گروه فرهنگی:رضا صائمی در هممیهن نوشت: سینما و سیاست در تراژیکترین نسبت خود قرار گرفتهاند و حالا سایه سیاست بر سینما، نه فقط در سیاستگذاریها یا اعمالنظرهای سازمان سینمایی در فرآیند تولید و نمایش فیلمها که بر خودسینماگران سنگینی میکند. درحالیکه ثبتنام چهلویکمین دوره جشنواره فیلمفجر شروع شده، نهتنها هیچ شوقی انتظار آن را نمیکشد که بسیاری از اصناف سینمایی هم طی بیانیههایی پیدرپی ضمن انتقاد نسبت به وضعیت همکاران خود اعلام کردند که در جشنواره امسال شرکت نمیکنند.
درواقع جشنواره فیلمفجر که یکی از ویژگیها و کارکردهایش تکریم سینماگران بود، حالا با تحریم سینماگران مواجه شده است. از سوی دیگر با وجود فشارهایی که نهادها و اصناف سینمایی ازجمله خانه سینما در واکنش به بازداشتهای متعدد سینماگران که منجر به آزادی با وثیقه چندنفر از آنها شد، اما پس از مدتی باردیگر احضار و بازداشتهای تازهای از راه رسید که آخرین آن بازداشت ترانه علیدوستی بود.
بازداشتی که پیش از این با خروج حمید فرخنژاد و متن تند اینستاگرامی او علیه وضع موجود و واکنش تند محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی نسبت به او درنهایت فضای ملتهب و پرتنشی در فضای سینمایی موجود ایجاد کرده که حالا میتوان از بحران مضاعف در سینمای ایران سخن گفت. بحرانی که عملا سینمای ایران را بهمحاق برده و حالا دیگر مسئله شکست فیلمها در گیشه یا تزریق پول و پولشویی در اقتصاد سینما نیست، درواقع سینما نه در نسبت به مسائل درونگروهی خودش که اساسا موجودیت، هویت و مشروعیت خود سینما به چالش کشیده شده که اگر چارهای برای آن اندیشیده نشود، باید از مرگ سینمای ایران سخن گفت.
واقعیت این است که سینما، هنر است و سینماگران، هنرمندانی که ماهیت حرفه آنها، خلق و آفرینشزیبایی است. ضمن اینکه هنر به میانجی دیالکتیک و امکان تعامل و گفتوگو شکل میگیرد و این ضرورت تساهل و تسامح در مواجه با هنر و هنرمند را ایجاد میکند. برخوردهای قهری و محدودیتها نه راهکاری عقلانی، نه شیوهای اخلاقی در برخورد با هنرمندان و سینماگران است. وقتی هر راه عقلانیای برای گرهگشایی از مشکلی بسته میشود، به هنر پناه میبرند که بهقولمعروف، هنر برتر از گوهر آمد پدید. هرگاه به بنبست میرسند، به هنر چنگ میزنند تا راهی بگشایند و چه تراژیک خواهد بود وقتی راه هنر را ببندند و مسدود کنند.
هنر که به بنبست برسد، جامعه به بنبست خواهد رسید. گرچه امروز بهواسطه حضور گسترده سینماگران در شبکههایاجتماعی و برجستگی هویت رسانهای، نه با هنرمندان بهمعنای متعارفاش که با سلبریتیها مواجه هستیم. سلبریتیها بهمثابه مراجع فکری جدید در جامعه از قدرتبالای اثربخشی بر افکارعمومی برخوردارند و نقطهچالش نهادقدرت با نهادهنر، دقیقا حاصل همین وضعیت رسانهای است. اما برخوردهای قهری و سلبی با سلبریتیها میتواند شکاف بین دولت-ملت را بیشتر کند که این بهنفع نهادقدرت نیست. بهاینمعنا که سلبریتیها میتوانند شکاف دولت-ملت را پر کنند، اما وقتی خود آنها در بند، حبس و فشارهای از بالا قرار بگیرند، بهواسطه این موقعیت میانجیگرانهای که دارند، بر این شکاف میافزایند که درنهایت دود آن بهچشم خود نهادقدرت خواهد رفت. تداوم این روند قهرآمیز تنها به تکثیر نفرت و خشونت در جامعه منجر شده و سینما، سرمایههای اجتماعی و انسانی خود را از دست میدهد.
واقعیت این است که سینمای ایران بهمحاق رفته است؛ پیش از این با بحران مخاطب و حالا با بحران سینماگرانش. سینما دارد از بازیگران و فیلمسازان برجسته خود تهی میشود. سینمای ایران دارد هرروز فقیرتر میشود؛ چه از حیث اقتصادی، چه از لحاظ اجتماعی. آنها که دغدغه سینما دارند، نباید اجازه دهند که سینما در چنبره سیاست، بهمحاق برود حتی اگر نگاه سیاسیشان با سینماگران همسو نیست. سینما با دوربین و نگاتیو نیست که سینما میشود، سینما با سرمایههای انسانیاش، سینما میشود. سینمایی که ازطریق خلاقیت هنرمندانه و روایت زیباییها، هستی مییابد و هستیبخش میشود. بگذاریم سینما، سینما بماند.