گروه فرهنگي و هنري: دومین روز جشنواره شعر فجر با شعرخوانی جمعی از شاعران ادامه یافت و شوخی با احمدی،نژاد، سعید مرتضوی و مایکل جکسون، شعرخوانی سه شاعر لرستانی از جمله اتفاقات جالب این روز بود.
به گزارش ایلنا؛ مراسم روز دوم این جشنواره با شعرخوانی حمید سبزواری، سعید بیابانکی، علیرضا قزوه، محمدسعید میرزایی، زکریا اخلاقی، علی آبان، محمدکاظم علیپور، عبدالرضا موسوی و احمد انصاری، رفعت سلام (مصر)، ایرج رحمانپور و عبدالجبار کاکایی ادامه یافت. حمید سبزواری، شاعر پیشکسوت انقلاب، اولین شاعری بود که در این مراسم شعرخوانی کرد. وی در این مراسم با اشاره به دلتنگیاش برای زادگاهش گفت: سالهاست از سبزوار دورم، دوری من نه به علت این است که از سبزوار بیزار شدم، سبزوار را از جان خودم بیشتر دوست دارم، اما گرفتاریهای زندگی موجب شد تا از سبزوار جدا شوم و میدان را به دیگر مدعیان بدهم. وی افزود: شعری را که میخوانم مربوط به زمانی است که افرادی چشم به این مملکت دوخته بودند و این شعر را از این جهت ساختم که سعی داشتند نفاقی ایجاد کنند و جوانها را به سویی ببرند که زیان آور بود که من این شعر را با این عنوان سرودم که «نفاق چرا».
سبزورای تصریح کرد: این شعر را در جمعی خواندم که افراد ناباب بودند و به من اهانت کردند اما من پاسخی ندادم و به خانه رفتم. این شاعر پیشکسوت با بیان اینکه دشمنان چشم به ما دوختهاند، تصریح کرد: چون ما چیزهایی داریم که آنها ندارند، بویژه اعتقادی داریم که آنها ندارند. خداوند آنچه را که موجب پیروزی ماست، نگه دارد. از خداوند میخواهم که روزگار بسیار بسیار روشنی برای فردفرد یارانمان مخصوصا سبزورایها میسر کند، اگر چه همه جای ایران برای من سبزوار است.
سبزواری در پایان تصریح کرد: الان روزگار پیری من است من متولد ۱۳۰۴ هستم. خدا هنوز میخواهد که من راه بروم. هنوز که میشنوم کسی از همسن و سالانم درگذشته است، داغدار میشوم. از خدا میخواهم که کمک به اسلام و اسلامیان را فراهم کنند تا بتوانند در این راه گام بگذارند و از آنچه که در راه خدا هست، بهره ببرند.
رفعت سلام، شاعر، مترجم و روزنامه نگار مصری از دیگر شاعرانی بود که در این روز شعر خواند، موسی بیدج، مترجم زبان و ادبیات عرب در معرفی وی گفت: سلام رفعت در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمد در سال ۱۹۷۷ مجله شعر را تاسیس کرد و در سال ۱۹۷۹ مجله نوشتار را منتشر کرد، در سال ۱۹۹۳ نیز جایزه بین المللی شعر «کاوافی» را دریافت کرد. شعرهایش به زبان انگلیسی، بلغاری، کرواتی، ایتالیایی، اسپایی و... ترجمه شده است. در سال ۲۰۰۶ میهمان مرکز بین اللمللی شعر فرانسه بوده، از آثارش «گل زیبای هرج و مرج»، درخششهای رفعت سلام، «به سوی روز رفته»، «انگار پایان زمین است» و «چنین گفت کرکدن»
در قسمت دوم این مراسم محمد کاظم علیپور، شاعر لرستانی اولین شاعری بود که شعری را با عنوان «مرده شورت را ببرند تهران» خواند. وی پیش از شعرخوانی گفت: من مدت هاست که دیگر پشت تریبون، حرفهای نیستم، و هول هولکی شعری را درباره این شهر شطرنجی، تهران بزرگ که بیرحمانه آدمهای فقیر را میجود و صدایش به گوش کسی نمیرسد، سرودم، شعری که سعی کردم لطیف باشد. وی افزود: در طول سه سالی که از روی ضرورت به همراه خانواده ساکن تهران هستم، دو چیز را یاد گرفتهام اول مدیریت زمان و دیگری بیرحمی روزگار. روزگاری که بیرحمی در آن رایج است و جوانمردی به تاریخ پیوسته است، اگر حرمت کاکایی نبود، دوست نداشتم شعر بخوانم اما شعری که میخوانم شعری ساده است و بیتکلف و احساس من از پیادهروهای تهران است.
شاعر بعدی احمد انصاری بود که مجری برنامه در معرفی بیوگرافی وی گفت «در لرستان به حافظ لرها مشهور است». این شاعر شعرهایش را که به زبان لری بود از روی حفظ خواند و چون شعرش طولانی شد علی آبان با اشاره به فرصت محدود بخش دوم گفت که حافظه خیلی خوبی دارید، اما با تشویق حضار این شاعر شعر دیگری در منقبت امام حسین (ع) خواند.
عبدالرضا موسوی، شاعر قصیده سرا، سراینده «دریغ، مردی و سنگی»، در این مراسم در پاسخ به مجری که خواستار خواندن یک قصیده کوتاه بود، یادآور شد: امروز روز بزرگداشت خیام نیشابوری است، به همین دلیل به جای قصیده دو رباعی میخوانم و سپس دو شعر تفننی میخوانم. اولی شعر طنزی است درباره گرانی مرغ با عنوان «تمرغ»، شعر دیگرم طنزی است درباره کسی که مادر چاوز را بغل کرد، این شعر «تچاوز» نام دارد. سومین شعر طنزم درباره رییس جمهور پیشین است که روزی به تنکابن رفته بود و مردم آنجا خواستند، تنکابن را استان کند و...، شعر دیگرم درباره سعید مرتضوی است که زمانی که محمد جواد کامرانی در کهریزک درگذشت، گفت اگر پاشویه میشد، زنده میماند. وی در ادامه همچنین شعر طنزی درباره مایکل جکسون خواند. در ادامه مراسم ایرج رحمانپور، شاعر لرستانی که کاکایی وی را «حنجره زخمی زاگرس» توصیف کرده بود، دو شعر به زبان لری خواند. او شعری با عنوان «شاعر دلتنگ تنها» درباره مظلومیت شعر خواند که به حسین پناهی تقدیم شده بود. وی در پاسخ به آبان که پرسیده بود اگر شعر نبود، چه میشد، گفت: اگر شعر نبود ادامه حیات بشر به بن بست میرسید.