیطانی کامل برای ویران کردن کشور و از بین بردن ثروت آن است.
"سالی حافظ" طراح داخلی که می‌خواست هزینه درمان سرطان خواهرش را بپردازد می‌گوید: «دیگر نمی‌توانیم اجازه دهیم همه چیز از ما گرفته شود».
او در ماه سپتامبر با یک اسلحه اسباب بازی متعلق به برادرزاده اش وارد شعبه‌ای از بانک BLOM BANK در مرکز بیروت شد. او می‌گوید: «من خواستار ایجاد آشوب یا هرج و مرج نبودم. من ماه‌ها بیهوده التماس کردم که مدیر بانک اجازه دهد پول را از حساب ام خارج کنم تا بتوانم هزینه درمان بیماری سرطان خواهرم را بپردازم. تمام اقدامات مراقبت‌های بهداشتی در لبنان باید بلافاصله به دلار پرداخت شود و بیماران مسئول خرید دارو‌ها حتی برای شیمی درمانی هستند. بسیاری از داروخانه‌ها دارو‌ها را تنها از طریق یک دهانه کوچک توزیع می‌کنند و کمبود شدیدی در توزیع دارو در لبنان وجود دارد».
او می‌افزاید: «من تنها ۱۰۰ هزار دلار در حساب داشتم. من به ۲۰ هزار دلار برای عمل نیاز داشتم. بانک گفته بود که تنها می‌تواند ۵۰ دلار بپردازد. وقتی خواهرم در وصیت نامه خود نوشت که باید مراقب بزرگ کردن دختر کوچک اش باشم مجبور شدم چنین کاری را انجام دهم».
این طراح داخلی که کفش راحتی تزئین شده‌ای با مروارید‌های سفید و پلاستیکی پوشیده و اکنون در دفتر یکی از دوستان اش نشسته است و با آرامش داستان آن روز را تعریف می‌کند می‌گوید: «با سه دوست با به همراه داشتن یک بطری پر از آب با کمی بنزین و یک اسلحه اسباب بازی به شعبه بانک رفتم. آنان دلار‌های زیادی در آنجا داشتم. اگر مردم را در آن روز ترساندم من را ببخشند، اما دیگر نمی‌توانستم اجازه دهم همه چیز از ما گرفته شود».
ظرف مدت چند دقیقه جمعیتی در مقابل شعبه بانک BLOM BANK جمع شدند از جمله "بسام حسین" که آن زمان آزاد شده بود. او می‌گوید برای نشان دادن حمایت اخلاقی با عجله خود را بانک رساند. در داخل شعبه کارمندان بانک به سالی حافظ ۱۴۰۰۰ دلار دادند و قبل از فرار او در میانه هرج و مرج خارج از بانک برگه برداشت از حساب را به او تحویل داده بودند. علیرغم آن که پلیس هم چنان در جستجوی او بود سالی به شبکه تلویزیونی خصوصی "نیو تی وی" گفته بود که مجرم نیست، زیرا این طبقه سیاسی لبنان است که کشور را غارت می‌کند.
او پرسید: «چرا تعداد کمی از آنان کارشان را به درستی انجام می‌دهند»؟ او می‌گوید نام "برتولت برشت" را نشنیده است، اما به پرسش افسانه او در نمایشنامه اش تحت عنوان "اپرای سه پولی" علاقه زیادی دارد که گفته بود: «سرقت از یک بانک در مقایسه با تاسیس یک بانک جدید چیست»؟! سالی می‌گوید:«گویی او اینجا بوده و این پرسش را مطرح کرده بود»!
سلسله رویداد‌های برداشت نقدی پول از طریق مسلحانه با "عبدالله الساعی" از ناحیه کفریا آغاز شد. مردی که نیمی از عمر خود را پیش از بازگشت به لبنان در ونزوئلا و کلمبیا گذرانده بود. او می‌گوید مدیر شعبه بانکی که وی در آنجا حساب افتتاح کرده بود مدام دلایل تازه‌ای را برای آن که چرا نمی‌تواند به او اجازه برداشت از حساب اش را بدهد ذکر می‌کرد. او می‌گوید: «در مقطعی، تمام پس انداز من به سادگی ناپدید شد. به علاوه، من به یک عمده فروش محصولات بدهکار بودم و پیش‌تر در راه اندازی کارواش سرمایه گذاری کرده بودم».
مانند یک قهرمان به ایستگاه پلیس هدایت شد
در نتیجه چنین وضعیتی "عبدالله" وارد بانک BBAC در شهر جُب جنین شد جایی که همه او را می‌شناختند به کارکنان سلام کرد و شروع به ریختن بنزینی که با خود آورده بود کرد. او فندک خود را در دست گرفت و به مدیر بانک گفت که می‌خواهد ۵۰۰۰۰ دلار پول نقد را برداشت کند مبلغی که پیش‌تر اجازه برداشت آن را در قالب چک نداشت. معاون رئیس شعبه گفت: «مشکلی نیست. فورا برای شما چک صادر می‌کنیم». ساعی گفت: «تا دیر نشده این کار را انجام دهید. پنجاه هزار دلار. وگرنه همه چیز را به آتش خواهم کشید».
در حالی که او به پک زدن سیگار الکترونیکی اش ادامه می‌داد معاون شعبه با پلیس تماس گرفت و گفت: «کاری انجام دهید! او کاملا دیوانه شده و همه جا بنزین ریخته و حتی در حال سیگار کشیدن است»! ساعی با تاکید بر دریافت برگه برداشت از حساب خود ۵۰ هزار دلار دریافت کرد. سپس در میان هرج و مرج موفق شد پول را به همسرش تحویل دهد و همسرش بدون هیچ گونه چالشی بانک را ترک کرد. سپس خود را تسلیم کرد و ماموران با احترام او را به سوی ایستگاه پلیس هدایت کردند.
او به یاد می‌آورد که یکی از افسران به او گفت:«تو یک قهرمان هستی» در حالی که یک افسر دیگر مدام به خاطر بردن او به زندان عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت: «به خدا قسم اگر این یونیفورم را نپوشیده بودم هرگز به تو دستبند نمی‌زدم»!
چندین تجمع در حمایت از او برگزار شد و امام جماعت محله نیز در نماز جمعه نیز ساعی را مورد تحسین قرار داد. پس از مدت زمان کوتاهی عبدالله الساعی بدون هیچ گونه اتهامی از زندان آزاد شد. او مجبور شد وثیقه ۲۰۰۰۰۰ پوندی لبنانی به ارزش ۱۰ دلار در آن زمان را بپردازد که اکنون تنها ۵ دلار ارزش دارد.
در هیچ یک از موارد برداشت پول از طریق مسلحانه دولت افراد مسلح را تحت پیگرد قانونی قرار نداده است. هنگامی که سالی حافظ در دادگاه حاضر شد قاضی به او اجازه داد تا تنها پس از ۱۰ دقیقه در ازای پرداخت مبلغی معادل ۲۵ دلار آزاد شود. زمانی که سالی در حال خروج از دادگاه بود یکی از همکاران قاضی به او لبخند زد و گفت: «من هم هنوز پولی در بانک دارم اگر آن را بیرون بیاوری نیمی از آن را به تو می‌دهم». هم چنین، فرمانده پلیس که برای یورش به بانک آماده شده بود به بسام حسین تبریک گفته و افزود: »تو کار درست را انجام دادی». بسام حسین نیز تنها پس از پنج روز بدون هیچ گونه اتهامی آزاد شد.
هر مامور پلیس، هر قاضی و هر مدعی العمومی در لبنان یک حساب در بانک دارد و حقوق آنان نیز به اندازه یکبار پر کردن باک بنزین خودرو کاهش یافته است. همه آنان به طور کامل انگیزه برداشت پول از حساب از طریق مسلحانه را درک می‌کنند و هیچ کس علاقه‌ای به محکومیت علنی این افراد ندارد: بانک‌ها سکوت کرده‌اند و حتی "امین سلام" وزیر اقتصاد نیز در اظهارنظری در گفتگو با شبکه خبری "بی بی سی" با سالی حافظ ابراز همدردی کرد. لبنان دیکتاتوری نیست. در شرایطی که همه از دیگران می‌ترسند صاحبان قدرت نیز از فرو بردن افراد درمانده در ناامیدی کامل نگران هستند.
لبنانی‌ها آشکارا قادر به سرنگونی نظام سیاسی خود با دولتی شکننده نیستند. با این وجود، آنان می‌توانند بی معنی و پوچ بودن مفهوم دولت را نشان دادند. پس از هر حمله مسلحانه به بانک شعب برای چند روز تعطیل شده و سپس دوباره بازگشایی می‌شوند و بار دیگر برداشت مسلحانه بعدی از حساب‌ها صورت می‌گیرد.
"فواد دبس" وکیل دادگستری که در تاسیس اتحادیه سپرده گذاران که نمایندگی هزاران نفر را به عهده دارد نقش داشته می‌گوید: «این افراد دزدان بانک نیستند آنان قانون را به دست خود اجرا می‌کنند و وسایلی که برای اجرای قانون مورد استفاده قرار می‌دهند تخلفات جزئی هستند».
در حالی که او در دفترش در حال صحبت است ناگهان برق قطع می‌شود. او به صحبت خود در تاریکی ادامه می‌دهد و می‌گوید: «ما به یک حسابرسی کامل، به بازسازی عادلانه بانک‌ها و کل نهاد‌های کشور نیاز داریم. می‌دانم این خواسته‌ها ناممکن هستند، اما چه کار دیگری می‌توانیم انجام دهیم»؟
هنگامی که بسام حسین اجازه خروج از دادگاه را پیدا کرد تلفن اش از جعبه‌ای که اسلحه شات گان اش نیز در آن قرار داشت به او تحویل داده شد. او پرسید آیا می‌تواند اسلحه اش را پس بگیرد و افسر پلیس پاسخ داد: »می دانید اکنون این اسلحه برای پلیس شناخته شده است. شما باید آن را ثبت کنید».
با توجه به وضعیت بوروکراسی لبنان افسر پلیس به حسین گفت که ممکن است روند ثبت اسلحه چندین ماه یا چندین سال به طول بیانجامد. هم چنین دست کم ۵۰۰ دلار هزینه فرایند ثبت خواهد بود و او به یک وکیل نیاز دارد. توصیه دوستانه افسر پلیس به او این بود: «از دردسر دوری کن و برای خود یک اسلحه تازه در بازار سیاه بخر».
برچسب ها: لبنان
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها