گروه سیاسی-رسانهها: شمسي پورمحمدي در یادداشتی در روزنامه روزان نوشته است: چه چيزي هم اكنون جهان زيست ما را در مرزهاي ملي و پيراموني تهديد میكند؟
در عين حال اين تهديد چگونه میتواند به فرصتي قابل قبول براي تعيين مسير تحولات آينده در حوزه سياست داخلي تبديل شود و ما را به سمت مرزبنديهای جديد در رقابتهای درون گروهي به ويژه در مقاطع حساس سياسي و اجتماعي بكشاند؟ پاسخ به اين سئوالات و سئوالاتي از اين دست شايد كليد رمز بسياري از اقدامات، تصميم گيريها و شيوه تفكر ما براي اداره زندگي اجتماعي و سياسي اكنون ما و چه بسا آينده ما باشد. رمزي كه میتواند بسياري از مرزهاي پيشين ما را در دسته بنديهای سياسي و گروهي در حوزه سياست داخلي و چه بسا منطقهای و بين المللي درهم بريزد و فصلي نو را از روابط دروني و پيراموني رقم بزند.
اما در پاسخ به اين سئوالات اگر گفته شود "داعش" نام اين رمز عبور است، شايد سخني به گزاف نباشد. پديده نوظهوري از دولت بودگي در مفهوم پسامدرن آن كه در سطح جغرافياي داخلي خود نه متكي بر مفهوم متعارفي از دولت- ملت است و نه در مرزهاي پيراموني اش متكي بر مفاهيم نهادينه شدهای از قدرت و منافع. شكل گيري قدرتهای نوظهوري چون دولت اسلامي عراق و شام بدون تكيه بر مفاهيم متعارف مدرن و رئاليستي میتواند تاكيدي بر آن دسته از نظرياتي باشد كه معتقد است در جهان جدید، مفاهیم خرد تر از سطح ملی همچون قومیتها و مفاهیم فراملی و وفاداری به این نوع مفاهیم، جای دولت بودگی در مفهوم مدرن آن را پر کرده است.
به گفته هانتيگتون اين به معناي تأثیر هویتهای فرهنگی بر سیاست است. هم به گفته او سیاستي كه مبتني بر هویت است، نه منافع. بر همين اساس در اين دسته از تئوريها مفاهيم و مرزهاي ايدئولوژيك پيشين بارمعنايي خود را به عنوان مفاهيمي كلان، وحدت بخش و تاثير گذار از دست میدهند و جاي خود را به مفاهيم ديگري در بالاترین سطح هویتی که یک فرد ممکن است خود را با آن بشناسد، میدهند و این سطح همان تمدن است.
ظهور چنين پديدهای در نوع خود به عنوان شكل تكامل يافته تري از الگوهاي افراط گرايي مانند القاعده و طالبان اگرچه جهان زيست ما را تا حد فرو پاشي بسياري از مرزهاي جغرافيايي سياسي و ژئوپولتيك امروزين مان تهديد میكند، اما فرصتي را نيز پيش روي ما مینهد كه چنانچه آن را ناديده بگيريم ديري نخواهد پاييد كه نسخههایی از آن در نزديكترين همسايگي ما پديدار شوند و اشتباه آنجاست اگر گمان كنيم اين همسايگي همواره در برون از مرزهاي ما تعريف میشود.
مگر نه اين است كه همين امروز نيز در لابه لاي رويدادهاي دور ونزديك شاهد نمونههایی از خشونتهای داعش گونه در اطراف و اكناف خود هستيم. از خشونتهایی بزرگ به بهانههای اندك تا قتلهایی با انگيزههای آرماني. شايد به تعبيري ديگر بتوان گفت داعش نمونه عيني و ايده آل از تحقق روياي تلفيق ايده و عمل براي آن دسته از نظريه پردازاني است كه همت به تلفيق اين دو گمارده اند.
اما به تعبير ديگر و در سطح تحليل رئاليستي آن ، ظهور داعش به معناي تغيير فاز چالشها و در گيريهای منطقهای و بعضا جهاني از نزاعهای سياسي – ايدئولوژيك به نزاعهای هويتي - فرقهای و تغيير مسير تحولات جديد منطقهای بر محوريت تعارضها و تفاوتهای فرهنگي و بعضا مذهبي با تكيه بر پارادايم فرهنگي است. تغييري كه شايد بتوان از آن به عنوان مسير گذار از تئوريهای ژئوپلیتیک به تئوري ژئوکالچر درتحولات منطقهای ياد كرد. تئوريهایی كه نقش هویتهای فرهنگی را در صحنه سیاسی و رفتار مردم کشورها پر رنگ میکند و تأکید میکند که این سیاستهای هویتی لزوماً ریشه در عقلانیت نداشته و از انتخابی عقلانی نشات نمیگیرند.
اين به معناي آن است كه ظهور پديدهای چون داعش در نزديكترين مرزهاي ما به خشونت بارترين شيوه ممكن زنگ تغيير را به صدا در آورده است. اين صدا قطعا گوش جهانيان را آزرده است و گوش ما را بسيار بيشتر و خشن تر، اما اگر پيام آن را نشنيده بگيريم، آنگاه بايد هر روز صداي ظهور يك داعشي را نه از همسايگي خود، كه از درون خانههای خود و چه بسا درون خودمان به نظاره بنشينيم.
بر همين اساس هر تعبيري كه از موضوع تغيير رويكرد ايران در حوزه سياست خارجي و بين المللي داشته باشيم، اين تغيير رويكرد به ويژه در موضوع مذاكرات هستهای میتواند به معناي آن باشد كه ايران صداي زنگ خطر را شنيده است. سيگنال مثبت محمد جواد ظريف در خصوص قول مساعد همكاري ايران در حل مسئله داعش در حاشيه مذاكرات كه مورد توجه شديد رسانهها و طرفهای مذاكره قرار گرفت، شايد درون خود درعين حال پيام ديگري نيز براي جهانيان داشته باشد.
به اين معنا كه اگر ايران در دو راهي انتخاب ميان نبردهاي ايدئولوژيك و نبردهای درون تمدني قرار باشد يكي را انتخاب كند آن انتخاب قطعا هماني خواهد بود كه او را به حفظ ماهيت ملي- فرهنگي و ژئوپولتيكش اش بيشتر ترغيب میكند تاحفظ ماهيت ايدئولوژيكش. برهمين اساس شايد بتوان گفت پيام توئيتري ظريف درست در اوج گيري مناقشات در خصوص رفع تحريم تسليحات موشكي ايران میتواند هم نشان از مقصد بعدي مذاكرات و هم شايد يكي از اهداف اصلي مذاكرات به ويژه براي شش قدرت جهاني داشته باشد.
اما نكته مهم در كشاكشهای منطقهای پيش روي آن است كه ماهيت اين نبردها هرچه باشد، محور آن ستيز ه با غرب به رهبري آمريكا و يا تلاش براي نابودي اسراييل نخواهد بود. و ساده انگارانه است كه اگر فرض كنيم اين كشاكشها صرفا تحولات "منطقه اي" ما را رقم میزنند و راهي به درون مرزهاي فكري، سياسي و تحولات " منطقي" ما نخواهند يافت. تحولاتي كه بدون شك میتواند سرنوشت سياسي ما را با سر فصليهایی تازه و نو مواجه سازد.