به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۹ - ۲۳:۵۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷ ساعت ۱۳:۱۱
کد مطلب : ۶۶۵۳۴

پایان 23 سال وحشت اعدام

گروه جامعه: دومرد که به جرم قتل عمدی، به قصاص محکوم شده بودند، بعد از گذشت ٢٣سال از واقعه، با رضایت اولیای‌دم از چوبه‌دار نجات یافتند و از زندان آزاد شدند.
در این جنایت که طی حمله‌ای مسلحانه در روستای راونگ میناب رخ داد، دو برادر به قتل رسیدند. متهمان بعد از دستگیری و محاکمه، به قصاص محکوم شدند و این حکم به تایید رسید اما سرانجام اولیای‌دم از اجرای حکم صرف‌نظر کردند. «حسین جمشیدی»، برادر مقتولان و همچنین اکبر -یکی از محکومان- درباره این واقعه توضیحاتی داده‌اند. روایت این دو نفر از ماجرا تفاوت‌هایی دارد و هریک از منظر خود، ماجرا را شرح داده‌اند.

گفت‌وگو با برادر مقتولان
«حسین جمشیدی» می‌گوید قتل در دی‌ماه سال٧٠ به وقوع پیوست و او و خانواده‌اش از آن زمان تا کنون پرونده را پیگیری کرده‌اند.

قتل چطور اتفاق افتاد؟
حدود اذان مغرب چندنفر درِ خانه برادرم را ‌زدند و با شلیک گلوله، دو برادرم به نام‌های علی (٢٨ساله) و عباس (٣٠ساله) را کشتند و رفتند. بعد فهمیدیم قاتلان قصد گروگانگیری داشتند و وقتی برادرانم مقاومت کردند از آنجایی که مهاجمان می‌دانستند شناسایی شده‌اند، چاره‌ای جز قتل برادرانم برای خود ندیده بودند. هردو برادرم ازدواج کرده بودند و یکی چهار و دیگری دوفرزند داشت.

قاتلان چندنفر بودند و انگیزه‌شان از حمله مسلحانه چه بود؟
هردو برادرم در یک‌روز به دست دو فرد مسلح با شلیک گلوله به قتل رسیدند. قاتلان در مراحل رسیدگی، مدعی بودند به‌خاطر طلب ٢٠هزارتومانی با برادرانم اختلاف داشتند اما بعد مشخص شد قضیه اختلاف ملکی بود.

برای اعلام رضایت دیه هم گرفتید؟
هیچ پولی دریافت نکردیم و بدون دریافت دیه، گذشت کردیم. هرکس نیتی دارد و نیت ما هم خیر بود.

چطور شد تصمیم به رضایت گرفتید؟
ما ماجرا را به فرزندان برادرانم سپردیم و آنها گفتند ما یتیم شده‌ایم و می‌دانیم یتیمی چطور است. نمی‌خواهیم دیگران یتیم شوند.

چرا اعلام رضایت ٢٣سال طول کشید؟
تا قبل از اینکه حکم به مرحله اجرا برسد، تصمیم ما بر قصاص و اجرای حکم بود.

پس چه شد که نظرتان تغییر کرد؟
همان‌طور که گفتم تصمیم نهایی را به بچه‌های برادرانم و همسران‌شان سپرده بودیم و آنها هم در مراحل پایانی اجرای حکم، یعنی دقیقا یک‌روز قبل از اینکه حکم اجرا شود گفتند ما قاتلان را به خدا می‌سپاریم؛ خدا خودش در آن دنیا آنها را مجازات خواهد کرد.

آیا قبل از اعلام گذشت، در خانواده درباره بخشیدن قاتلان صحبت می‌شد؟
بله، اما نه از اول. اول کار هرکه باشد تصمیم به گذشت ندارد اما به مرور زمان تصمیم عوض می‌شود. در خانواده ما نظرات متفاوت بود، گاهی چهارنفر مخالف قصاص بودند، گاهی پنج‌نفر و گاهی دونفر.

خانواده قاتلان چندبار برای جلب‌رضایت شما سراغ‌تان آمدند؟
کسی برای رضایت پیش ما نیامد. ما خودمان روز قبل از اجرای حکم اعلام رضایت کردیم.

چطور توانستید پدر و مادرتان را راضی کنید؟
به‌هرحال پدر و مادر هستند و برایشان بخشش سخت بود اما در نهایت، حاضر به گذشت شدند و بعد از گذشت هم حاضر نشدند قاتلان را ببینند.

واکنش اطرافیان در مورد این بخشش چه بود؟
طایفه موافق بخشش نبود و بر قصاص اصرار داشت. الان که ما بخشیده‌ایم، بسیاری با ما قهر هستند.

آیا ممکن است اگر شرایط مشابهی پیش بیاید باز هم ببخشید؟

نه اصلا. چون تجربه خیلی سختی است اما الان که گذشت کرده‌ام، خیلی سبک‌تر هستم.

توصیه شما به افرادی که در شرایط مشابه شما قرار دارند و عزیزی را از دست داده‌اند و امکان
قصاص قاتل را دارند، چیست؟

قرآن گفته هرکسی که کسی را کشته می‌توانید قصاص کنید اما در خود قرآن هم بر اهمیت بخشش تاکید شده است.

روایت متهم
علی که با گذشت اولیای‌دم از زندان آزاد شده و به زندگی سابقش بازگشته است، ادعا می‌کند بی‌گناه است.

ماجرای قتل را توضیح بدهید.
یکی از دوستانم به نام عیسی سال٧٠ به دلیل طلب و حسابی که با برادران جمشیدی داشت، مرتکب قتل شد. بعد از من کمک خواست، من هم کمکش کردم و به او پناه دادم. وقتی اولیای‌دم جمشیدی‌ها موضوع را فهمیدند، به من گفتند باید او را تحویل‌شان بدهم وگرنه مرا به‌عنوان متهم معرفی می‌کنند اما گفتم خودتان او را بگیرید، من کسی را تحویل نمی‌دهم. در نهایت عیسی دستگیر شد ولی جرمش را قبول نکرد، بعد از آن، شاکیان مرا متهم کردند. در نهایت هم ٥٠نفر آوردند و قسم خوردند من قاتل هستم. من هم گفتم مگر قتل در مراسم عروسی بوده که این‌همه آدم دیده باشند؟ ماجرا ادامه داشت و من ٢٣سال زندان بودم تا اینکه بالاخره یک‌ماه پیش رضایت دادند و آزاد شدم.

چه شد که اولیای‌دم حاضر به رضایت شدند؟
بعد از ماجرای قتل دو برادر جمشیدی، داماد خانواده عیسی هم کشته شد. پارسال که من به مرخصی آمده بودم پیگیر ماجرا شدم و داشتم ماجرا را حل می‌کردم اما از زندان به من زنگ زدند و گفتند خودت را به زندان معرفی کن. من هم فردای آن روز و قبل از اینکه موفق به حل ماجرا شوم به زندان برگشتم. بعد از آن عیسی فراری شد و این هم باعث دوچندان‌شدن مشکل شد؛ چون نتوانستند او را بگیرند. بالاخره خودشان ماجرا را حل‌و‌فصل کردند. خانواده جمشیدی به‌خاطر قتل برادرانشان و خانواده عیسی هم به‌خاطر قتل دامادشان رضایت دادند و فقط من ماندم که در نهایت، برادرزاده‌های جمشیدی به من هم رضایت دادند.

شما وقتی زندانی شدی، چندسال داشتی؟

وقتی به زندان رفتم ٣٧ساله بودم. من اصلا در قتل دست نداشتم. البته الان همه‌چیز تمام شده ولی به هر حال نه شناختی از مقتولان داشتم و نه طلب و حسابی در میان بود. همان موقع هم پزشکی‌قانونی گفته بود این قتل‌ها نمی‌تواند کار بیش از یک‌نفر باشد. در این مدت رییس دادگاه و رییس زندان خیلی کمک کردند تا موضوع حل شود.

٢٣سال زندان چطور گذشت؟

با سختی. گاهی فکر می‌کنم اگر اعدام می‌شدم بهتر بود. الان نان شب ندارم و محتاجم. نه باغ دارم و نه زندگی. حداقل در زندان، کلوچه و سیگار می‌فروختم و خرجم را درمی‌آوردم اما الان هیچ‌کاری نمی‌توانم انجام دهم.

قبل از زندان شغلت چه بود؟
آن‌موقع کشاورز بودم اما الان سنم بالا رفته و نمی‌توانم کشاورزی کنم و زمینم الان بی‌فایده افتاده است. رودخانه خشک و باغ‌های من خراب شده است. از دولت انتظار دارم به من وام بدهد تا بتوانم چاه بزنم و زمینم را آباد کنم. الان ٩ماه است که پایم آسیب دیده و نمی‌توانم کاری انجام دهم.
مرجع : روزنامه شرق