رمانی در ستایش پدر
ايسنا , 27 دی 1393 ساعت 0:18
گروه فرهنگ و ادب: در نشست نقد رمان "نگهبان" اثر پیمان اسماعیلی، از این رمان به عنوان اثری در ستایش پدر یاد شد.
نشست نقد این رمان در بیست و هشتمین نشست از جلسات نقد چهارشنبه عصر 25 دیماه در سرای محله داوودیه برگزار شد. سیروس نفیسی مجری جلسه در سخنانی گفت: " مهم ترین شاخصه کار همانند مجموعه داستان قبلی نویسنده " برف و سمفونی ابری " علاوه بر قصه گویی، فضا سازی خوب است. ترس و وهم دو شاخصه مهم کارند که در داستان نمود بارزی دارند. ضمنا، فضا و موقعیتی که راوی در آن گرفتار است، بسیار قدرتمند پرداخته شده. نکته دیگر لازم به ذکر حضور آدم ها و مردم واقعی از اقشار حاشیه ای در این رمان است و موقعیت هایی که در آن گرفتارند، مثل: کارگرهای لوله نفت و مشکلاتشان، مرز نشینان، افرادی که قاچاق انسان می کنند، پیشمرگه ها و مسائلی که در غرب کشور در جریان است. اما کتاب به این فضای نسبتا رئال بسنده نمی کند، بلکه آن را با یک فضای وهمی در هم می آمیزد که در آن بخش سردباد و سردخوابی نمود بارز دارد. نکته دیگری که باید در مورد کار گفت حضور اسطوره هاست: از سیامک تا کیومرث که اولین آدم است و مشی و مشیانه و هوشنگ. در هر حال کتاب از منظرهای مختلف قابل بحث است.
مجتبی گلستانی سخنران بعدی بود که به بیان نقطه نظرات خود پرداخت: " من بیشتر از منظر نظریه ادبی صحبت می کنم و البته از زاویه روانکاوی و وجوه زیبایی شناسی نقد اثر را می گذارم برای سایر منتقدان. مفهوم سفر و سرما در دایره المعارف نمادها، معانی اساطیری یا افسانه ای در همه فرهنگ ها از جمله فرهنگ ما دارند. از طرف دیگرهمه پدرها یک شکل هستند. به نظرم متن یک جور روانکاوی یونگی است و از سطر اول تکلیف ما با متن روشن است که داستان درباره چیست. در سطر اول از حلزونی سخن گفته می شود که جایی در سینه سیامک لانه کرده و می دانیم حلزون نمادی است از موجودی که جنسیت ندارد. جلوتر که می رویم خاطره دوران کودکی راوی است و صحنه تصادف روایت می شود، او دارد به سفری با پدر و مادرش می رود پس داستانی را شاهد هستیم که درباره سنت فرزند و پدر است که یاداور اسطوره اودیپ است. در مورد گرگ، اولین جایی که وارد می شود، در مورد راننده ای است که پدر را در تصادف کشته. راوی می گوید معلوم نیست زن است یا مرد، پس هویت جنسی او هم معلوم نیست. تا اینجا داستان ما را می رساند به شخصیتی که در مسیر رشد جنسی و هویت یابی جنسی مسیرش ناتمام می ماند. این رابطه سه وجهی مثلثی که پدر و مادر مرده اند و سیامک از آنها باقی می ماند، موجب تأثیرات زیادی می شود، ناتوانی جنسی و عقیمی. البته ازاتفاقی که می افتد، می فهمیم توانایی جنسی دارد ولی شخصیت جنسی او کامل نشده است. پس داستان را از منظر اودیپ باید ببینم و بخوانیم، که لاکان آن را اختگی می گوید. بعد از لاکان پیدا کردن عناصر تکرار شونده یک متن اهمیت پیدا می کند. اگر حرکت های داستان را در صحنه های داستان، یک مجموعه روابط سه وجهی ببینیم شرایط اودیپی، اضطراب اختگی و خیانت است که آن را شکل می دهد. مهم ترین جلوه های رابطه سه گانه، رابطه سیامک، شکیب و زن شکیب است؛ که بعد می رسد به رابطه سه وجهی که بین مردان است: سیامک، رازان، صارم و یا سیامک، رازان، بلد. از طرفی در سرتاسر داستان گرگ هم هست. گرگ دو وجهی است، هم تهدید است و هم ناجی. رابطه سیامک و پدر هم به همین صورت است. سپردن بچه به آن بلد کرد در صحنه پایانی، یاد آور صحنه اول است و عملا آن که کاری که پدر نکرده او می خواهد برای رازان انجام بدهد."
مسعود پهلوان بخش در ادامه نشست گفت: "یکی از وجوهی که می توان کار را به نقد کشید، نقد جامعه شناسانه است. مثلا: کشته شدن پدر و مادر راوی از عوارض جنگ است، زندانی شدن صلاح بهخاطرمسائل دهه 60 است و مبارزاتی که صورت گرفته بود. مسئله دیگر اقلیمی است که نویسنده می سازد. پوکه یا کوهستان قندیل که نمی دانیم هست یا نه و من فکر نمی کنم اصلا وجود داشته باشد، اما بسیار درخشان ساخته می شود. درواقع نویسنده می خواهد در آن فضای سرد و خشن آدم اصلی داستان را قرار دهد و مشکلاتی را که در مسیر برای او بهوجود می آید. اما نکته اینجاست که داستان اصلی در رمان چیست؟ سردخوابی است آیا؟ یا فاجعه ای است که برای سیامک پیش آمده؟ به نظر می رسد تقدیری که از صفحه اول باعث از دست دادن پدر و مادرش می شود موتیف اصلی کار باشد. اگرچه پلات کار محکم است اما به بعضی از سؤالات پاسخ درستی داده نمی شود. وباید یادآوری کنم که رمان از آن جنس رمان هایی است که بدون عدم قطعیت است و پرسش پاسخ داده نشده ای باقی نمی گذارد. در مورد زبان هم فکرمی کنم، در مجموع اگرچه زبان شسته و رفته است، اما نویسنده کاری نو در این حوزه انجام نداده است."
پوریا فلاح منتقد بعدی عقیده داشت: "بعضی نویسنده ها در حوزه زبان کارهایی انجام می دهند و نامشان را برروی اثر خود حک می کنند و به نظر من پیمان اسماعیلی این کار را درحوزه فضاسازی انجام داده است. فضا سازی آن قدر خوب انجام گرفته که همه حواس خواننده به کار گرفته می شود. نه تنها از نظر دیداری و شنیداری که حتی حس بویایی، مثل بوی ترشیدگی، سرکه و بوی توتون در جای جای کار حضور دارد. در هر حال اگرچه نویسنده روی زبان کار کرده و برایش دغدغه بوده، اما آنقدر که در پلات و فضا موفق بوده در زبان نبوده و نثر گاهی مبهم است."
ابراهیم مهدی زاده سخنران بعدی نظرات خود را بدین گونه مطرح کرد: "تقدیر به مثابه تبانی اسطوره و طبیعت و باورهای اقلیمی و منطقه ای، بیشتر ناشی از توسعه نیافتگی جوامع پیرامونی و پروژه ناتمام عصر روشنگری است. هیچ کس از این تقدیر و انجماد یا گرما گریزی ندارد. رمان با مرگ پدر سیامک آغاز می شود و با نام او پایان می پذیرد. سیامک قربانی تقدیری می شود که خود در ایجاد آن کمترین نقش را دارد. روال معمول رمان و داستان آن نیست که به سمت سینما برود، معمولاً این سینماست که به سمت ادبیات می آید. اما در این جا قضیه برعکس اتفاق افتاده است و این حسن کار نیست. نقد جامعه شناختی به ما این امکان را می دهد که با پرهیز از نقد سنتی و محتوایی و مضمون گرایانه به نقد جامعه شناختی جنوب و غرب کشور بنشینیم. نکته دیگر اینکه ضرب آهنگ کار گاه کند و گاه تند است. اما متن خواننده را تا به آخر به دنبال خود می کشد."
طلا نژادحسن از نویسندگان حاضر در جلسه عقیده داشت: "از نظر محور معنایی داستان با گلستانی هم سو نیستم، مثلاً در بحث اودیپ، شخصیت در تضاد با پدر است و در کنشها، مادرخواه است. اما سیامک در آخر داستان پدر بهیادش می آید. نویسنده اگرچه اسطوره را بن مایه کار خود قرار داده، اما آن را رها می کند مخصوصا اسطوره کیومرث که 3 هزار سال زندگی می کند و بعد از آن زندگی انسانی پیدا می کند. در خصوص زبان و نثر به نظر من باید کنش بیشتری داشت تا بخشی از فرهگ بومی را هم که مثلاً کردی است، نشان می داد مثل شعرها و ضرب المثل های آن خطه."
هادی نودهی هم عقیده داشت: "در داستان دو وجه پررنگ است، یکی گوتیک که در لایه ظاهری و اولی داستان است که نمادهای آن هم بهشدت دیده می شود مثل فضای برفی، نمور، سرد و گرم، مکان های خالی از آدم که در واقع وهم را القا می کند. لایه دوم وجه ناتورالیستی است البته نه خیلی پررنگ، مثل عقیم بودن و جبر تاریخی که آدم ها در آن قرار دارند. از سوی دیگر داستان واجد خصوصیاتی است که مدیوم سینمایی گفته می شود. از نقطه نظر زاویه دید، راوی را هیچ گاه نمی بینیم که با ذهنیات خود درگیر باشد، درحالی که زاویه دید بهکار گرفته شده واجد چنین خصوصیتی می توانست باشد."
محمدحسن شهسواری نویسنده دیگر حاضر در این جلسه عقیده داشت: " در این رمان نویسنده هیچ کاری را به شلختگی برگزار نمی کند و در حوزه پلات، شخصیت پردازی، و فضاسازی خیلی خوب کارش را انجام داده است. در مورد مضمون کار ممکن است به لحاظ سلیقه ای این ژانر را دوست نداشته باشم چون برطبق هرم مازلو در حوزه نیازهای فیزیولوژیک قرار می گیرد، و من بیشتر انسان مدرن را می پسندم که به نیازهای سطح بالاتری رسیده. اما مهم ترین نکته در این رمان ترس از دیگری است. مثلاً در مفهوم مالکیت زن به دست مرد، در بوف کور، زن تصرف می شود توسط دیگری؛ و در رمان اسماعیلی نه تنها زن دیگری تصرف می شود بلکه بخشی از دیگری هم کشته می شود. درمورد مسئله رمان به نظر من، مشکل سیامک، مشکل بی پدری است؛ در پسر اینقدر پدرکشی نهادینه شده که از ترس مهاجرت می کند. که از این منظر این همان بحث انسان مدرن جامعه ماست."
محمد تقوی نیز گفت: "سطح اول روایت، وجود سیامک در کلبه و کوهستان است که وضعیتی ثابت است. اگر آنها به دنبالش نمی آمدند این وضعیت تغییر نمی کرد. قطعات گذشته و انتخاب زمان های گذشته به موازات زمان حال ناظر بر طرح است، نه فضای ذهنی سیامک و ناظر بر شخصیت او. به نظر من این کار رمانی است در ستایش پدر. سیامک خواب پدر را می بیند و بعد تبدیل به او و مستحیل در او شده است. همان طور هم که می بینیم نویسنده کتابش را به پدرش تقدیم کرده است."
در پایان این نشست، نویسنده کتاب پیمان اسماعیلی، ضمن تشکر از حاضران گفت: "از این جلسه واقعا هیجان زده شدم و هر کدام از نقدها یک چیز جدید را برایم روشن می کرد که برایم جالب بود. در ضمن بیشتر نکاتی که می خواستم توضیح دهم، آقای تقوی آنها را به خوبی بیان کرد." در این نشست ادبی، نویسندگان و منتقدان دیگری چون عباس باباعلی، مردعلی مرادی، محسن حکیم معانی، رضا فکری، علی چنگیزی، رسول آبادیان، علی حیدری، مهدی ابراهیمی لامع، کیانپور و . . . نیز حضور داشتند که برخی در مواردی به بیان نظرات خود پرداختند.
کد مطلب: 66467