چرا کف جامعه انتخابات را جدی نمی گیرد؟
16 آبان 1402 ساعت 9:50
گروه سیاسی: محمد مهاحری فعال سیاسی در روزنامه اعتماد نوشت:لابد برای شما هم پیش آمده که وقتی در جمعی بحثی جدی درباره انتخابات شکل میگیرد و صفبندی برخی گروههای سیاسی برای تصاحب مجلس بعد مطرح میشود، یکی، دو نفر که خود را بیاعتنا به موضوع نشان میدهند، میگویند مگر کسی در انتخابات شرکت میکند که شما خودتان را با حرف زدن درباره آن خسته میکنید؟
این سوال واقعا جدی است و هنگامی که نتیجه نظرسنجیهای ولو غیررسمی از مشارکت پایین (مثلا 25درصدی در کل کشور) حکایت دارد، عمق اتفاقی که در جامعه در حال رخ دادن است بیشتر آشکار میشود. اصولا مردم چه وقت در انتخابات شرکت میکنند؟ پاسخش ساده و روشن است. مشارکت تنها موقعی اتفاق میافتد که امید به تاثیر رای وجود داشته باشد.
به بیان دیگر وقتی که انتخابات جنبه نمایشی نداشته باشد و از آن مهمتر جامعه رایدهنده احساس کند تنها و تنها رای اوست که حکومت میکند، مشارکت جان میگیرد. بعد از پایان دولت احمدینژاد در سال 1392 شرایط سیاسی سردی بر جامعه حاکم شد و ردصلاحیت مرحوم هاشمیرفسنجانی این پیام را به جامعه داد که بیخود زور نزنید زیرا قرار است در بر همان پاشنهای بچرخد که در 8 سال گذشتهاش چرخیده. تحریمها ادامه مییابد و افسردگی اقتصادی با وجود 800-700 میلیارد دلار درآمد نفتی همچنان حاکم خواهد بود و نوسان شدید قیمت دلار هر لحظه زلزلهای در زندگی مردم پدید خواهد آورد. ایران همچنان با دنیا قهر خواهد بود و تفکر احمدینژاد- جلیلی باز هم روی اعصاب ملت یورتمه خواهد رفت.
حضور حسن روحانی در انتخابات و مطرح شدن پروژه آشتی با دنیا، خون تازهای در رگ سیاست کشور جاری کرد و انتخابات ریاستجمهوری یازدهم را رقم زد. مردم باز هم تصورشان تقویت شد که میتوان با رای دادن، سرنوشت کشور را عوض کرد و سرانجام نتیجه آن شد که دیدیم و در سال 96 نیز همان امید باز هم نتیجه را به نفع حسن روحانی رقم زد.
روحانی در جنگی سخت و نفسگیر با نقشآفرینی محمدجواد ظریف توانست شعار آشتی با دنیا را محقق کند اما جریان مخالف او برای یأسآفرینی تلاش کرد. این نومیدی فقط روحانی و دولتش را تخریب نکرد؛ فاجعه آنجا بود که به مردم گفته شد آهای ملت! بفهمید اگر برای رفع تحریم و امضای برجام به کسی رای بدهید روزگارتان را سیاه میکنیم و انصافا هم در کشتن امید مردم از چیزی فروگذار نکردند تا اینکه زمانه انتخابات 1398 و سپس 1400 فرا رسید.
در آن دو انتخابات بخش بزرگی از جامعه تصمیم گرفت برود بخوابد و دیگر بازیچه قرار نگیرد. در واقع یک مقاومت منفی با این پیام شکل گرفت که: حالا که رای ما بیتاثیر است، خودتان میدانید و انتخاباتتان و مملکتتان! در واقع مردم خواسته یا ناخواسته انتخابات را تقدیم جریانی خاص کردند که عشقش حضور حداقلی و مشارکت پایین بود. الان هم همان جریان از یک مشارکت حداقلی قند توی دلش آب میشود و حضور 25درصدی مردم را جشن میگیرد. آن اکثریت 75درصدی هم صندوق رای و انتخابات را به کتفشان هم حساب نمیکنند.
اگر ارادهای برای بالا بردن مشارکت است، راهش کاملا آشکار و معلوم است. فهمش حتی برای یک دانشآموز که شش کلاس ابتدایی سواد دارد ممکن است اما مشکل آن است که کسی نمیخواهد این موضوع روشن (نمایشی نبودن رای) را درک کند و البته درک این موضوع زمانی به نتیجه خواهد نشست که اعتماد از دست رفته مردم -که از سال 98 شروع شد و با آمدن رییسی شتاب گرفت- ترمیم شود. کار بسیار سخت و زمانبری است و مهمتر آنکه کسانی که میخواهند چنین اعتمادی را به جامعه بدهند نباید مصداق آن مرد زشت سیاهی باشند که زور میزد تا گریه و ضجه کودکی را که در آغوش گرفته بود، پایان دهد.
کد مطلب: 437870