به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۱۷:۴۶
 
۵
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۸ ساعت ۱۱:۲۵
کد مطلب : ۶۷۷۷۱
گفتاری منتشر نشده از شهید آیت‌الله دکتر بهشتی

نظام قالبی‌بهشت هم بسازد خسته‌کننده‌ست

گروه سیاسی-رسانه‌ها: دکتر علیرضا بهشتی، گفتاری منتشر نشده از شهید دکتر سید محمدحسین بهشتی را در اختیار «شرق» قرار داده است. این گفتار با توجه به فرا رسیدن روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، برای نخستین بار منتشر می‌شود.
نظام قالبی‌بهشت هم بسازد خسته‌کننده‌ست
بسم الله الرحمن الرحیم
(و َاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیاطِینُ عَلَی مُلْک سُلَیمَانَ و َمَا کفَرَ سُلَیمَانُ وَلَکنَّ الشَّیاطِینَ کفَرُوا یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ و َمَا أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکینِ بِبَابِلَ هَارُوتَ و َمَارُوتَ و َمَا یعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَه فَلَا تَکفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ و َزَوْجِهِ و َمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ و َیتَعَلَّمُونَ مَا یضُرُّهُمْ و َلَا ینْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَه مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ)[١]
آنها در پی چیزهایی رفتند که دیوان در پادشاهی سلیمان و بر مردم می‌خواندند، سلیمان کافر نشد بلکه دیوان کافر شدند؛ آنها به مردم جادو و چیزهایی یاد می‌دادند که در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل شد، با اینکه آنها به هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌دادند مگر اینکه به او می‌گفتند ما وسیله آزمایشیم، بنابراین کافر مشو، اما مردم از آن دو، چیزهایی یاد می‌گرفتند که به‌وسیله آنها میان مرد و همسرش جدایی بیندازند، درعین‌حال آنها برای هیچ‌کس زیانی نداشتند مگر به اذن خدا، آنها چیزهایی یاد می‌گرفتند که برایشان ضرر داشت نه سود، آنها به خوبی می‌دانستند که هرکه خریدار جادو باشد در آخرت بهره شایسته‌ای ندارد، خود را به بد چیزی فروختند. اگر آنها ایمان آورده و به راه تقوی رفته بودند پاداشی از خدا به آنها می‌رسید بهتر از اینها، اگر می‌دانستند. ما از ترجمه این آیات چه فهمیدیم و چه دستگیرمان می‌شود؟ شما به چه مطلبی در این آیات برخوردید که توجه‌تان را زیاد جلب کرد. اول این سوال را می‌پرسم، بعد از اینکه جواب گرفتم وارد بحث می‌شوم. اگر از دوستان کسی آماده است پاسخ دهد که از ترجمه آیات چه دستگیرش شد و چه چیز توجه او را جلب کرد بفرماید... (نوار نامفهوم است).

نظام اجتماعی ایده‌آل از دیدگاه اسلام
مطلب اول که در بخش ابتدای آیه است، بازگو‌کننده بخشی بسیار قابل توجه در ساختمان جامعه ایده‌آل است. جامعه ایده‌آل، یعنی جامعه‌ای که یک گروه هدف‌دار می‌توانند در پی ساختنش باشند. (وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیاطِینُ عَلَی مُلْک سُلَیمَانَوَمَا کفَرَ سُلَیمَانُ وَلَکنَّ الشَّیاطِینَ کفَرُوا یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ)[٢]

به‌دنبال راه‌ها و تعلیماتی رفتند که شیطان‌ها در قلمرو زمامداری و پاسداری سلیمان مردم را به آن دعوت می‌کردند و آن اینکه مردم را به راه سحر و جادو می‌خواندند. خوب عنایت بفرمایید به مساله‌ای که با الهام از این بخش آیه طرح می‌کنم که به نظر من بزرگ‌ترین مساله عصر ما است. آیا یک جامعه خوب، یک محیط اجتماعی خوب و یک حکومت خوب، جامعه، محیط و حکومتی است که در نظام تعلیم و تربیتی، نظام حقوق جزایی، نظام حقوق مدنی و نظام اقتصادی‌ و اداری‌ آن هیچ راه و امکانی برای انحراف احدی باقی نگذارد؟ در تعلیم و تربیت نظامی را انتخاب کند که هیچ‌کس دچار تربیت فاسد نشود؟ یعنی از نظر حقوق جزایی چنان نظام جزایی و کیفری‌ای درست کند که احدی جرات اینکه به فکر گناه، تجاوز و انحراف بیفتد، پیدا نکند و نظام و حقوق قضایی و مدنی‌ آن، چنان باشد که هیچ‌کس نتواند از چنگال قانون بگریزد و حقی را پایمال کند؟ آیا باید نظام اقتصادی‌ چنان باشد که هیچ‌کس نتواند از دایره محدودی پا فراتر نهد و نظام اداری‌ آن چنان محکم و عادل باشد که هیچ‌کس در آن سازمان نتواند از اصول و مقررات تخلف کند؟

آیا نظام اجتماعی مطلوب برای انسان‌ها آن نظامی است که سرانجام آن یک سلسله «نتواندها» باشد؟ شاید انسان تن‌آسای آسایش‌طلب بگوید: بله! یک نظام ایده‌آل همین است؛ یعنی انسان باید درجامعه‌ای زندگی کند که اصلا راهی برای گناه، فساد، تجاوز و انحراف باز نماند. ولی با کمال تاسف، طبع آدمی و انسان با چنین نظامی هماهنگی ندارد. امروز بزرگ‌ترین مساله اجتماعی زمان ما، عصیان نسل جوان علیه نظام‌های قالبی است. ‌‌ نظام قالبی کدام است؟ نظام قالبی این است که انسان را در جهت‌های مشخص بسازد و به او امکان انتخابِ کمتر بدهد. در سال١٩٦٨، در فرانسه یک سلسله فعالیت‌های وسیع پهناور و توام با عصیان و سرکشی که به رهبری نسل جوان به خصوص جوانان تحصیل‌کرده اداره می‌شد، به وجود آمد که تا مدتی در این کشور بحران اجتماعی سختی به وجود آورد. در آنجا با عده‌ای از رهبران و سلسله‌جنبان آن عصیان‌ها مصاحبه‌هایی می‌شد که منتشر شد. فراز اصلی این مصاحبه‌ها این بود که نسل جوان می‌گوید: ما از این زندگی قالبی خسته‌ایم و احساس خستگی می‌کنیم. همه‌چیز زندگی ما قالبی شده است؛ تعلیم و تربیتش، انتخاب کارش، حتی لباس پوشیدنش، خانه داشتنش، وسیله نقلیه داشتنش، عموم این چیزها قالبی شده و چند قالب معین است. باید در یکی از این قالب‌ها رفت و ساخته شد و فرصتی برای بروز انسانیت ما به چشم نمی‌خورد! ما می‌خواهیم قبل از هرچیز انسان باشیم و حاضر نیستیم تا سطح یک پیچ و مهره در ماشین اجتماع تنزل کنیم. این دو جمله اخیر فشرده مطالب سران این اعتصاب‌ها، تلاش‌ها و عصیان‌ها بود که کم‌وبیش در عبارات برخی دیگر هم به چشم می‌خورد. خوب اکنون از شما سوال می‌کنیم: مگر انسان چه می‌خواهد که می‌گوید ما حاضر نیستیم از مرحله انسانیت به این مرحله زندگی که در اختیار ما گذاشته‌اید، تنزل کنیم؟ دقت کنید! مگر جهت اصلی زندگی انسان چیست که چنین برداشتی از زندگی‌اش دارد؟! از او سوال می‌شود: آیا شما کمبودی در وضع زندگی‌تان از نظر اقتصادی احساس می‌کنید که آن کمبود عامل اصلی عصیان و سرکشی شماست؟!

با صراحت باید گفت کشورهای سرمایه‌‌داری غرب به خصوص بخشی از اروپای غربی می‌کوشند گره‌های اقتصادی طبقه کارگر و رنجبر را قبل از اینکه به‌صورت یک عصیان درآید، حل کنند. امروز سرمایه‌دار و سرمایه‌گذارِ این بخش از اروپای غربی و کارگر این بخش، هر دو با هم متفق و هماهنگ هستند که به‌صورت یک دنیای صنعتی پیشرفته، دنیاهای غیرصنعتی را چپاول کنند و هر کدام سهمی ببرند. به زحمت می‌توان در کارگران این بخش از دنیا، آن کارگرانی را که در قرن ١٩ با شعار «رنجبران جهان متحد شوید» را پیدا کرد. این افراد دیگر جزو رنجبران آفریقا و آمریکای لاتین احساس نمی‌شوند. اینها همکار درجه دو و سه و چهار همان سرمایه‌دار و صاحبان صنایع بزرگِ استثمارگر کشور خودشان هستند. در برخوردهایی که انسان با این‌گونه افراد دارد و در چیزهایی که ضمن مصاحبه‌ها و نامه‌های آزاد در نشریات و امثال اینها منعکس می‌شود، این‌گونه رفتارها به چشم می‌خورد. اگر در این جا اعتصابی است، بر سر این است که ما از این نمد، کلاه بیشتری می‌خواهیم. اما اگر صحبت بشود که حالا بیایید این نمد را بین همه رنجبران دنیا تقسیم کنیم، فکر نمی‌کنم آمادگی‌ آن در اینجا به چشم بخورد یا بسیار به‌ندرت چنین است و این راهی است که در این‌گونه جامعه‌های سرمایه‌داری، به‌صورت یک راه ابتکاری نو شروع شد و در قسمت‌های دیگر دنیا هم شروع شده است.

شروع به خریدن کسانی کرده‌اند که ممکن است روزی فیل‌شان یاد هندوستان کند و به یاد همدردی با همه رنجبران جهان بیفتند. بنابراین شکایت این عصیان‌گرها، کمبودهای متعارف زندگی نیست، یا لااقل گله اصلی این نیست. گله اصلی چیز دیگری است؛ این است که انسان در صورتی انسان است که بیندیشد! بسنجد! آنگاه تصمیم بگیرد و خود را در جهت تصمیمی که خودش گرفته بسازد. معلوم می‌شود خواست بزرگ انسان این است. همان چیزی که به آن اختیار می‌گوییم. باز در دامان بحث پیچیده جبر و اختیار می‌افتیم، ولی به قول مولای رومی، از این بحث‌های فلسفی صرف‌نظر کن: «اینکه گویی این کنم یا آن کنم، خود دلیل اختیار است ‌ای صنم!». الان اختیار، مورد بحث ما نیست. نمی‌خواهیم به جنبه‌های پیچیده فلسفی این بحث تا فرصتی مناسب دست بزنیم.  چیزی که در این بحث‌های جاری با آن سروکار داریم این است که یک وقت انسان در حالتی قرار می‌گیرد که به‌ندرت می‌گوید آیا این کار را بکنم یا آن کار را بکنم. به هر راهی می‌رود، می‌بیند راه بازشده منحصربه‌فردی جلویش قرار دارد که باید آن را برود. انسان از این‌گونه راه‌ها خسته می‌شود؛ چون به تردید، تامّل، سنجش، مقایسه، اندیشه و تصمیم نیاز دارد. این‌ها جزو نیازهای انسان است.

دقت کرده‌اید افرادی که فعالیت‌های آزاد دارند بانشاط‌ترند و اگر خودشان را بیش از حد خسته نکنند، نشاط آنها بیشتر و تجلیات برجسته انسان هوشمند در آنان بیشتر است؟! می‌بینید حتی پیشه‌وری که شغل آزاد دارد، از یک پروفسور که شغل مشخص دارد و از یک مدیرکل که مسیر مشخص فرمایشی دارد، سرزنده‌تر است. چون یک جهت حساس در انسانیت است که در او بیشتر نمود پیدا می‌کند. یک جهت است، ولی جهتی حساس، که از بزرگ‌ترین مزایای انسان و انسانیت است و در او بیشتر تجلّی می‌کند. تردید، تامّل، مطالعه، سنجش، انتخاب و تصمیم در زندگی او بیشتر است و زندگی او کمتر قالبی است. زندگی او بیشتر با سازندگی همراه است و انسان، چنین موجودی است.

انسان موجودی است که احتیاج دارد زندگی خودش را بر این مبنا بسازد و بپردازد. بنابراین نسل جوان عصیان می‌کند و می‌گوید این نظام اجتماعی شما، بیش از حد به ما خوراک آماده می‌دهد. ما به این مقدار خوراک آماده نباید تن در بدهیم، بگذارید خودمان انتخاب کنیم و بسازیم. در یک تحلیل مفصل که در یک نشریه سالانه، در زمینه نهضت هیپی‌گری کنونی در دنیا به وسیله یکی از کارشناسان صورت گرفت که قسمت‌های زیادی از اروپا، آسیا و آمریکا را گشته بود و در سلسله نوشته‌هایی، فشرده و کوتاه گزارش داده بود،در این مطلب به چشم می‌خورد که یکی از عوامل اصلی که جوانان را به این کانال انحرافی کشانده است، خستگی از زندگی مصنوعی و قالبی است. معلوم می‌شود زندگی قالبی با مزاج انسان چندان سازشی ندارد. بنابراین آنچه در آغاز سخن عرض کردم که آیا نظام اجتماعی مطلوبِ عالی ایده‌آل ما آن است که هیچ امکان چپ و راست رفتن به کسی بدهد یا نه؟ وقتی انسان کمی دقت می‌کند، پاسخش این است که: می‌بیند نخیر! چنین نظامی، نظامِ مطلوب عالی نیست.

نظامِ عالی آن است که بینش بدهد! محیط اجتماعی مساعد بسازد! امکانات در اختیار اشخاص بگذارد! اما جنبه الزام و اجبار و یک‌سوگرایی در جامعه حاکم نباشد، راه تخلف برای انسان‌ها باز بماند، مگر در مواردی که تخلف‌ها، فسادهای بزرگ به‌وجود آورد. در آن‌موقع هم در درجه اول، امکان تخلّف را می‌دهد، اما بعد متخلف را سخت مجازات می‌کند! وگرنه اگر باز بخواهد تمام راه‌های احتمالی همان تخلف‌های بزرگ را هم ببندد، خودبه‌خود منجر به نظام قالبی می‌شود و نظام قالبی با طبع بشر سازگاری چندانی ندارد. اگر نظام قالبی ساخته شد، عصیانی بس خطرناک‌تر به صورت عصیانی که امروز ملاحظه می‌کنید، به وجود می‌آید. آیا اینکه در نظام‌های مختلف اسلامی آن قالب‌های محکم وجود ندارد، نمی‌تواند ناظر به یک واقعیتی از طبیعت بشر باشد؟ آیا با این بیان که عرض کردم، قابل تفسیر، توضیح، تبیین و طرح نیست؟! اگر نظام اقتصادی اسلام به‌هرحال نوعی امکان به اشخاص می‌دهد که احیانا به راه استثمار و بهره‌کشی هم بروند، آیا نمی‌تواند ناظر به این مطلب باشد؟

من نمی‌خواهم بگویم اسلام به استثمار صحه می‌گذارد، مبادا این جور فهمیده شود، هرگز! ولی می‌گویم اگر امکان استثمار را از هر طرف نمی‌گیرد، آیا ناظر به این نیست که میدانی کم و بیش آزاد بگذارد تا ببینیم شناگر قابل کیست؟ آنچه اسلام در کنارزدن این استثمار لازم دانسته، این است که در کنار این امکان، امکانات لازم برای پرورش استعدادهای همگان از نظر اقتصادی تضمین شود. این در نظام اقتصادی اسلامی وجود دارد. اتفاقا آن چیزی که بیش از همه خطرناک است و به استثمارهای کشنده جامعه‌های بزرگ کاپیتالیستی منجر می‌شود، این است که سردمداران آن جوامع می‌کوشند، امکان رشد را برای مردم دیگر ضعیف کنند و این امکان را از دست آنها بگیرند تا همواره قابل بهره‌کشی بمانند.

اسلام این را سخت می‌کوبد و نظام اقتصادی اسلام، حتی همان‌هایی که در عصر خود پیغمبر(ص) اجرا شد (من فعلا وارد آن کلیاتی که در زمان ما، شرایط و نظام‌های دیگری را هم می‌توان از آن استنباط کرد نمی‌شوم) کاملا در این جهت قرار داشت که به همه‌کس امکان زندگی توأم با شکوفایی استعدادها را می‌داد. این مهم است و باید تضمین شود. اگر این تضمین نشود، آن وقت زندگی قالبی شده است. زندگی برای مردمی که امکان شکوفایی استعدادها از دستشان گرفته شده، قالبی می‌شود که باز نقض غرض است.

اما نوعی گریزگاه برای مردمی که احیانا طبعی سرکش داشته باشند، هم در مباحث و کتاب‌هایی به‌عنوان نظام اجتماعی اسلام طرح شده و هم در آنچه از ظاهر آیات و روایات به چشم می‌خورد، وجود دارد. این گریزگاه‌ها بر همین اساس هستند و اگر این گریزگاه‌ها را بستیم، نظام قالبی می‌شود و نظام قالبی، حتی اگر بهشت هم بسازد، برای بشر خسته‌کننده است. اگر قرار بود بهشت در این دنیا نصیب ما شود، خدا در همین دنیا برایمان می‌آفرید! بهشت را گذاشته است برای آن دوره‌ای که بشر دیگر تلاش‌گر نیست؛ این دوره، دوره تلاش است. دوره تلاش باید نشیب و فراز داشته باشد. باید راه‌های پیچ و خم‌دار باشد! راه‌های یک راست که با علامت‌های مشخص، معین شده است و حتی جهت هم به آن داده شده، تلاش نمی‌خواهد! به همین خاطر در بسیاری از آیات قرآن خطاب به پیغمبر و مسلمان‌ها گفته می‌شود: اگر خدا می‌خواست همه را یکپارچه خوب می‌کرد، اما خدا چنین خواستی نداشته است. قرار بر این بوده یکپارچگی که همان زندگی قالبی باشد، در زندگی بشر نباشد.

(وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیاطِینُ عَلَی مُلْک سُلَیمَانَوَمَا کفَرَ سُلَیمَانُ وَلَکنَّ الشَّیاطِینَ کفَرُوا یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ)
به‌دنبال الهام‌بخشی‌های رهبران ضلال و گمراهی رفتند، اما نگویید که پس سلیمان چه کار می‌کرد؟ مگر سلیمان زمامدار خوبی نبود؟ نکند سلیمان در ایفای وظایف زمامداری کوتاهی کرده و نعمت خدا را کفران کرد؟ چرا جلوی این رهبران ضلال را نگرفت؟ نه، او در کارش کوتاهی نکرد! قرار نیست در جامعه انسان‌های آزاد، هیچ گونه بلندگوی ضلالی وجود نداشته باشد. بلندگوی ضلال هست! قرار نیست سانسور آنقدر شدید باشد که اصلا آوا و آهنگ مخالفی نباشد، این‌طور نیست. این‌گونه سانسور در جامعه اسلامی نیست. آوای مخالف ظهور می‌کند وگرنه انسان‌ها در آن جهت انسانیت‌شان ساخته نمی‌شوند و زمینه تکامل در آن جهت اصلی انسانیت ضعیف می‌شود. پس سلیمان در ایفای وظایف زمامداری‌اش کوتاهی نکرده بود. (لَکنَّ الشَّیاطِینَ کفَرُوا) این انسان‌های گمراه بودند که به راه کفر رفته بودند. اینها چه کار می‌کردند؟ (یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ).

سحر و جادو؛ انحراف از راه راستین زندگی
مطلب دوم که در این آیه آمده است مطلب سحر است. یکی از دوستان گفتند: آن روزها مردم به دنبال سحر می‌رفتند، ولی متاسفانه امروز هم دنبال سحر هستند. منتهی اولا سحرها رنگش عوض شده است، ثانیا سحر به همان رنگ پیشین هم، در بخش‌هایی از جامعه ما هنوز هست. در کنار خیابان‌ها این همه فال‌گیر و از این قبیل چیزها؛ کف‌بینی‌ها، طالع‌بینی‌ها، پیشگویی‌ها و دفترهای پررونق در همین جامعه خودمان وجود دارد. تا زمانی که مردمی با سطح پایینی از معرفت زندگی وجود دارند، چنین دکان‌هایی باز می‌ماند و رونق هم دارد. مکرر این را گفته‌ام که من شخصا استاد دانشگاه عوام که معرفتش از زندگی پایین است، زیاد دیده‌ام. عالِم دینی ِعوام زیاد دیده‌ام؛ واعظ شهیر عوام زیاد دیده‌ام؛ نویسنده زبردست عوام، مکرر دیده‌ام! عوامی یعنی از معرفت صحیح زندگی کم‌بهره‌بودن؛ این معنای عوامی است و از این سری عوام‌ها در زندگی ما فراوان است و تا هست، این دکان‌ها هم باز هستند. اگر می‌خواهید مبارزه صحیحی با اینگونه انحراف‌ها داشته باشید باید در بالابردن معرفت صحیح نسبت به زندگی در جامعه‌مان کوشش فراوان داشته باشیم.

بنده این را در جهت مبارزه‌های اجتماعی مکرر به دوستان گفته‌ام. مبارزات اجتماعی موقعی می‌تواند فایده داشته باشد که قبل از هرچیز در داخل نظام مبارزه، کوشش گردد تا در درجه اول، معرفت خود مبارزان نسبت به زندگی بالا برده شود وگرنه مبارزات به‌زودی از مسیرش منحرف می‌شود. همان مبارزه‌ای که می‌خواست بت‌شکن باشد، بت‌ساز می‌شود! همان چیزهایی که در تاریخ بشریت اینقدر تکرار شده که اگر ما بخواهیم دوباره تجربه کنیم، خیلی آدم‌های نادانی هستیم. یعنی آدم‌هایی خیلی کودن یا لجوج هستیم؛ لجوج در برابر تجربه تاریخ. بنابراین راه اصلی پیشگیری از این انحراف‌ها، بالابردن سطح معرفت انسان‌ها و اعضای جامعه نسبت به زندگی است؟ این مساله خیلی عالی است و این معرفت بسیار پرارج است. اگر در روایات ما علم ادیان فوق همه علوم تلقّی می‌شود، نباید منجر به این شود که چون بنده عالم دینی هستم به همه علمای دیگر تفاخر کنم و بگویم علم من فوق همه علم‌هاست. بنده هم که عالِم این علم هستم، فوق و تاج سر همه علما هستم!

اگر گفته می‌شود علم دین در ردیف اول قرار دارد،چون آن علمِ «آیین زندگی» است. تمام علوم دیگری که بشر دارد، اگر در چهارچوب آگاهی صحیح از آیین شیوه زندگی قرار بگیرد، منشأ خیر است وگرنه همان علوم، منشأ شر و فساد می‌شود! اگر عالی‌ترین اطلاعات فیزیکی و اتمی را در نظام غلط زندگی وارد کنید، محصولش بمب‌های آتش‌زاست اما وقتی همین اطلاعات اتمی فیزیکی را در نظام آیین صحیح زندگی وارد کنید، محصولش ازبین‌بردن آفات نباتی، بیماری‌های انسان‌کش و خانمان‌سوز به کمک همان اطلاعاتی است که از طریق فیزیک اتمی به دست آمده است.

بنابراین اگر علم فیزیک در نظام صحیح زندگی قرار گیرد، خدمت‌گزار است و همان علم اگر در نظام غلط قرار گرفت، خدمت‌گزار نیست، شرساز است. چرا آلفرد نوبل که برای اولین‌بار دینامیت را ساخت از کار خودش این‌قدر ناراحت شد که تمام آنچه از این راه به دست آورده بود را صرف ایجاد موقوفه‌ای کرد که هنوز هم در دنیا هست و جایزه نوبل می‌دهد؟! بزرگ‌ترین جوایز این موسسه بزرگ که امروزه دولتی شده، جایزه صلح است، یعنی جایزه خدمت به انسان‌ها؛ جوایزی است که کفاره استفاده از دینامیت در جنگ باشد. چیزی که یک جامعه را آزار می‌دهد این است که علمش در خدمت شر (و نه در خدمت خیر) قرار گیرد.

بنابراین علم به آیین راستین زندگی، مافوق دیگر علوم است. غیر از آن هرچه حساب کنید در درجه دو قرار دارد، آن هم نه درجه دو که با درجه یک فاصله‌اش کم باشد؛ بلکه درجه دو که باید گفت فرع به حساب می‌آید؛ علم ادیان. باید زن و مرد این جامعه را با آیین راستین زندگی آشنا کرد که زندگی‌کردن یعنی چه؟! خودمان، همسرانمان، دخترانمان، پسرانمان، باید درک کنیم زندگی‌کردن یعنی چه؟ آیین راستین زندگی چیست؟ قبل از هر چیز باید این تعلیمات به ما داده شود. ما هم سعی‌مان این است که قرآن و تفسیر قرآن در درجه اول، در جهت آگاه‌ترشدن ما بر آیین راستین زندگی قرار بگیرد.

قرآن در این آیه می‌گوید:‌ ای انسان‌ها به‌دنبال سحر و جادو رفتن انحراف است. اگر می‌بینید خداوند این امکان را در اختیار بعضی نهاده است که ساحری را یاد بگیرند، اگر می‌بینید در نظام خلقت و آفرینشِ خدا این توانایی از انسان گرفته نشده است، برای این است که زندگی نظام قالبی پیدا نکند. اینها می‌گفتند: (إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَه)؛ ما وسیله آزمایش هستیم. ما برای این هستیم که معلوم شود انسان هوشیار و ناهوشیار کیست؟! وگرنه به شما می‌گوییم: مبادا کسی خیال کند که ساحر با کمک سحرش قدرتی مافوق طبیعت دارد. اگر کسی چنین چیزی خیال کند، اشتباه فهمیده است. مبادا انسان جاهلِ نادانی به سحر و جادو پناه برد تا از راه سحر و جادو مشکلی در زندگی‌اش بگشاید، این راه راستین زندگی نیست. ممکن است بفرمایید بازارش مثل قدیم‌ها رونق ندارد، اما ملاحظه کنید بیچاره‌هایی را که می‌خواهند از راه خرید بلیت بخت‌آزمایی پول‌دار شوند و زندگی‌شان سامان پیدا کند. مگر غیر از این است؟ این یک راه انحرافی است.

بحث حرام و حلالش که بحث دیگری است و قطعا حرام است. کسی که بلیت بخت‌آزمایی می‌خرد به همین راه انحراف کشیده شده است، وگرنه برای کمک به موسسات خیریه می‌توان کمک فرد را به حساب‌های بانکی واریز کرد. هدف من بیان حکم شرعی این کار نبود، عرض من از جنبه دیگر است که اصلا این انسان بیچاره، راه راستینِ تامین نیازمندی‌های زندگی‌اش را اشتباه می‌رود و این اصل مهم است که انسان‌ها باید در راه راستین زندگی باشند. یعنی همان صراط مستقیم که هر روز در نماز از خدا خواهش می‌کنیم؛ (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ)؛ خدایا راه راست زندگی را به ما بنما، به شرط اینکه خودمان برای شناخت و پیمودن این راه مصمم باشیم. پناه‌بردن به سحر، طلسم و... مهم‌ترین اشکالش این است که انحراف از راه راستین زندگی است. اگر کسی به چیزی پناه برد، با این عنوان که این چیز می‌تواند برای من عافیت و ضمانت دهد و باعث تندرستی، موفقیت در زندگی و کسب و کار من شود، اینها انحراف است. کاسب هستی؟ می‌خواهی در کارت موفق باشی؟ اولا درستکار باش، ثانیا روی حساب کار کن، ثالثا انصاف داشته باش که در این صورت آرام‌آرام یک کاسب موفق می‌شوی، نه کاسب میلیاردر، منظورم کاسب موفق است! بین کاسب موفق و کاسب میلیاردر فرق است! اینها خیلی با هم فرق دارند. معلم هستی؟ می‌خواهی موفق باشی؟ درس را خوب یاد بگیر، طرز درس‌دادن را هم خوب یاد بگیر، کلاس‌داری را هم خوب یاد بگیر، برای بچه‌های مردم هم دلسوز باش، در این صورت معلمی موفق می‌شوی. پزشک هستی و می‌خواهی پزشک موفقی باشی؟ نسبت به مسایل پزشکی صحیح رفتار کن، اطلاعات تازه را کسب کن، با بیماران با خوش‌رفتاری برخورد کن، با پرستاران با خوشرویی رفتار کن، با دیگران باانصاف باش، قبل از هرچیز به فکر اشانتیون‌ها و پورسانت‌ها نباش تا پزشکی موفق شوی. نباید به این‌در و آن‌در زد، تا از طرق دیگر موفق شد.

این کارها را گاهی به حساب خدا می‌گذارند. تا آنجایی که به حساب خدا گذاشته نمی‌شود، انحراف است، وای به وقتی که آنجایی برسد که به حساب خدا گذاشته شود. چقدر انسان می‌تواند جاهل باشد که ضد راه خدا را به حساب خدا بگذارد! این همه از همین قبیل بود، همه‌اش راه‌های انحرافی زندگی است. توصیه اکیدی که من همیشه به دوستان عزیز خودم داشته‌ام، این است که قبل از هرچیز در زندگی واقع‌بین باشیم، راستی‌ها را درک کنیم و به راه‌های راستین زندگی مومن و پایبند باشیم. این قدم نخستین است. هرکار دیگری که می‌خواهیم بکنیم، باید بعد از این باشد. باید بر سر این موضوع با دوستانمان همواره در حال تذکر و هوشیارباش‌دادن! باشیم.
(وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَی تَنْفَعُ الْمُومِنِینَ) [٣]
و پند ده، که مومنان را پند سود بخشد.

درباره تواضع متقابل معلم و فراگیر
موقعی که این حدیث را انتخاب می‌کردم، یادم نبود که ضمن این بحث، اسمی از علم‌الادیان می‌برم و عرض می‌کنم آیا امتیاز علم‌الادیان برای این است که من باد در غبغب بیندازم و خود را برتر از همه بدانم؟ آن موقع به فکر این مساله نبودم. حدیثی که انتخاب کرده‌ام جالب است. حدیثی از معاویه بن وهب در کتاب کافی است:

«سَمِعْتُ أَبا عَبْدِالله(ع) یقُولُ: اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَینُوا مَعَهُ بِالحِلْمِ وَالْوِقارِ و تَواضَعُوا لمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ و تَواضَعُوا لمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ و لَا تَکونُوا عُلَماءَ جَبّارینَ فَیذْهَبَ باطِلُکمْ بِحَقِّکُمْ».[٤]
معاویه‌بن وهب می‌گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: «دنبال علم و آگاهی بروید و با دانش، خود را به حلم (بردباری) و وقار (کم‌گویی و متانت) آرایش دهید.» به محض اینکه امام راهنمایی می‌کند که بردبار و متین باشید، صحبت این پیش می‌آید که ممکن است این وقار و سنگینی تبدیل به تکبر ‌شود! بنابراین فوری می‌فرماید: «وَ تَواضَعُوا لمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ». در برابر شاگردان و مردمی که به آنها چیز یاد می‌دهید، متواضع و فروتن باشید! چندکلمه بلدبودن که اینقدر باد به غبغب‌انداختن ندارد. همین‌طور که ثروتمندی و پولداری تکبّر ندارد، یادگیری چندکلمه اطلاعات هم تکبر ندارد! باز به محض اینکه صحبت این می‌شود که آنهایی که علم دارند و معلم هستند تکبر نکنند، این مطلب پیش می‌آید که ممکن است آنهایی که علم ندارند و می‌خواهند علم‌آموزی کنند، پا از گلیم خودشان فراتر بگذارند؛ آن وقت می‌فرماید: «وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ»؛ شما هم در برابر کسی که از او طلب علم می‌کنید، فروتن باشید! چیز یادگرفتن تکبر ندارد. ولی خب، به‌هرحال در خاتمه حدیث معلوم است بنده‌های خدایی که به‌دنبال چیز یادگرفتن می‌روند، غالبا متواضع هستند، حتی از تواضع هم گاهی قدم را آن‌طرف‌تر می‌گذارند. بالاخره باید سراغ آنهایی رفت که یک چیزی دارند و بیشتر به آنها تکیه کرد.
بنابراین حدیث با این جمله پایان می‌پذیرد: «وَ لَا تَکونُوا عُلَماءَ جَبّارینَ»؛ عالمان متکبرِ خودپرست نباشید! اگر عالِم خودپرست شدید، خودپرستی شما که باطل است، اثر علم شما که حق است را هم از بین می‌برد. این، یکی از مسایل عصر ما است. عالِم دینی خودپرست و متکبر که به شکوه و جلالش بیشتر از هرچیز دیگر می‌اندیشد. در یک معرکه نزاع بین حق و باطل به یکی از اینگونه افراد گفته شد: آقا! شما در سِمَتی قرار دارید که وظیفه‌تان در حل این مشکل بسی سنگین‌تر است. اجازه ندهید پیرامون شما حقی پایمال شود و حقی باطل قلمداد شود. پاسخش این بود که شما می‌خواهید درِ خانه باز مرا ببندید! معلوم شد در خانه آقا از حق پرارزش‌تر است! اینچنین آقایی با تمام دستگاه و علم و همه‌چیزش، خودبه‌خود پشتوانه باطل قرار خواهد گرفت، گرچه خودش این فکر را نداشته باشد. ترجمه حدیث به صورت کامل، اینگونه است: «دانش بجویید و خود را به همراه دانش با بردباری و سنگینی و وقار آرایش دهید. نسبت به کسانی که به آنها چیزی یاد می‌دهید فروتن باشید و نسبت به کسی که از او دانش فرامی‌گیرید، فروتن باشید و دانشمندانی جبار و سرکش و متبختر نباشید، که اگر چنین شدید، جهت باطل شما یعنی (تبختر) اثر جهت حق شما (یعنی علم و دانش‌تان) را از بین می‌برد.
پی‌نوشت
[١]. سوره بقره، آیات ١٠٢ و ١٠٣.
[٢]. سوره بقره، آیه ١٠٢.
[٣]. سوره ذاریات، آیه ٥٥.
[٤]. کافی، ج ١، ص ٣٦، حدیث ١.