گروه ورزشی: گاهی یک بازیکن عالی، فرصت بازی در یک بازی حساس را به دلایل تاکتیکی و غیره از دست میدهد. مثل لیونل مسی که بازی مقابل آلمان در جام جهانی 2006 را به دلیل تاکتیک مربی آرژانتین و البته تعویض اجباری ناشی از آسیبدیدگی گلر آرژانتین از دست داد.
به گزارش عصرایران، قائدی هم بازی مقابل قطر را به دلیل تاکتیک قلعهنویی و چه بسا اخراج شجاع خلیلزاده از دست داد.دو روز پس از بازی فینال جام ملتهای آسیا، AFC تیم منتخب این دوره از مسابقات را معرفی کرد که از ایران فقط یک بازیکن در این تیم حضور داشت: مهدی قائدی.
حضور مهدی قائدی در تیم منتخب هجدهمین دورۀ جام ملتهای آسیا، موجب افزایش انتقادها از امیر قلعهنویی شده است؛ زیرا قلعهنویی در بازی با قطر، قائدی را نود دقیقه روی نیمکت نشاند و حتی وقتی که مهدی طارمی را از زمین بیرون کشید، باز ترجیح داد بازیکنان دیگری به غیر از قائدی را به زمین بفرستد.
پس از بازی دوم ایران مقابل هنگکنگ، در یادداشت گل قائدی شبیه گل رونالدوی برزیلی بود، نوشتیم: «مهدی قائدی میتواند برگ برندۀ قلعهنویی برای موفقیت تیم ملی ایران در این دوره از جام ملتهای آسیا باشد. سبک بازی او، تکنیک و قدرت شوتزنیاش و حتی پست او و نحوۀ شوتزنیاش، شباهت زیادی به لورنزو اینسینیه، بازیکن موثر تیم ملی ایتالیا دارد.» امیر قلعهنویی در چهار بازی نخست ایران در جام ملتهای آسیا، مهدی قائدی را از ابتدای بازی در ترکیب تیمش قرار داده بود. اما در بازی پنجم مقابل ژاپن، قائدی را روی نیمکت نشاند و در بازی ششم هم باز ترجیح داد که از قائدی استفاده نکند.
پس قائدی فقط با چهار بازی توانسته به تیم منتخب این دوره از مسابقات راه یابد. و این خودش دلیلی است بر کیفیت بالای بازی او در آن چهار مسابقه. علاوه بر این، تماشای بازیهای ایران مقابل فلسطین و هنگکنگ و امارات و سوریه نیز مؤید عملکرد خوب قائدی در این چهار بازی است.
اما قلعهنویی به دلایلی که دربارۀ آنها توضیحی نداده، در بازی پنجم ترجیح داد محمد محبی را به جای قائدی در پست وینگر چپ به کار بگیرد. شاید قلعهنویی از بازی قائدی مقابل سوریه چندان راضی نبوده. بویژه اینکه او را در دقیقۀ 63 تعویض کرد و محبی را به جایش به زمین فرستاد. علاوه بر این، شاید قلعهنویی اساسا محبی را برای بازی در برابر ژاپنیها، گزینۀ مناسبتری نسبت به قائدی ریزنقش میدانست.
هر چه بود، تصمیم قلعهنویی در بازی با ژاپن جواب داد و محبی در آن بازی نه تنها خوب کار کرد، بلکه گل تساوی ایران را هم به ثمر رساند. عملکرد خوب و بویژه گلزنی محبی در بازی با ژاپن، شانس بازگشت قائدی به ترکیب اولیۀ تیم را کاهش داد. پس عجیب نبود که در بازی با قطر، قائدی را در ترکیب ابتدایی تیم ملی نبینیم.
ولی سؤال اساسی این است که چرا قائدی در جریان بازی با قطر، وارد زمین نشد؟ جواب این سؤال شاید تا حد زیادی مربوط باشد به برتری ایران از آغاز نیمۀ دوم تا دقیقۀ 81. شاگردان قلعهنویی، بازی با قطر را خوب آغاز کردند ولی تا پایان نیمۀ اول، برخلاف انتظار، از قطریها عقب افتادند. اما آنها در دقیقۀ 51 گل مساوی را به ثمر رساندند و سپس تقریبا نیم ساعت مکررا به دروازۀ قطر حمله کردند ولی نتوانستند گل بزنند.
تیمی که در موقعیت برتری نسبت به حریفش قرار گرفته و چپ و راست مشغول حمله روی دروازۀ حریف است و مکررا در آستانۀ گلزنی قرار میگیرد، در وضعیتی است که به راحتی نمیتوان ترکیبش را تغییر داد. اگر ایران در اوایل نیمۀ دوم نتوانسته بود گل مساوی را بزند، فرستادن قائدی به جای محبی (یا طارمی) برای قلعهنویی تصمیم آسانتری بود. اما ایران نیمۀ دوم را هجومیتر از نیمۀ اول آغاز کرده بود و سریع هم به گل رسیده بود و در ادامه، همچنان مشغول حمله بود و حملاتش به شدت بوی گل میدادند.
چنین وضعی نشانۀ بهتر بازی کردن ایران مقابل قطر و نیز قرار داشتن ایران در یکقدمی گل سوم (گل برتری) بود. بنابراین باید انصاف داد که دست زدن به ترکیب تیمی که بر حریف چیره است و بازیاش بوی گل و پیروزی میدهد، کار دشواری است.
در دقیقۀ 82 که برخلاف روند بازی، گل سوم را از قطر دریافت کردیم، زمان مناسبی بود که امیر قلعهنویی، مهدی قائدی را روانۀ میدان کند؛ ولی قلعهنویی در دقیقۀ 87 شهریار مغانلو را به جای رامین رضاییان به بازی فرستاد.
قلعهنویی در مجموع بر روی قدرت سرزنی سردار آزمون و مهدی طارمی حساب باز کرده بود و در نیمۀ اول هم توپهای زیادی از سوی رامین رضاییان و علیرضا جهانبخش روی دروازۀ قطر ارسال شد تا یکی از این دو بازیکن با ضربۀ سر موفق به گلزنی شود یا دست کم فرصت گلزنی را برای سایر بازیکنان ایران فراهم کند؛ روندی که در نیمۀ دوم هم با شدت و حدت بیشتری دنبال شد.
اینکه قلعهنویی بعد از گل سوم قطر، شهریار مغانلو را به مهدی قائدی ترجیح داد، در واقع معنایی جز این نداشت که قلعهنویی برای گلزنی "پلن B" ندارد. یعنی او یک بازیکن قدبلند و هدزدن را به قائدی قدکوتاه و تکنیکی، که نقطۀ قوتش بازی روی زمین است، ترجیح داد.
در دقیقۀ 93 که شجاع خلیلزاده اخراج شد، آشفتگی در بازی ایران شدت گرفت و قلعهنویی در دقیقۀ 98 رضا اسدی را به جای مهدی طارمی روانۀ زمین کرد. در حالی که رضا اسدی در جریان جام ملتهای آسیا، بازیکنی فرعی در تیم ایران بود و در شرایط نرمال، کسی او را به قائدی ترجیح نمیدهد. داور بازی سیزده دقیقه وقت تلفشده محاسبه کرده بود که با وقایع رخداده در این بازۀ زمانی، عملا شانزده دقیقه وقت تلفشده برای بازی منظور شد. یعنی داور سوت پایان بازی را در دقیقۀ 106 به صدا درآورد.
ایران گل سوم را در دقیقۀ 82 دریافت کرد. بنابراین ما پس از خوردن گل سوم، عملا 22 دقیقه فرصت داشتیم تا گل مساوی را وارد دروازۀ قطر کنیم. 22 دقیقه برای زدن یک گل، زمانی کاملا کافی است. ولی قلعهنویی که سابقۀ چندانی در هدایت تیم ملی در بازیهای بزرگ و بحرانی ندارد، پس از گل سوم قطر، خونسردیاش را از دست داد.
با توجه به افزایش چشمگیر وقتهای تلفشدۀ مسابقات فوتبال از جام جهانی 2022 به این سو، وقتی که قطر در دقیقۀ 82 به گل سوم رسید، قلعهنویی میدانست تیمش حداقل پانزده دقیقه فرصت دارد برای جبران گل خورده. هشت دقیقه تا پایان بازی وقت بود، داور هم قاعدتا به راحتی هفت دقیقه وقت تلفشده منظور میکرد.
پانزده دقیقه هم زمان کمی نیست برای اینکه تیمی که عقب است، بازی را به تساوی بکشاند. بنابراین قلعهنویی میتوانست قائدی را به زمین بفرستد که با تکنیک بالا و قدرت حمل توپش، دفاع قطر را با حرکات زمینی به هم بریزد و شانس گلزنی ایران را بیشتر کند.
ولی نکته این بود که قلعهنویی ایدۀ خاصی برای گل زدن به قطر از "راه زمینی" نداشت. و این همان فقدان پلن B در تاکتیک تیم ملی در بازی مقابل قطر بود. اگر قائدی وارد زمین میشد، معلوم نبود بقیۀ اعضای ارکستر تیم ملی چگونه باید کار کنند تا ما روی توپهای زمینی به گل برسیم. یعنی معلوم نبود طی حداقل پانزده دقیقه و عملا 22 دقیقهای که داور نصیبمان کرد به عنوان وقت تلفشده، چطور باید حملات زمینی مکرری روی دروازۀ قطر داشته باشیم.
اما اگر قائدی بیرون میماند و بازیکنان قدبلند وارد میدان میشدند، معلوم بود که باقی وقتمان را با چه روشی باید صرف خلق موقعیت گلزنی کنیم: ارسال توپهای بلند، با امید به ضربۀ سری که دروازۀ حریف را باز کند یا دست کم پاس گل را در محوطۀ جریمۀ قطر رقم بزند. در نتیجه، پس از گل سوم قطر، شهریار مغانلو و رضا اسدی، که قد هر دو 190 سانتیمتر است، وارد زمین شدند و مهدی قائدی با قد 166 سانتیمتریاش، از روی نیمکت نظارهگر تلاش ناکام قدبلندهای تیم ملی شد.
فقدان پلن B اگرچه در شکست تیم ملی ایران مقابل قطر نقش مهمی داشت، ولی مربیان بزرگ دنیای فوتبال لزوما پلن B ندارند. مثلا پپ گواردیولا زمانی که مربی بارسلونا بود، پلن B نداشت. در بازی حساس بارسلونا و چلسی در نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا در سال 2012، چلسی بازی رفت را در خانه 1 بر صفر برده بود و بارسا در بازی برگشت، دو بر صفر جلو افتاد ولی وقتی رامیرز در پایان نیمۀ اول برای چلسی گل زد، بارسلونا به یک دیگر برای صعود به فینال نیاز پیدا کرد.
در نیمۀ دوم، بارسا همچنان مثل نیمۀ اول با همان سبک تیکیتاکای مشهورش، مکررا روی دروازۀ چلسی حمله کرد. پنالتی مسی هم هدر رفت ولی حملات بارسا تا دقیقۀ 90 به همان شکل ادامه پیدا کرد. چلسی در همان نیمۀ اول دهنفره شده بود و به شکل اتوبوسی مشغول دفاع در برابر حریف قویتر از خودش بود.
گل رامیرز هم بر شدت بازی دفاعی چلسی افزوده بود اما گواردیولا که آشکارا میدید تیمش شانس کمی برای عبور از خط دفاعی چلسی دارد، شیوۀ بازی تیمش را تغییر نداد. بارسا در کل نیمۀ دوم با پاسهای متعدد در پی گشودن روزنهای در خط دفاع چلسی بود ولی موفق نشد و گل دوم را هم برخلاف روند بازی در دقیقۀ 92 دریافت کرد. عین ایران که کل نیمۀ دوم با ارسالهای رامین رضاییان و جهانبخش در پی رسیدن به گل برتری بود، ولی موفق نشد و گل سوم را برخلاف روند بازی در دقیقۀ 82 دریافت کرد.
اینکه فقدان پلن B برای رسیدن به پیروزی، نقطهضعف یک مربی (و تیمش) است یا نه، بحثی درازدامن در دنیای مربیگری است. برزیل رویایی جام جهانی 1982 نیز پلن B نداشت. در همۀ مسابقاتش، با تکیه بر تکنیک بالای زیکو و ادر و سوکراتس و فالکائو و سایر بازیکنانش، و نیز شوتهای مکرر از پشت محوطۀ جریمۀ حریف، برتری چشمگیر بر تیمهای مقابل خودش داشت و همۀ تیمها را نیز با قدرت در هم کوبیده بود.
اما وقتی گرفتار بازی پیچیدۀ ایتالیای انزو بیرزوت شد، فقدان پلن B کار دست برزیل تلهسانتانا داد. ولی واقعیت این است که برزیلیها با همان پلن A هم میتوانستند ایتالیا را شکست دهند. کافی بود مدافع آنها روی گل دوم ایتالیا مرتکب آن اشتباه فاحش نشود یا مهاجمانش ضربات آخر را کمی دقیقتر بزنند. ایران هم با همان پلن A میتوانست قطر را ببرد. کافی بود رامین رضاییان آفساید را پر نمیکرد و یا طارمی آن توپ پشت ششقدم قطر را کمی دقیقتر و محکمتر راهی دروازۀ حریف کند.
به هر حال فوتبال همین است. گاهی یک بازیکن عالی، فرصت بازی در یک بازی حساس را به دلایل تاکتیکی و غیره از دست میدهد. مثل لیونل مسی که بازی مقابل آلمان در جام جهانی 2006 را به دلیل تاکتیک مربی آرژانتین (خوزه پکرمن) و البته تعویض اجباری ناشی از آسیبدیدگی گلر آرژانتین (آبوندانزیری) از دست داد. قائدی هم بازی مقابل قطر را به دلیل تاکتیک قلعهنویی و چه بسا اخراج شجاع خلیلزاده از دست داد.
اما این نکته را هم نمیتوان ناگفته گذاشت که هنوز هم، با گذشت 18 سال از آن بازی، بسیاری از کارشناسان و مردم آرژانتین معتقدند پکرمن اشتباه کرد که لیونل مسی را بازی نداد. قطعا در آینده نیز هر بار بحث شکست ایران مقابل قطر در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا مطرح شود، بسیاری خواهند گفت قلعهنویی اشتباه کرد که مهدی قائدی را بازی نداد.