دختر جوانی که در کارگاه نجاری «ساز» می سازد؛
این گوشهی تهران برایم خیلی بهتر است
ايسنا , 20 آبان 1393 ساعت 10:36
گروه فرهنگ و هنر: «اول اینکه خانم هستم ... دوم اینکه خانم هستم... سوم اینکه خانم هستم ... اگر آقا بودم، این سختیها نبود. یکی از دلایلی هم که باعث شده، گوشهی شهر برای خودم کارگاه داشته باشم، همین است.»
فاطمه موسوی، 24 ساله است، در یکی از محلههای جنوب غرب تهران، کارگاه کوچکی دارد و سازگری میکند. او در ساختن عود و تار تخصص دارد. خودش میگوید، اولین زنی است که ساز تار میسازد و اتفاقا مشتریهایش هم از این موضوع تعجب میکنند. میگوید، از آنجا که خانمها بیشتر سازهای ترکهای مثل سهتار را میسازند، بهخاطر ساختن تار سبب تعجب خیلیها میشود که این هم بهخاطر حساسیتهای ساختن ساز تار است. در ازدحام و شلوغی خیابانهای پیچ در پیچ شهر و در نزدیکی محلهی یافتآباد، جایی که مردان زیادی مشغول تراش دادن چوب برای ساختن مبلمان هستند، کارگاه کوچکی قرار دارد که فاطمهی 24 ساله در آنجا بهتنهایی آلات موسیقی میسازد. وقتی به کارگاه وارد شدیم، فاطمه مشغول تراش دادن و نازککاری دستهی یک عود بود و وقتی دربارهی کارش پرسیدیم، گفت: این ساز برای یک خانم 30 ساله است که انگشتان ظریفی دارد؛ امروز آمد، ساز را امتحان کرد و متوجه شدیم، دستهی آن خیلی برایش کلفت است. روی آن کار میکنم تا به اندازهی مناسبی برسد.
فاطمه سمبادهاش را زمین گذاشت و دربارهی کارگاهش توضیح داد: «چهار ماهی میشود که به این کارگاه آمدهام. پیش از این، حدود دو سال کارگاهم سمت خیابان آزادی بود.» او سپس از آنجایی گفت که به ساختن ساز رو آورد: از وقتی بچه بودم، موسیقی در خانوادهی ما بود. مادرم خودش سهتار میساخت و داییام، خلیل موسوی هم سازندهی تار بود. بزرگتر که شدم، پس از درسم، نزد آقا خلیل رفتم و به موسیقی رو آوردم. شش سال پیش هم به محلی در بهارستان رفتم و کارم را در یکی از کارگاههای آنجا شروع کردم. این باعث شد، بیشتر با ساز آشنا شوم. کمی به سمت جلو پیش رفتم و احساس کردم، میخواهم مستقل شوم. خلاصه از آنجا جدا شدم و سال گذشته کارگاهی سمت خیابان آزادی راه انداختم. شروع به ساختن تار کردم و به مرور ارتباطم با استادان بیشتر شد. استادانی مانند آقایان ژاله، تهرانیزاده و امیر عطایی، از آنها کمک گرفتم و حالا در این کارگاه تار و عود میسازم. علاوه بر ساخت ساز، تعمیرات تخصصی هم انجام میدهم و سازهای قدیمی را ترمیم میکنم.
در حال گپ زدن بودیم و فکر میکردم، حتما فاطمه در رشته موسیقی هم تحصیل کرده و بعدا به سازگری علاقه پیدا کرده است، تا اینکه خودش گفت: من در زمینه موسیقی تحصیلات آکادمیک ندارم و رشتهام حسابداری بوده است.
پرسیدم واکنش آدمهایی که اینجا میآیند، نسبت به تو چگونه است، وقتی میبینند یک دختر جوان در کارگاهی مستقل مشغول سازگری است؟
او توضیح داد: من از کارم راضیام، اما از آنجا که تنها خانمی هستم که ساز تار میسازد، خیلی اعتماد نمیکنند. البته استادانی که من را میشناسند، میآیند سازها را امتحان و آنها را تأیید میکنند، اما این موضوع خیلی گسترده نیست. واکنش منفی هم دیدهام. مثلا میخندند و میگویند: «این خانومه تار میسازه!» لحنشان حالت مسخره دارد. شاید دلیلش این است که ساختن تار کار سنگینی است. خانمها میتوانند سازهای ترکهای مثل سهتار را راحت بسازند، اما شاید ساختن تار غیرقابل باور باشد. از صفر تا صد کار را هم خودم انجام میدهم، البته بهجز مواردی که مثلا باید کندههای سنگین را زیر اره فلکی بزرگ بگذارم، در این مرحله کسی به من کمک میکند.
فاطمه درباره سختیهای کارش، گفت: بخشی از کار من، نجاری است و بعضی برشها بهلحاظ فیزیکی سخت است، اما چون عاشق کارم هستم، سختیها را تحمل میکنم. شاید هر کسی نتواند این کارها را انجام دهد. اگر بخواهم سختیهای کار را بگویم، این است که اول اینکه خانم هستم، دوم اینکه خانم هستم، سوم اینکه خانم هستم. شاید اگر آقا بودم بعضی سختیها نبود. البته من هنوز در شروع کار هستم و تازه مستقل شدهام. باید زمان بگذرد تا سختیها کنار بروند.
پرسیدم که حالا این کار برایت توجیه اقتصادی هم دارد، او گفت: من که راضیام. شاید برای خیلیها کم باشد، اما زندگی مجردی من با کارگاهم میچرخد. در حالی که در میان تکههای زیاد چوب، در حال کار کردن روی عودش بود، اظهار کرد: چوبها را از خاوران یا قم میخرم، چوب خاصی استفاده نمیکنم همان چوب گردو و... است که در خاوران پیدا میشود. تعداد زیادی ساز نیمهکاره در کارگاه فاطمه موسوی وجود دارد و بهنظر میرسد، تعداد سفارشهایی که میگیرد زیاد است: فعلا سفارش دو عود را گرفتهام. این کار را نمیتوان سریسازی کرد. البته به مشتری بستگی دارد، سازی که برای خانمها ساخته میشود، تفاوتهایی با ساز آقایان دارد. مثلا مقداری از لحاظ اندازه دسته و ... فرق دارد، سلیقهها هم برای صدادهی ساز متفاوت است، یکی ساز بمخوان میخواهد، یکی دیگرنه. ساز، روتین آماده نمیشود و باید مشتری خودش را داشته باشد.
قیمت سازهایی هم که موسوی میسازد، متفاوت است. مثلا ارزانترین سازش 800 هزار تومان و گرانترینش چهار میلیون تومان است. وقتی از فاطمه پرسیدم، دلیل این تفاوت در قیمت چیست؟ توضیح داد: تزیینات ساز بر قیمت تأثیر دارد. مثلا یک ساز قیچک دارم که روی آن صدفکاری و سوختهکاری انجام دادهام. قیمت این قیچک چهار میلیون تومان است و ساز خاصی است. متریال به کار رفته و مدت زمان ساخت آن هم روی قیمت ساز تأثیر دارد. یک ساز تار هم دارم که قیمتش چهار میلیون تومان است. ساز سادهای است اما در ساختنش دقت زیادی شده و زمان بیشتری برای آن گذاشته شده است. در سازهای گران، سلیقهی مشتری بهطور کامل روی اثر پیاده میشود. شاید یکماه برای ساختن سازی دقت شود، اینها همه قیمت یک ساز را بالا میبرد.
از او درباره ارزانترین سازش هم پرسیدم که بیان کرد: ارزانترین سازی که اینجا دارم، عود 800 هزار تومانی است که کاملا ساده محسوب میشود. او در حالی که توضیح میداد، ساز تاری را نشان داد که قیمتش دو میلیون تومان و خرک آن هم دستساز بود. شاید جالب باشد بدانید کسی که اوقاتش را در یک کارگاه سازگری میگذراند و شغلاش ساختن ساز است، خودش یک نوازنده حرفهای نیست. موسوی در اینباره گفت: من ساز نمیزنم. در سن هفت سالگی مدتی شاگرد عطاءالله جنگوک بودم، اما وقتی به مدرسه رفتم، از این فضا دور شدم. البته قصد دارم تار را بهصورت حرفهای یاد بگیرم. در واقع من سازگری هستم که حرفهای ساز نمیزند. البته فکر نمیکنم کسی که حرفهای ساز میزند، بتواند ساز هم بسازد. کسی که ساختن ساز کار روزمرهاش باشد بهخاطر خشکی کار و زمختی دست نمیتواند بنوازد، مگر اینکه مثلا در سال فقط دو - سه ساز بسازد و بقیه وقتش را ساز بزند.
معمولا کسانی که دستی در ساختن ساز دارند به فکر ابداع سازهای جدید هم میافتند. گویا فاطمه نیز چنین قصدی داشته است. او اظهار کرد: به یک ساز ابداعی فکر کردهام و با آقای ژاله هم صحبتهایی در اینباره داشتهام. آنچه در ذهنم است، یک ساز مضرابی است که صدای متفاوتی خواهد داشت. به هر حال، آقای ژاله هم ساز ابداعی میسازد و ذهنش در این راستا باز است. در گوشهای از این کارگاه سازگری، تکههای چوب در حال خیس خوردن هستند و این، مرحلهای برای ساختن ساز است که او در این زمینه توضیح داد: برای ساخت ساز عود وقتی چوب گردو را ترک ترک میکنم، آن را داخل آب میگذارم. تقریبا یک روز در آب میماند. بعد روی قالب گرم بسته میشود و شکل میگیرد. این خیس کردن چوب از ترک خوردنش جلوگیری میکند.
برخی سازگرها برای ساختن ساز آداب خاصی را رعایت میکنند، مثلا اگر بدانند یک درخت زنده برای تهیه چوب قطع شده است با آن ساز نمیزنند، اما فاطمه از این دست عقاید ندارد: این آداب و رسوم در میان کسانی که در فضای شهری ساز میسازند، خیلی کم است. شاید سازگران محلی، عقاید خاص خود را در اینباره داشته باشند، اما در شهر از این خبرها نیست. به هر حال ما چوبها را آماده میخریم و نمیدانیم متعلق به چه درختی بودهاند.خریدن چوب، قامه کردن، برش زدن ترکها، گندگی و صافی، خیس خوردن، روی قالب داغ بس تن و سمباده زدن، از جمله کارهایی است که فاطمه موسوی برای ساخت ساز باید انجام دهد.
او توضیح داد: ساختن یک ساز سه تا چهار هفته زمان میخواهد. رنگ زدن هم با لاک مخصوص و الکل انجام میشود. بعد از آماده شدن ساز، عمل ریگاژ انجام میشود. در این مرحله سازنده، نتیجهی کارش را میبیند و میخواهد بداند، سازی که ساخته چه صدایی میدهد. در این مرحله با خرک بازی میشود و پردهها ریگاژ میشوند. شاید هم پوست چندبار عوض شود تا سازنده به صدایی که میخواهد برسد.
راجع به معیارهای مرغوب بودن یک ساز هم از فاطمه پرسیدم، همان چیزی که باعث میشود یک ساز با قیمت بالا به فروش برسد و او گفت: پیشینهی سازنده خیلی مهم است. مثلا استادی که 35 سال ساز ساخته، بهدلیل اعتبار و سابقهای که دارد، قیمت سازش متفاوت است. اینکه چه نوازندهای آن ساز را نواخته، خودش مقولهی دیگری است. در واقع، چنین حاشیههایی روی قیمت ساز اثر میگذارند. مثلا استادانی مانند پوریا، فرهمند و جزایری، عمری ساز ساختند. البته سازهای قدیمی هم اگر قابلیت نواختن داشته باشند، قیمتهای خوبی پیدا میکنند. فکر میکنم ساز «یحیی» حدود 120 میلیون تومان خرید و فروش میشود.
یکی دیگر از سوالهایی در زمینهی ساخت ساز مطرح میشود، این است که این سازها چقدر علمی ساخته میشوند؟ فاطمه در اینباره معتقد است: روی این موضوع خیلی کار شده است تا سازها با چنین ویژگیهایی ساخته شوند. دکتر ناجی و استاد جزایری تلاشهای زیادی کردهاند تا به مطلوبیت صدا برسند. شخصی مانند «یحیی» هم اقدامات زیادی داشته و بیشتر کارها تقلیدی از ساز او است. این کارگاه سازگری در جنوب غرب تهران واقع شده است، در منطقهای که آنجا بیشتر مبلمان میسازند. شاید کسانی که قصد خرید ساز دارند، اصلا ندانند که چنین جایی وجود دارد.
موسوی هم معتقد است که موقعیت کارگاهش خوب نیست، چون اینجا اصلا بورس ساز نیست. همه میدانند که مرکز پخش ساز ایران در بهارستان است، اما آنجا هیچ کارگاهی نیست. اینجا فقط جایی دنج برای کار کردن است، اما محل مناسبی برای فروش نیست. به هر حال چون زن هستم این گوشهی تهران برایم بهتر است.
کد مطلب: 60296