گروه سیاسی:مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: نمایندۀ نجفآباد در مجلس شورای اسلامی نیز تصریح کرده است: «اصل خبر واگذاری خودروبه نمایندگان صحت دارد. ماشینهایی که این نمایندگان گرفتهاند رانت بوده و 57 نفر علاوه بر دنا پلاس، خودروهای شاسیبلند گرفتهاند.»
به گفتۀ آقای ابوالفضل ابوترابی عضو کمیسیون امور داخلی و شوراهای مجلس، انکار و تکذیب و رد این قضیه از جانب هیأت رییسه درست نیست چرا که این رانتی بوده که به نمایندگان داده شده است.
بدین ترتیب علیرضا بیگی نماینده تبریز و حضرتپور نماینده ارومیه دیگر در این افشاگری ستودنی تنها نیستند و حالا دیگر در این که خارج از نوبت و نه به قیمت بازار تعدادی از نمایندگان مجلس انقلابی از شرکتهای زیر مجموعه دولت مردمی خودرو گرفتهاند تردیدی وجود ندارد و روسیاهی به پیشانی آنهایی نشسته که قضیه را دروغ دانستهاند وبدتر از همه روزنامۀ شهرداریِ زاکانی که کاسه داغتر از آش شد و فاشگویان را به دروغ گویی متهم کرد.
در این یادداشت به نکتۀ دیگری میپردازم:
قریب 10 سال پیش در دفتر عصر ایران نشستهایی به قصد دانشافزایی همکاران برگزار میشد و چهرههای شاخصی دعوت میشدند و البته آنچه میگفتیم و میشنفتیم رسانهای و حتی ضبط نمیشد و سیاسی هم نبود و بیشتر فکری و بهرهگیری از تجارب آنها بود. افرادی چون دکتر محمود سریعالقلم، محمد رضا شعبانعلی، سعید منصور افشار و عباس عبدی در این زمره بودند و شخصا از هر یک نکتهای آموختم از جمله از دکتر سریعالقلم که وقتی از او خواستم توصیهای کند بیدرنگ گفت: «بکوشید هرگز عصبانی نشوید و اگر شدید در عصبانیت تصمیم نگیرید و اگر گرفتید جبران و اصلاح یا عذرخواهی کنید».
عباس عبدی هم دربارۀ اختلاس و رانت خواری در میان پارهای مدیران ( و امروز قابل تسری به برخی مجلس نشینان) سخنی گفت.
این که اگر روی میز مثلا 20 میلیون تومان پول باشد و همه شما بیرون بروید و دوربین هم نباشد من این پول را برنمیدارم. نه به خاطر این که خیلی آدم مهذبی هستم بلکه یک دلیل ساده دیگر دارد و آن هم این که قیمت خودم را بیش از 20 میلیون میدانم.
با این منطق میتوان گفت اگر در مجلس اول نمایندگان ماشین خارج از نوبت نگرفتند یا اگر در مجلس ششم وقتی ماشین متعارف با محاسبه وجه دادند آنها که نیاز داشتند و گرفتند انکار نکردند به خاطر آن بودند که بیرون از مجالس هم اعتبار و برندی داشتند. از همه قابل تامل تر نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی که غالبا طی تابستان و پاییز 58 به تصریح مرحوم آیتالله منتظری رییس مجلس خبرگان قانون اساسی در خانه بستگان زندگی میکردند. آخر مگر میشد به آیتالله صدوقی یا دستغیب ماشین داد؟!
علی دهباشی مدیر و سردبیر فصلنامه بخارا که یک تنه خدمات فرهنگی و ادبی ارایه میدهد جایی گفته بود که به هیچ یک از نویسندگان فاضل بخارا حقالتحریر نمیپردازد چون مبالغ حقالتحریر معمول هیج تناسبی با جایگاه استادان و نویسندگان ندارد و مرتبت آنان بسی فراتر است.
حالا به اصل مطلب میرسم. اگر نماینده مجلس جراح یا معلم یا تاجر مشهور شهر یا کارمند و کارگر کم درآمد ولی منتخب انجمنها و عضو سندیکاهای محلی باشد امکان ندارد زیر بار پیشنهادهایی از این گونه برود چون اعتباری فراتر دارد.
چرا که قیمت خود را بالاتر میداند. نمایندهای که زیر بار این خفت رفته نه پایگاه اجتماعی دارد نه اعتباری زیرا هدف از خانه و اتومبیل مجلل این است که مردم نگاه احترامآمیزی به فرد داشته باشند و گرنه اگر قرار باشد من ماشین گرانقیمت بنشینم ولی در نگاه دیگران نه تنها عزیزتر نشوم که خفیف شوم چه ارزشی دارد؟
شاید گفته شود اگر نخواهد در شهر و زادگاه خود بماند و مثلا بر آن باشد که راهی کانادا شود این گزاره صادق نیست ولی در این فقره هم باز نباید تردید کرد قیمت وجودی نمایندهای که ماشین گران قیمتِ سهم دیگران را میگیرد ( خارج از سهمیه و نه مثل دیگران) از آن ماشین کمتر است و مشکل در بی پرنسیبی است.
مدرس پارسا بود و نمیگرفت. مصدق دارا بود و نمیگرفت. اما پرهیز دیگران الزاما از سر پارسایی و دارایی نیست. به خاطر این است که شأن و قیمتی فراتر برای خود قایلاند.
درست است که نظارت استصوابی امکان انتخاب نمایندگان گرانقیمت و نه ارزان را از مردم گرفته اما با همین نظارت استصوابی نمایندگانی هنوز هستند که قیمت دارند و گراناند.
با این حساب هر که علیه واگذاری خودروهای رانتی موضع بگیرد از ماشین های گرانقیمت، گرانقیمتتر است.
راز را باید در قیمت جُست. نماینده اگر ارزان نباشد خارج از نوبت ماشین گران نمیگیرد چون سهم و حق ثبتنامکنندگان است و ولو قصد واگذار کننده جلب نظر نباشد اما در نگاه نماینده به صنعت خودرو و پی گیری حقوق مصرف کننده اثر میگذارد.
از احمد شاملو جدای شعر و نثر صدایی ماندگار هم به یادگار مانده است و ناشر میگوید در یکی از روزهای ضبط وقتی اشعار خود را میخواند یکی از آنها را نخواند که اتفاقا شعری بسیار مشهور و ضربالمثل شده هم هست و جای تعحب داشت. پرسیدم چرا این شعر مشهور را نخواندید: سخنها میتوانم گفت / غم نان اگر بگذارد... پاسخ داد: چون شعر را باید با حس صادقانه خواند. من این شعر را روزی سرودم که غم نان داشتم اما امروز دیگر غم نان ندارم!