گروه بین الملل: منطقه خاورمیانه سال هاست که بستر تنش و درگیریهای مختلفی است. منطقهای که در قالب آن دولتهای مختلف چه به صورت مستقیم و چه به صورت نیابتی، رقابت و تنشهای مختلفی را تجربه کرده اند. با این حال، به طور خاص پس از عملیات طوفان الاقصی در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ میلادی، شاهد وقوع زلزلهای بزرگ در قالب معادلات سیاسی و راهبردی منطقه خاورمیانه و به طور خاص غرب آسیا بوده ایم.
به گزارش فرارو؛ رویدادی که همچنان نیز تبعات و پیامدهای آن در قالب جنگ غزه و درگیریهای صریح و آشکار محور مقاومت با رژیم اشغالگر قدس و دولت آمریکا و دیگر متحدان غربی آن ها، به صراحت قابل مشاهده است. با این همه، یکی از نکات جالب توجه و البته قابل تامل در بحبوحه اوج گیری تنشها در منطقه غرب آسیا، جنس خاص کنشگری هایِ دولت چین بوده است.
در حقیقت، دولت چین که همزمان با حضور شی جین پینگ رئیس جمهور این کشور در قدرت، تا حدی از اولویتهای اقتصادی خود فاصله گرفته و رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیکش را با قدرت بیشتری دنبال میکند، همزمان با اوج گیری تنشها در غرب آسیا، تحولات این حوزه را به مثابه یک بستر مناسب برای خود جهت توسعه دامنه نفوذش و البته تضعیف رقبا ارزیابی کرده است.
موضوعی که سبب شده تا قواعد بازی چینی در بحبوحه تحولات جاری منطقه غرب آسیا را بتوان به خوبی مشاهده کرد و درسهای قابل توجهی را نیز از بطن آن استخراج کرد. از این رو، به طور خاص میتوان به ۳ رویداد و تحرک چینیها با محوریت معادله مذکور اشاره کرد.
۱: عدم همراهی با ائتلافها و ابتکارهای آمریکایی
دولت آمریکا از همان نخستین ساعات پس از اجرای عملیات طوفان الاقصی و متعاقبا آغاز جنگ غزه، سیلی از کمکهای مالی و تسلیحاتی را به رژیم اسرائیل ارائه کرده و همچنان نیز میکند. در حقیقت، این کشور جلوههایی عینی از ارائه حمایتهای بی حد و مرز و غیرمشروط از اسرائیل را علی رغم ارتکاب این رژیم به نسل کشی در نوار غزه، در دستورکار داشته و دارد. موضوعی که سبب شده بسیاری از منتقدان سیاست خارجی آمریکا به طور خاص این سوال را مطرح کنند که چرا دولت بایدن باید کل اعتبار دولت آمریکا را به پای حمایت از صهیونیستها بریزد؟
با این حال، در جبهه مقابل، طرفِ چینی به خوبی این مساله را متوجه شده و از شرکت در هرگونه ابتکار و ائتلاف تعریف شده از سوی آمریکا و متحدانش در منطقه غرب آسیا خودداری کرده است. در این زمینه به طور خاص میتوان به ائتلاف دریایی آمریکا در دریای سرخ اشاره کرد. همان ائتلافی که اکنون دو بازیگر محوری آن یعنی آمریکا و انگلیس به نحوی سنگین در حال بمباران یمن هستند. چینیها صریحا به طرف آمریکایی این پیام را رسانده اند که نمیتوانند از پکن انتظار داشته باشند که هزینههای اقدامات بی منطق آن را پرداخت کند و البته اگر حمایت چین را میخواهند، نباید به تنش زایی علیه پکن در محیط بین المللی به ویژه در شرق آسیا دست بزنند.
در این میان نبیاد فراموش کرد که جنس بازی میان آمریکا و چین، رقابت میان قدرتهای بزرگ است و چین بدش هم نمیآید آمریکا در قالب معادلات و بحرانهای تازه در منطقه غرب آسیا زمین گیر شود. از این رو، چین نوعی سکوتِ معنادار را در بحبوحه جنگ غزه و تحولات غرب آسیا در پیش گرفته که البته این سکوت به معنای انفعال محض پکن در مواجه با تحولات منطقه مذکور نیز نمیباشد.
۲: تقابل صریح با اسرائیل
چینیها سال هاست که در عرصه سیاست خارجی خود، رویکردها و رویههای محتاطانه و تا حد زیادی غیرتنشزا را دنبال میکند. دلیل این مساله نیز روشن است:"، زیرا از زمان حضور دنگ شیائو پنگ رهبر چینِ جدید در عرصه قدرت سیاسی این کشور در دهه ۱۹۸۰ میلادی، چینیها اولویتهای اقتصادی را برای خود به عنوان یک اصل تعریف کرده اند و در این رابطه عملا سیاست خارجی را نیز به مثابه یک اهرم برای مسائل و اولویتهای اقتصادی کشورشان تعریف کرده اند. از این رو، چین با پرهیز از تنش زایی سعی داشته تا جای ممکن سیاست خارجی خود را به سیاستی تبدیل کند که برای آن از حیث اقتصادی، فرصت تولید میکند.
با این حال، در مورد جنگ غزه شاهد بودیم که چین به نحوی عملگرایانه و فرصت طلبانه، حمایت از مردم فلسطین و تقابل صریح با اسرائیل را در دستورکار قرار داد. کار حتی به جایی رسید که چینیها نقشه تعریف شده برای اسرائیل را نیز از کره زمین حذف کردند و انتقادهای تند و تیزی را از تل آویو مطرح کردند.
در این رابطه، به نظر میرسد که پکن به نوعی این برداشت و تحلیل را داشته که جنگ غزه عملا آبرو و و اعتبار ادراکی اسرائیل و آمریکا در منطقه را تضعیف کرده و در نقطه مقابل، فضای مساعدی را برای آن دسته از کنشگرانی ایجاد کرده که با اعلام حمایت از مردم فلسطین میتوانند محبوبیت زیادی را چه از جانب مردم منطقه غرب آسیا و چه در عرصه بین المللی کسب کنند. فرصتی که نگاه پراگماتیستی سیاست خارجی چین نسبت به آن بیتفاوت نبوده و دستاوردسازیهای حداکثری را برای این کشور در بحبوحه جنگ غزه از حیث تقویت قدرت نرم آن به همراه داشته است. جالب اینکه بر اساس اخرین نتایج نظرسنجی مرکز افکار سنجی عربی که در کشور تونس انجام شده، پس از آغاز جنگ غزه، میزان محبوبیت آمریکا در میان افکار عمومی تونس کاهش قابل ملاحظهای پیدا کرده، اما در جبهه مقابل محبوبیت کشورهای نظیر ایران و چین که از ملت فلسطین قویا حمایت کرده اند، افزایش قابل ملاحظهای پیدا کرده است.
مسالهای که میتواند حامل پیامهای معناداری در مورد آینده معادلات مطرح در منطقه خاورمیانه و به طور خاص غرب آسیا باشد.
۳: برداشتن گام برای ایجاد یک نظم جدید منطقهای
در نهایت باید گفت که بسیاری از تحلیلگران مسائل راهبردی معتقدند که غرب آسیا پس از حادثه هفتم اکتبر، دیگر به دوره قبل از این حادثه بازنخواهد گشت. معادلهای که در قالب آن باید انتظار ضعف مفرط آمریکا و اسرائیل را داشت و در نقطه مقابل، بازیگران جدیدی در سطح منطقه فضا و میدان گسترده تری را برای فعالیت و مانور پیدا میکنند.
در این رابطه به طور خاص میتوان به کنشگران حاضر در محور مقاومت اشاره کرد. از این رو، چین نیز با خوانش این روند و مساعد دانستن آن در راستای منافع راهبردی خود، در حال نشان دادن تصویری مطلوب از خودش برای ملتها و بازیگران حاضر در منطقه غرب آسیا است. موضوعی که عملا میتواند زمینههای مساعدی را برای ایجاد یک نظم جدید منطقهای که بازیگرانی نظیر چین و روسیه و ایران در آن نقشهای جدی و مهمتری را برعهده خواهند داشت، فراهم کند.
با این حال، چینیها از همین حالا با جنس خاص بازیگری خود، در حال معرفی خودشان به عنوان کنشگری حامی ملتهای منطقه هستند و از این منظر سعی داشتهاند تا هم نظر نخبگان سیاسی، و هم افکار عمومی در سطح منطقه را به سمت خودشان جلب کنند. موضوعی که با توجه به مرزبندی مشخص پکن در رابطه با تنشهای جاری در غرب آسیا، به وضوح قابل مشاهده است.