گروه فرهنگ و هنر: کاوه میرعباسی با اشاره به علت کتابنخوان بودن جامعه ایران، فضای شبکههای اجتماعی از جمله فیسبوک را شبیه محلههایی دانست که در آن حرفهای خالهزنکی زده میشود.
این مترجم و نویسنده درباره اینکه آیا با رشد استفاده از اینترنت عمر کتاب در حال پایان یافتن است، گفت: بستگی دارد که منظور از کتاب چیست. اگر منظور کلیت کتاب است که فکر نمیکنم اینگونه باشد. درباره کم شدن استفاده از کتاب به شکل کاغذی هم باید بگویم قطعا وقتی دانلود کردن کتاب اینقدر آسان شده است و کتابهای الکترونیک اینقدر کمحجم شدهاند و میتوان آنها را از طریق آیپد خواند شاید بتوان به این نتیجه رسید که در آینده شکل کتاب عوض خواهد شد.
او در ادامه گفت: الآن یکی از بزرگترین مشکلات من جا دادن کتابهایم است در حالیکه به همان میزانی که در کتابخانهام کتاب دارم در کامپیوترم هم کتاب دارم، بنابراین این موضوع به معنای تمام شدن عمر کتاب نیست و تنها شکل آن عوض شده است. میرعباسی افزود: کتاب چیز جاگیری است و تغییر آن از کتاب کاغذی به کتاب الکترونیک مثل تغییر فیلمهای ویدیویی با دیویدی میماند. در زمان فیلمهای ویدیویی ما نمیتوانستیم فیلمهای زیادی نگه داریم اما الآن با آمدن دیویدیها این مشکل برطرف شده و بنابراین تغییر کتابهای کاغذی به کتاب الکترونیک هم به همین شکل است.
او با بیان اینکه در حال حاضر با افزایش ناگهانی قیمت ارز خرید کتابهای خارجی بسیار سخت شده است اظهار کرد: در این شرایط کسی که اهل جستوجو باشد خیلی راحت میتواند تقریبا بهروزترین کتابها را به صورت رایگان دانلود کند. طبیعتا همه این عوامل باعث میشود که آدمها به سمت کتابهای الکترونیک سوق پیدا کنند.
این مترجم درباره شکل خواندن کتاب الکترونیک نیز گفت: خواندن کتاب الکترونیک سختتر نیست، بلکه به عادت ما مربوط میشود. برای خود من خواندن کتاب با لپتاپ سخت است ولی با آیپد خیلی راحتتر میتوانم کتاب بخوانم، چون میتوانم حروف کوچک را بزرگتر کنم. به طور کلی خواندن کتاب الکترونیک مزایای بسیاری دارد و فکر میکنم در درازمدت این نوع کتاب خواندن گستردهتر میشود.
میرعباسی در ادامه درباره علت کتاب نخواندن مردم ایران گفت: همیشه برای خودم هم این سوال مطرح بود و هیچوقت هم به جواب قاطعی در اینباره نرسیدهام. مثلا اینکه چرا کشوری مثل ترکیه که تقریبا وضعیتی نزدیک به وضع ما دارد، اینقدر سطح کتابخوانی مردمش بالاست؟ اما فکر میکنم یک نوع رابطه علت و معلولی در اینجا وجود دارد و آن این است که ما در کشور ادبیات حرفهای نداریم، خواننده حرفهای نداریم و همچنین چون خواننده حرفهای نداریم ادبیات حرفهای هم نداریم و هر دو این مسائل باعث شده است که این معضل کتاب نخواندن بهوجود بیاید که باید جوابی برای آن پیدا کرد.
این مترجم اظهار کرد: باید نویسندگی به صورت یک حرفه دربیاید و از حالت تفنن خارج شود و نویسنده نیز به خواست مخاطب توجه کند و برای دل خود ننویسد. او افزود: به طور کلی ما در مملکت زیاد کتابخوان نداریم. آنهایی هم که کتاب میخوانند چند گروه هستند. یک عده آنها عامهپسند هستند که حضورشان در فیسبوک جایگزین آن نمیشود. گروه دیگر افرادی هستند که پیگیر ادبیات جدیاند و در حقیقت آنقدر قدرت تشخیص دارند که این چیزها نمیتواند برای آنها به بدیلی برای کتابخوانی تبدیل شود. در این میان قشری وجود دارد که خواننده کتابهای عرفانی مبتذل از جمله کتابهای روانشناسی هستند که بیشتر در فیسبوک حضور پیدا میکنند. این افراد با استفاده از متنهای عرفانی نازل این توهم را در خواننده ایجاد میکنند که دارند چیز ارزشمندی به خواننده میدهند. عده دیگر جملات قصار را که مقداری از سطح روزمره بالاتر است میپسندند و اینگونه خود را ارضا میکنند.
او در ادامه گفت: مدتی که میخواستم داستانی بنویسم که به این موضوع ربط داشت به فضای فیسبوک رفتم. در آنجا با حجم عظیم شاعران مؤنث مواجه شدم که حتی یک سطر شعرشان قابل چاپ شدن نبود اما در یک جمع فیسبوکی حتی برای خود به نوعی مرید جمع میکردند. خودشان را یک قطب میدانند و شاگرد هم دارند و حتی برخی در یک روز شش غزل مینویسند. البته در کنار اینها گروههای ادبی هم هستند که نسبتا کارهای وزینتری انجام میدهند و پیشنهادات خوبی ارائه میدهند که نمیشود منکر آن شد. البته این گروه در اقلیت هستند. در این گروهها معمولا فاصله استاتوسها طولانیتر است و اتفاقا هر چه مطالب جدیتر است لایکها کمتر میشود ولی به طور کلی وجه غالب فیسبوک پایین کشیدن سطح ادبیات و هنر است.
این نویسنده درباره تأثیر حضور شبکههای اجتماعی همچون فیسبوک و تأثیر آن در کتابخوانی جامعه ایران نیز اظهار کرد: پس از چرخی که در این فضا زدم، دریافتم که کلا فیسبوک باعث ترویج یک نوع سطحیاندیشی میشود که نثر را خراب میکند. در این فضا هر کس هر چیزی به نظرش میآید میگوید و حرفهای کمارزش و پرارزش همه در یک سطح قرار میگیرند. متوجه شدم که تعارف خیلی در آن رواج دارد و لایکها اتوماتیکوار زده میشوند آن هم برای موضوعاتی که اصلا نیازی به لایک ندارند که به نظرم بیشتر یک جور نان به هم قرض دادن است. مثلا من استاتوس تو را لایک میکنم و تو هم متقابلا همین کار را انجام میدهی. البته این موضوع را نمیشود به همه تعمیم داد.
او در همینباره اضافه کرد: به نظر من فیسبوک یک بدیل امروزی از حرفهای خالهزنکی مشابه حرفهایی است که قدیمها زنها در کوچهها میزدند که بُعد مسافت هم در آن برداشته شده است، با این تفاوت که دیگر در اینجا تبعیض جنسیتی هم وجود ندارد.