به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۱۲:۰۸
 
۵
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۵ ساعت ۱۰:۲۸
کد مطلب : ۷۵۶۲۱

پورشه، پسر قلعه نویی و دیگران

کسی به دنبال این نبود که خانواده ای در غم از دست دادن دخترشان به سوگ نشسته اند. بلکه اکثر مردمی که خبر به دست شان رسیده بود، به دنبال این بودند که ببینند، پورشه متعلق به چه کسی بوده است و نقش پسر امیر قلعه نویی در این میان چیست؟
گروه جامعه-رسانه ها: این روزها هم که فضاهای مجازی خلق شده برای اینکه راحت تر بتوانیم به خبرها دسترسی پیدا کنیم. کمی اگر دقت کنیم می‌بینیم که خبرهایی بیشترین خواننده را به خود اختصاص می‌دهد که... شاید بهتر باشد که با تیتر یکی از خبرهای همین چند روز اخیر آغاز کنیم. «پورشه له‌شده پسر امیر قلعه‌نویی بعد از تصادف با درخت و فوت یک نفر.» باز هم می‌توان در این خبر دقیق تر شد؛ بامداد امروز یک دستگاه پورشه که متعلق به پسر امیر قلعه نویی بود با درخت برخورد کرد و یکی از سرنشینان آن در دم فوت شد.

تنها به خاطر پسر قلعه نویی؟
خبـــر، خبر دردناکی بود. اما حواشی آن شاید کمی به دردناکی اش دامن می‌زد. کلیدواژه های آن را می‌توانیم به راحتی بررسی کنیم. # پورشه # زرد # پسر قلعه نویی # درخت # پسر جوان # دختر. جالب تر از همه این نمود پیدا می‌کرد که کسی به دنبال این نبود که خانواده ای در غم از دست دادن دخترشان به سوگ نشسته اند. بلکه اکثر مردمی که خبر به دست شان رسیده بود، به دنبال این بودند که ببینند، پورشه متعلق به چه کسی بوده است و نقش پسر امیر قلعه نویی در این میان چیست؟ شاهدان عینی می‌گویند این خودرو پس از طی کردن مسافت 500 متری در محل متوقف می‌شودو ظاهرا به دنبال سرعت زیاد خودرو و عدم کنترل آن، خودرو به شدت با درخت برخورد می‌کند. زن جوان در دم کشته شده و مرد راننده به شدت مصدوم می‌شود. جالب است که در همان روز یا بهتر است بگوییم بامداد فردایش، خودروی بی ام دبلیو نیز در اتوبان همت دچار حــــادثه می‌شود. # بی ام دبلیو # تصادف و خبرها دست به دست می‌چرخد. همه به دنبال این بودند که ماجرایی را در این خودرو رقم بزنند. ماجرایی که یک سر آن را به یکی از مجریان مشهور صدا و سیما نسبت می‌دادند. به راستی چرا؟

سرکی در میان خبرها
باز هم در میان خبرها سرکی می‌کشیم. فضای مجازی در سیطره این تصادف آن هم از نوع پورشه ای درمی آید. می‌گویند که صاحب این اتومبیل، پسر مربی تیم استقلال است. هوتن قلعه نویی اما سالم است و در سلامت کامل می‌گوید که خودروی خود را به شخص دیگری فروخته و چون هنوز کارهای نقل و انتقال سند را انجام نداده است باعث شده تا این شایعه به وجود بیاید که فرد فوت شده من هستم. در این سانحه دوست صمیمی وی فوت می‌شود. فوت می‌شود. می‌رود. سرعت بالا بوده است. راننده، دختر جوان و... همه و همه در سایه ای قرار می‌گیرند. سایه ای که نمی‌گذارد که چشم به روی واقعیت بگشاییم. باز هم اگر رجوع کنیم به تیتر و متن خبر، آنچه که برای اکثر مردم مهم است، پورشه زرد رنگ، دختر جوان و پسر امیر قلعه نویی بوده است. آیا باید به چشم یک آسیب اجتماعی به این موضوع نگاه کرد؟

از پورشه تا پراید
نظرات مختلفی رد و بدل و شنیده می‌شود. واکنش ها کاملا مختلف و متفاوت است. علی می‌گوید: انگار علاوه بر پراید، پورشه هم یکی از راه های رسیدن به خداست! البته راهی که متعلق به از ما بهترون است. سیامک اما در واکنش به این صحبت می‌گوید: با پورشه با سرعت 200 کیلومتر در ساعت به خدا میرسی با پراید با 60 کیلومتر بر ساعت. کاوه در این خصوص می‌افزاید: در آن قسمت از خیابان شریعتی آنقدر چراغ قرمز و دور برگردان دارد که اصلا نمی‌توانستند بیشتر از 100 تا رفته باشند. درخت ها که هیچ خراشی برنداشتند شاید جدول خیابان آن را به این شکل در آورده است. مجتبی واکنش متفاوت تری دارد؛ وی می‌گوید: پولداری بد دردی است! و دوست دیگری در پاسخ به وی می‌گوید: دوست من پولداری درد نیست. کم عقلی درد است. با توجه به عکس مشخص است که طرف بی عقلی کرده و قطعا بالای 150 تا سرعت داشته است. هوشنگ در این میان نظر دیگری دارد. وی می‌گوید: پول زیاد، دوست بد، و شکم پر... و شخص دیگری در ادامه می‌افزاید: پول مفت اینجوری به باد فنا می‌رود... در شرایط امروز برای یک جوان،این پول بادآورده است.

عادت های پشت تریبون
هر یک از ما عادت داریم که در این میان تریبون را یک تنه به دست بگیریم و نظرات مختلفی را رد و بدل کنیم. نظراتی که اصلا به بطن قضیه هیچ ربطی ندارد. نظراتی که داغی را از دل یک خانواده پاک نمی‌کند بلکه دردی را هم به دردهای شان اضافه می‌کند. دم از فرهنگ و تربیت سالم می‌زنیم. نمونه اش به این نظرات توجه کنید: به قول آقای قلعه نویی، مربیان اجنبی چشم آبی پول های میلیاردی می‌گیرند، ولی نمی‌دانم پس چرا ماشین پسرش پورشه بوده است. خیلی جالب است. خیلی خیلی جالب است. پسر امیر قلعه نویی پورشه سوار است؟! فرزندان بعضی ها با پول های پدران شان اینطوری در خیابان ها جولان می‌دهند و فخر می‌فروشند و من دانشیار دانشگاه با 28 سال سابقه تدریس از خریدن یک پراید برای فرزندم معذورم! حالا از شما می‌پرسم علم بهتر است یا ثروت؟

از ژست روشنفکرانه تا...
فکر می‌کنم که تا اینجا مطلب گویای همه چیز است. وقتی که ما دم از این می‌زنیم که باید پرورش فرزند درست باشد و حسابی ژست روشنفکرانه می‌گیریم که باید اینچنان و نباید آنچنان، چرا با شنیدن یک خبر، نقاب از چهره برمی داریم و شروع می‌کنیم به – شاید- عقده گشایی های خودمانی؟ نمونه اش را می‌توان در صحبت های حبیب خواند. وی می‌گوید: من در سال 66 موقعی که چهار ابتدایی بودم در انشا که موضوعش علم بهتر است یا ثروت؟ نوشتم ثروت بهتر است با ثروت می‌شود هم دنبال علم رفت و هم زندگی مرفهی داشت. معلم با کابل برق بیست تا به دست هایم زد. الان هم که یادم می‌افتد، دست هایم می‌سوزد. ثروت، بهتر است؛ مخصوصا در کشورهای جهان سومی. یا اینکه حتی پا را فراتر از اینها می‌گذاریم. از ژست روشنفکرانه کمی به معنویت نزدیک می‌شویم و حواشی برای خودمان می‌سازیم. از جمله اینکه اگر شما هم ثروت داشتید شاید الان جای این پدر بیچاره بودید! نعمت هایی که داریم را قدر نمی‌دانیم و به زرق و برق دنیا حسرت می‌خوریم!

تنها به خاطر پورشه
و در نهایت به صحبت های دوست دختر جوان می‌رسیم. وی می‌گوید: واقعا برای مردم کشورم متاسفم! این دختر دوست من بود. خانواده اش فقط همین یک فرزند را داشتند. راجع به مردن آدم ها صحبت کردن، راحت است. مردن ربطی به پولدار بودن یا نبودن ندارد. خدا فقط به مادرش صبر دهد. از این دسته خبرها کم نیست. این خبرها شاید هر روز جای شان را در میان خبرها باز می‌کند. به خوبی می‌خزد و ذهن مان را به خود درگیر می‌کند. اینکه در هنگام ورود به این خبر باید به واسطه خواندن نام پورشه به زندگینامه طرف بپردازیم و از میان آن بخوانیم و بدانیم که این دختر، پدرش که بوده است؟ نقدینگی خانواده اش چقدر است؟ پول ها بادآورده بوده یا نه... و در نهایت صاحب اصلی اتومبیل را پیدا کنیم.

چرا و دیگر هیچ...
یکی از همین روزهای بهاری، دختر جوانی به همراه پسر جوان سوار بر پیکان پدرشان می‌شوند. بر اثر بی احتیاطی یا سرعت بالا یا هر چیز دیگر این اتومبیل تصادف می‌کند. دختر در دم جان می‌سپارد. پسر نیز مجروح می‌شود. آیا این خبر می‌تواند آنقدر برد داشته باشد که جای خود را در میان اخباری که دست به دست مان می‌چرخد باز کند؟ یا آن را هم کنکاش می‌کنیم؟ کالبدشکافی کرده و به خورد دیگران می‌دهیم؟ روزانه چند نفر جان خود را از دست می‌دهند؟ روزانه چند نفر دچار سانحه می‌شوند؟ چطور شد که این خبر جزو داغ ترین خبرهای روز شد و آنطور که گوش به گوش می‌چرخد قرار است که مجلس ختم وی از شلوغ ترین ها باشد. حتما دوربین ها، عکس یادگاری ثبت می‌کنند و حتما داغی تازه به داغ های خانواده ای اضافه می‌شود. «چرا» در اینجا به خوبی نمود پیدا می‌کند.
مرجع : روزنامه ابتکار