استاد جواد طباطبایی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانی در زمینه فلسفه، تاریخ و سیاست و عضو پیشین هیاتعلمی و معاون پژوهشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران هم بود. او که در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در تبریز زاده شد، در سن ۷۷ سالگی در بیمارستانی در آمریکا درگذشت.
وی عضو پیشین هیئت علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود.
طباطبایی در حوزههای فلسفه، تاریخ و سیاست، پژوهشهای ماندگاری انجام داده است. او را از شارحان نظریه «ایرانشهر» میدانند که بر اساس آن کل نظام سیاسی ایران، در گذر تاریخ متأثر از فرهنگ ایران است؛ فرهنگی که ترکیبی از اقوام مختلف در مرزهای فرهنگی به نام ایران بوده.
از جواد طباطبایی به عنوان یکی از فیلسوفان ایراندوست نام برده میشود که بر «ایرانِ فرهنگی» تأکید داشت و «ایرانزمین» را سرزمین همه ایرانیان میدانست.
«تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «خواجهنظامالملک طوسی» و «ابنخلدون و علوم اجتماعی» از مهمترین آثار او هستند.
نوشتهای از مرحوم جواد طباطبایی
بحث من در اندیشه ایرانشهری این بوده است که این ایرانِ بزرگِ فرهنگی، به راستی یک تافته جدا بافته است. ما باید بدانیم مهم بودیم و متفاوت. باید بدانیم که در ایرانشهر، چیزی در سطح جهانی تولید کردیم. ما مکتب معماری داریم، مکتب شهری داریم، مکتب ادبی داریم، مکتب تاریخنویسی داریم. ما موسیقی داریم. و همه اینها از ویژگی ملی برخوردارند. نه عربها، نه ترکها در همسایگی ما، این ویژگی را نداشتهاند. ما یک نظام فکر و فرهنگ و تمدن ملی داشتیم. ما ملت بودیم قبل از اینکه بسیاری از ملتها ملت شوند. فردوسی نماینده فکر یک ملت است، و حافظ هم.
فارابی هم نماینده فکر یک ملت است. در غرب دولتهای ملی از قرن شانزدهم آمدند، و بهواقع آنها با تاخیر بسیار نسبت به ما ملت شدند. ما جلوتر از همه آنها ملت بودیم. نام ایران قدیمیترین نام کشوری است که هست.
نام ایران هم نام کشور است، هم نام ملت، هم نام دولت. این پیچیدگی این ملت است. اگر بخواهد تحولی ایجاد شود باید ببینیم آن روحی که ما به تدریج از دست دادیم، چه بود. روحی که در همه جا جاری بود. در مسجد ما، کوچه ما، بازار ما، فضاهای معماری ما، رنگهای کاشیهای ما و حتی شعر ما. آن روح بود که آن کالبد را ایجاد میکرد و در هر کالبدی که میساختیم جاری میشد. ما آن روح را از دست دادیم. اگر بشود آن چیزی که افلاطون کالاپولیس (شهر زیبا) نامیده و ترجمهاش کردند به مدینه فاضلهای که فارابی گفته، آن شهر زیبا و خوب را ایجاد کرد، ضرورتاً ایرانی خواهد بود. اما اینکه ما فقط این دیوارها را خوب درست کنیم و مناسبات شهری را خوب ایجاد کنیم میشویم کپنهاک که بهترین شهر دنیاست. اما اندیشه ایرانشهری فقط آن دیوارها نیست.