کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

روایت یک زندانی سیاسی سوری

۱۳ سال گرسنگی و شکنجه به‌خاطر یک مصاحبه!

24 آذر 1403 ساعت 22:08


گروه بین‌الملل: یکی از اولین تصاویری که از سوریه پس از سقوط حکومت بشار اسد در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد، تصاویر زندانیانی بود که بهت‌زده به درهای باز زندان، به آسمان و به دوربین گوشی‌های همراه خیره شده بودند و هنوز نمی‌دانستند بشار اسد فرار کرده است.
سامر مندو یک زندانی سیاسی سوری است که ۱۳ سال از عمر خود را در جوانی در زندان‌های مختلف حکومت خاندان اسد گذرانده است، تنها به‌خاطر این‌که وضعیت عمومی مردم سوریه را برای چند خبرنگار فرانسوی در بیروت شرح داده بود. سامر مندو در ۱۸ سالگی و در سال ۱۹۸۸ از لبنان به سوریه سفر کرد و پس از بازگشت به بیروت، پدر یکی از دوستانش که از افسران ارتش لبنان بود، از او می‌خواهد با چند خبرنگار فرانسوی دربارهٔ شرایط زندگی مردم در سوریه گفت‌وگو کند.
«من جوان بودم و با آن‌ها صحبت کردم. گفتم که به سوریه رفتم و آن‌جا هیچ چیزی پیدا نکردم؛ نه غذا و طعامی و نه حتی ماهی کنسروشده، نه دستمال کاغذی. هیچ چیز وجود نداشت. همه چیز در سوریه در حالت سرکوب بود. کاملاً صادقانه حرف زدم. آن‌ها از من فیلم گرفتند. چند ماه گذشت، حدود پنج یا شش ماه، و نیروهای حافظ اسد مرا در بیروت دستگیر کردند و سفر ۱۳سالهٔ من آغاز شد.» سامر که حالا ۵۶ساله و مقیم ترکیه است، جزئیاتی تکان‌دهنده از زندان‌ها و بازداشتگاه‌های مختلف حکومت خاندان اسد را شرح داده است. متن گوشه‌هایی از روایت او نیز در ادامه می‌آید.
‌اول مرا به بازداشتگاه الحمرا در منطقه الحمرا بیروت بردند، سپس به بازداشتگاه بورویفاج، بعد از آن به بازداشتگاه عنجر در لبنان که همگی به دست حافظ اسد اداره می‌شد. بعد از عنجر، وارد سوریه شدیم و به شعبه ادره امنیت به نام منطقه فرستاده شدم. از شعبه منطقه به شعبه امنیت، از آن‌جا به شعبه فلسطین، سپس به شعبه تحقیقات منتقل شدم. بعد به زندان مزه در دمشق، از مزه به تدمر رفتم و از تدمر مرا به صیدنایا انتقال دادند. بعد از صیدنایا دوباره به شعبهٔ فلسطین بازگشتم و در نهایت از آن‌جا آزاد شدم. این سفر ۱۳ سال از اواخر سال ۱۹۸۸، زمانی که حافظ اسد هنوز بر قدرت بود، به طول انجامید.
    شکنجه در زندان‌های حافظ اسد و بشار اسد بسیار وحشتناک بود، به‌حدی که نمی‌دانم چگونه توصیفش کنم. در هر مکان، وسیلهٔ خاصی برای شکنجه داشتند. مثلاً در بازداشتگاه حمرا، در منطقهٔ حمراء بیروت ، شکنجه با صندلی و کابل بود. صندلی را میان بازوهایمان قرار می‌دادند و سپس آن را به سمت عقب می‌کشیدند تا کمرمان به سمت عقب قوس بردارد. در این لحظه، ممکن بود انسان فلج شود. آن‌ها واقعاً با ما سرگرم می‌شدند. در بازداشتگاه حمرا، این شکنجه حدود دو یا سه روز طول می‌کشید.
    در عنجر شرایط کاملاً متفاوت بود. بازداشتم تقریباً ۲۰ روز در آنجا ادامه داشت و در طول این بیست روز، هر روز شکنجه می‌شدم. آن‌ها ما را روی دستگاهی به نام «بلانجو» بالا می‌بردند، چیزی شبیه جرثقیلی که خودروها را بلند می‌کند. دستبند را به دست‌هایمان می‌بستند یا گاهی به پاهایمان وصل می‌کردند و سپس ما را آویزان می‌کردند. این شکنجه به‌گونه‌ای بود که فقط برای لذت بردن از عذاب دادن انسان انجام می‌شد.
    وقتی کسی را برای بازجویی می‌بردند، معمولاً در وضعیت بدی بازمی‌گرداندند. افراد را پس از شکنجه، نیمه‌جان و روی پتو به زیرزمین می‌بردند.
    یکی از زندانیان مردی فلسطینی به نام عرفات دویِک بود، از فرماندهان بلندپایهٔ یاسر عرفات. او را برای بازجویی بردند و وقتی به بند بازگشت، انگشتان پایش قطع شده بود، از شدت ضربات چوبی که به انگشتانش وارد کرده بودند. حتی چند روز پیش از این شکنجه‌ها، همسرش را به زندان آوردند و رئیس بخش او را در برابر چشمانش مورد تعرض قرار داد تا عرفات دویِک را مجبور به اعتراف کنند و او را وادار کنند که در تلویزیون اعلام جدایی از یاسر عرفات کند.
    در طول دوران تحقیق و شکنجه، زندانیان به طور مداوم جابه‌جا می‌شدند. به این صورت که هر فردی که در حال حاضر در بازجویی نبود، به بخش‌های جدید منتقل می‌شد و این فرآیند برای بسیاری از زندانیان یک روند تکراری بود. برخی از زندانیان حتی ده‌ها سال در شرایط زیرزمینی و بدون اطلاع از وضعیت بیرون نگه داشته می‌شدند.
    زندانیان معمولاً از تمامی گروه‌های اجتماعی و مذهبی بودند و هیچ تفاوتی در نوع رفتار با آن‌ها وجود نداشت. حتی افرادی از کشورهای مختلف، از جمله هندی‌ها، به‌طور اشتباهی به عنوان تروریست‌های اسلامی به سوریه منتقل می‌شدند، تنها به دلیل حضور اشتباهی در موقعیت‌ها یا مکان‌های نامناسب.
    اتهاماتی وجود داشت که مضحک بودند. مثلاً سه نفر به زندان افتادند چون هرکدام پنج لیره در ماه به همسر یک زندانی کمک کرده بودند. زمانی که من وارد زندان شدم، آن‌ها ۱۷ سال را در زندان سپری کرده بودند.
    در گذشته حداقل هر زندانی سه قرص نان در روز دریافت می‌کرد، اما در سال‌های آخر این مقدار به نصف قرص نان در روز کاهش یافته بود و حتی ممکن بود در برخی روزها غذایی هم توزیع نشود.
    در زندان تدمر، یک تخم‌مرغ را با نخ به هشت قسمت تقسیم می‌کردیم تا هشت نفر از آن بخورند. سیب، مثلاً، هر شش ماه یک‌بار می‌آمد و ما آن را با نخ به بیست قسمت تقسیم می‌کردیم تا بیست نفر از آن بخورند.


کد مطلب: 505288

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/news/505288/۱۳-سال-گرسنگی-شکنجه-به-خاطر-یک-مصاحبه

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir