چند مشاهده نگرانکننده درباره بازار کار زنان وجود دارد. مشاهده نگرانکننده اول، زنانه شدن فقر در کشور است. بهخصوص زنان سرپرست خانوار که براساس آمارها فقیرترین فقرا در کشور محسوب میشوند. در هر پدیدهای مثل مهاجرت، مسکن، اشتغال و جرائم و... وضعیت زنان نگرانکنندهتر است. مشاهده دوم این است که زنان کارگر نخستین قربانیان بازار کار در شرایط رکود اقتصادی هستند.
به این معنی که وقتی اقتصاد گرفتار رکود میشود، زنان زودتر از مردان در مسیر خروج از بازار کار قرار میگیرند. مشاهده سوم این است که بازار کار در مشاغل سخت هم زنانه شده است. بهطور مثال این روزها سهم زنان در بازار کار کشاورزی افزایش یافته، در حالی که کشاورزی اصولاً کاری مردانه است. اما گزارشها چه میگویند؟
گزارش سازمانهای دیدهبان فقر و بانک جهانی تایید میکند که حدود 60 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و 50 درصد از آنها در فقر مطلق به سر میبرند. برای زنانی که در فقر مطلق هستند، بقا تنها اولویت است. در چنین شرایطی آمارهای رسمی گویای این است که در خانوارهای ایرانی، مصرف گوشت قرمز 65 درصد و برنج 34 درصد کاهش یافته و مشخص است که فقر چه چهره زشتی از خود نشان داده است.
به گزارش تجارت فردا، در نبود سازوکارها و نهادهای اجتماعی که برای دسترسی عموم به خدمات اجتماعی تلاش کنند فقر تنها ابعاد اقتصادی ندارد. فقر زنانه ویژه در ایران به عدم دسترسی به خدمات سلامت و تحصیل و همینطور احساس شرم و افسردگیهای طولانیمدت و معادلانگاری آن در پیوند با بزه و تخلف گره میخورد. در این گزارش با مشورت و راهنمایی فاطمه عزیزخانی به این پرسش پاسخ میدهیم که چرا معادلات بازار کار به سود زنان تمام نمیشود؟
چرا زنان باید کار کنند؟
زنانه شدن فقر به وضعیت افزایش روزافزون فقر میان زنان در کشورهای مختلف اطلاق میشود که به افزایش نابرابری میان سطح زندگی زن و مرد به دلیل شکاف جنسیتی میانجامد. این اصطلاح را نخستینبار دایانا پیرس در سال 1976 مطرح کرد. در آن دوران در حالی که از یکسو نرخ فقر برای همه خانوادههای آمریکایی با شتابی زیاد کاهش یافت، شمار خانوارهای فقیر زنسرپرست نیز افزایش چشمگیری پیدا کرد، به گونهای که یکسوم زنان سرپرست خانوار در فقر به سر میبردند. زنانه شدن فقر در کشور ما به چند عامل بستگی دارد:
1- نخستین عامل زنانه شدن فقر، مرتبط با سرمایه نیروی انسانی در کشور است. نیروهایی که در جامعه مشغول به کار هستند (اعم از زن یا مرد) باید دارایی داشته باشند که متناسب با آن کسب درآمد کنند. این موضوع در همه آنها یکسان نیست. عزیزخانی که در کمیته دستمزد شورای عالی کار حضور دارد، معتقد است که در ایران سهم نیروی کار از کیک اقتصاد بسیار پایین است، بنابراین زمانی که سهم درآمد سرانه بهطور مداوم کاهش پیدا میکند، تبعیضها در زنان بیشتر از مردان احساس میشود که اصطلاحاً به آن تبعیض جنسیتی بین زن و مرد گفته میشود. این موضوعی است که بیش از هر چیزی باید شفاف شود، چنانکه خانم عزیزخانی از یک واقعیت هولناک پرده برمیدارد؛ اینکه در هر جلسهای که بحث اشتغال زنان مطرح میشود و با هر مسئولی که درباره آن صحبت میشود، متفقالقول بر این باورند که چرا زنان باید کار کنند؟ متاسفانه هنوز در نظام حکمرانی ما جا نیفتاده که زنان نیز به عنوان یک عامل تولید میتوانند دوشادوش مردان کار کرده و مشارکت داشته باشند.
2- عامل دوم مربوط به نوع مشاغلی است که زنان یا مردان دارند. سهم رده مشاغل مدیریتی در زنان بسیار پایین و حدود 17 درصد است. درحالیکه این سهم در دنیا 25 درصد است. بنابراین در مشاغل مهم، زنان نقش بسیار کمی در تصمیمگیری دارند که البته این مسئله به نوع نگاه نظام حکمرانی ما برمیگردد.
3- عامل سوم کیفیت و کمیت آموزش است. نیروی کار نیاز به آموزش مداوم و مستمر دارد تا به سطح مشخصی از شغل برسد که اصطلاحاً به آن شغلهای یقهسفید میگویند. درحالیکه میبینیم این نوع سرمایهگذاریها برای زنان در ایران، هم در مشاغل دولتی و هم خصوصی بسیار کم است. مسئلهای که از نظر فاطمه عزیزخانی نباید فراموش کنیم، برابری نرخ مشارکت زنان مجرد ایرانی است که با نرخ مشارکت مردان در کشور برابری میکند اما بهمحض اینکه زن متاهل میشود نرخ مشارکت به یکپنجم مردها تغییر میکند. درست برعکس مردان؛ نرخ مشارکت مردها پس از تاهل بیشتر از مردان مجرد است.
مانع اصلی در این میان این است که در کشور ما به نقش فرزندآوری، تربیت و ابزارهای مکملی که میتواند به زنان کمک کند فکر نکردهایم. به اینکه اتفاقاً یکی از ابزارهای مهم زن متاهل، همسر اوست تا مسئولیتها بهطور مساوی بین این دو نفر تقسیم شود. ولی به دلیل تبعیض، زن هم در عرصه آموزش در کار عقب میافتد و هم مسائل دیگر. مثلاً تبعیض درآمدی که بین زن و مرد وجود دارد ممکن است در دو رده شغلی مدیر و کارشناس باشد که این تبعیض یکسانی است. اما ما حتی در یک رده شغلی هم بین زن و مرد تبعیض داریم. در صورتی که در بسیاری از کشورهای دنیا این موضوع بین زن و مرد تقسیم شده است؛ یعنی اگر میخواهید کودکی را نگهداری کنید بهطور تساوی، ساعتی را زن مرخصی میگیرد و ساعتی را مرد. اینطور نیست که تمام بار خانهداری، فرزندآوری و... بر دوش زن باشد و مرد به شغل خودش برسد. بنابراین طبیعتاً مرد در مسیری از زن جلو میزند.
4- چهارمین عامل برگشت به کار است. در تمام دنیا اینطور تعیین شده است که زنان پس از فرزندآوری، آموزشهای بهروز را دیده و دوباره به بازار کار برمیگردند. در حالی که زنان ما بعد از فرزندآوری و بزرگ کردن فرزندان به فردی کاملاً دورافتاده از جامعه تبدیل میشوند که امکان ورود به بازار کار را ندارند. تمام این عوامل دستبهدست هم میدهد تا یک زن را از آن موقعیت شغلی که میتواند متناسب با تحصیلات و خواستهاش به دست بیاورد، دور نگه دارد. این موضوع در زنان سرپرست خانوار به مراتب بیشتر است، به دلیل اینکه مشکلات معیشتی نیز به آنها تحمیل میشود.
بنابراین سهم عمده شاغلان بنگاههای زیر 10 نفر زنان و قشر آسیبپذیر جامعه هستند. یعنی فرد به دلیل مشکلات معیشتی مجبور شده که در این کارگاه کار کند. کار کردن برای زنان بیسرپرست چالشهای متعددی دارد از جمله شرایط نامناسب در محیط کار که گاهی مجبور به کنار گذاشتن شغل میشوند و عمدتاً چارهای جز جذب در مشاغل با دستمزد پایین ندارند. اصولاً سهم بسیاری از زنان سرپرست خانوار از بازار کار، اشتغال در کارهای سطح پایین خدماتی و مشاغل خانگی است که درآمدی پایین و شرایطی نامطلوب برای کار دارند.
عزیزخانی البته در کنار عواملی که یاد میکند، بر این نظر است که کلاً بازار کار زنان رها شده و از طرفی هم وقتی فرد محتاج است که وارد بازار کار شود نظارتی وجود ندارد. او میگوید: «در بازدیدهایی که از شهرکهای صنعتی داشتهایم، مواردی است که حتی یک صندلی زیرپای زنان کارگر نبود بلکه یک چهارپایه پلاستیکی گذاشتند و آنها آنجا مشغول به کار هستند اما زن به خاطر معیشت مجبور است که آنجا مشغول به کار باشد. گاهی اینطور احساس میشود که انتخاب نوع کسبوکار نیز بستگی به جنسیت افراد دارد. برخی از انواع مشاغل شاید در قدیم مناسب انتخاب شغل و فعالیت برای زنان نبود و صرفاً به وسیله مردان انجام میشد و برعکس کارهایی از جمله نظافت فضاهای خصوصی از جمله استخرهای منازل، باغبانی و... از انواع کارهایی است که اجرای آن توسط زنان غیرمعمول به نظر میرسد، اما نوعی از کارها مشابه نگهداری کودکان یا کارهای دستی که نیاز به سلیقه زنانه دارد، از عهده زنان برمیآید.
اما نکته دیگری هم وجود دارد که باید به آن اشاره کرد. اینکه زنان کارگر نخستین قربانیان بازار کار هستند زیرا در مشاغل کمکیفیت حضور زنان بیشتر است. یعنی سهم زنان در مشاغل و حقوق ثابت به مراتب کمتر از مردان است. بنابراین در هر شوکی که به وجود میآید، چه شوک اقتصادی و چه کرونا، چون مشاغل آسیبپذیر زودتر با بحران مواجه میشوند و از بازار بیرون میروند، نیروی کار این نوع بنگاهها هم زودتر از بازار خارج میشود. طوری که در زمان کرونا هم سهم عمده شاغلانی که کارشان را از دست دادند، زنان بودند.
در نتیجه باید مرزبندی مشخصی تعیین شود که دولتها دیدگاهشان از اشتغال زنان چیست. آیا همچنان هم چنین نگرشی دارند که با دیدگاهی حمایتی، در نهایت مثلاً چند نفر از زنان سرپرست خانوار را جمع کنیم و یک چرخخیاطی و آموزشی دستشان بدهیم تا برای این افراد کار منبع درآمد معیشتی باشد؟
اقتصاددانان میگویند یکی از مشکلات این است که در کشور رویکرد توسعهای وجود ندارد و سیاستگذاران زن را به عنوان نیروی کاری که دوشادوش مرد باید کار کند و از رشد اقتصاد هم سهم داشته باشد در نظر نمیگیرند و چون در نظر نمیگیرند در قوانین کشور نیز مسائل زنان در اولویت قرار نمیگیرد. بهطور مثال زنان سرپرست خانوار مشکلات متعددی دارند و نیازمند توجه بیشتری هستند. خانم عزیزخانی میگوید: این مسئله به معنای آن نیست که زنان سرپرست خانوار، مطلقاً از این شرایط تاثیر میگیرند و نمیتوانند بر مشکلات خود فائق آیند و نباید اینگونه زنان را قربانی و منفعل در برابر شرایط دانست، بلکه باید با بررسی تجربههای شخصی این زنان، راههای مبارزه با شرایط حاکم بر زندگی آنان را از نزدیک شناخت.
به گواه آمارها، در شرایط کنونی، نرخ مشارکت زنان پنج برابر مردهاست اما به رشدی که تعیین شده نزدیک نشدهایم، زن به عنوان نیروی کار و یک انسان میتواند دوشادوش مرد کمک و رشد اقتصاد ایجاد کند. اما این مهم از نظر متخصصان بازار کار الزاماتی دارد. از جمله؛ یکی بحث قانون کار و اصلاحاتی است که باید در بحث هزینه زایمان و فرزندآوری ایجاد شود. بحث آموزشها و مهارتآموزی حین کار، (نه مهارتآموزی که نتواند او را وارد بازار کار کند) و پستهای مدیریتی تصمیمگیری که سهم زنان ما نیست. چند دولت آمدند و رفتند اما در نهایت 10 یا هشت درصد زنان توانستند به سهم مدیریتی برسند. بنابراین همه این عوامل دستبهدست هم میدهد تا دلیل پایین قرار دادن مشارکت زنان را احساس و بررسی کنیم و برای آن دلایل، سیاستگذاری یا اصلاح قوانین انجام دهیم. نقطه گروه باید طبقهبندی شود زیرا امروزه نمیدانیم وقتی از زن تعریف میکنند دقیقاً از چه سخن میگویند.
رویکرد غلط قدرت به زنان
نگاه بدنه قدرت و کشور به زنان، رویکردی صحیح نیست. البته نمیتوان گفت که مردان قصد دارند بهطور سیستماتیک زنها را از کار حذف کنند اما گویا به این دلیل که قدرت در دست مردهاست، به نوعی اقتدار نیز دست آنهاست. هرچقدر هم فرهنگ و سنت مردسالار ما دستوپای این سیاستها را ببندد ولی با نگاهی به پیشرفت دنیا در این زمینه باید متوجه این شویم که نادیده گرفتن نیمی از جامعه تبعات خوبی نخواهد داشت.
زیرا اگر این روند ادامه پیدا کند قطعاً آسیبزاست، چرا که هم مهاجرت نیروی کار اتفاق میافتد که هر روز شاهد آن هستیم، هم بحث اعتراضها اوج میگیرد زیرا زنان مشغول باشند و بیکار نباشند اصلاً فکر اعتراض سیاسی و امنیتی نمیافتند و کار خودشان را انجام میدهند. از اینرو اگر دقت و ذکاوت لازم در تصمیمگیریها اتفاق نیفتد، بسیاری از مسائل تحتالشعاع قرار میگیرد. ولی در بدنه اجرایی کشور، مخصوصاً دولت جدیدی که آمده با انتصابها و انتخابهایی که میبینیم، عزم و ارادهای در این موضوع مشاهده نمیشود.
فارغ از اینکه انسانها در معیشت دچار مشکل میشوند نکته مهم دیگری که نباید فراموش کنیم این است که اگر زن شاغلی درگیر معیشت و فقر باشد بعدها در تربیت فرزندانش هم اثر بدی میگذارد. یعنی وقتی میگوییم رویکرد صرفاً حمایتی نباشد و توسعهای باشد، به این دلیل است که اگر مسیری را در نظر بگیریم زن در جامعه موثر واقع شود، پس باید شرایطی نیز برای او فراهم کنیم که از پیله فقرش بیرون بیاید و در روند رو به توسعه قرار بگیرد تا فردا فرزندانش هم روند روبه رشد و توسعهای داشته باشند.
گلدن که امسال نوبل گرفته است و زنان کار کرده، در مقالاتش تاریخچه آمریکا را بررسی و کرده یکی از مصادیقی که عنوان میکند این است که دختران به مادران نگاه میکنند. یعنی دخترانی که در آمریکا در آن زمان زندگی میکردند و نمیخواستند وارد بازار کار شوند، کودکانی بودند که مادرشان در منزل نشسته بود. مادری که هم از نظر دارایی و هم از نظر سطح آموزش و آگاهی قوی و قدرتمند است طبیعتاً دختران قدرتمندی را تربیت میکند. مسئلهای که حل آن بهطرز معجزهآسایی چالشهای امنیتی، اعتراضی و اجتماعی جامعه را پایین میآورد. چنین رویکردی در جامعه ایران وجود ندارد.
شغل در ایران برای زنان به مثابه دادن آبنباتی به آنهاست که تا مدتی سرگرم باشند و پس از آن نیز به خانهداری بپردازند. یک چرخ خیاطی به دست زنان میدهند که مشغول باشند. در نهایت هم نگاه این است که زنان در منزل بنشینند و چند وام مشاغل خانگی به آنها داده شود و درگیر همان باشند. متاسفانه هیچ دولتی به فکر مسیر و روند توسعه زنان نبوده است تا همان زن، فردا بتواند برای نسل بعدی نیز مسیر توسعه و رشد را هموار کند. ما در سطح جامعه چنین چیزی نداریم و در فکر آن هم نیستیم.
به گفته فاطمه عزیزخانی، اینکه وقتی اعتمادبهنفس زنان را به پایینترین سطح میرسانند ممکن است عقب بنشینند و به نوعی از بازار کار کنار بکشند و جامعه با کمبود نیروی کار مواجه شود، کوچکترین اهمیتی برای صاحبان قدرت ندارد. چرا که اغلب آنها بر این باورند که اگر زنان کار نکنند، اتباع خارجی میتوانند جای آنها را بگیرند. این سخنان از سوی یک عضو کمیته دستمزد شورای عالی کار تکاندهنده است. در جامعهای که روزبهروز فقیرتر میشود، هستند زنانی که فقر را به صورتی خشنتر تجربه میکنند. مردان فقیر دستکم تحقیر نمیشوند و تبعیض کمتری میبینند اما زنان و بهخصوص زنان سرپرست خانوار، در معرض آسیبهای بیشتری هستند. زنانی که فرزند دارند، بهطور ویژه باید مورد توجه قرار گیرند.