امروزه برای دیدن فیلمهای سینمایی سهبعدی، تنها گزینهتان سینما رفتن نیست. میتوانید با رو کردن چند میلیون ناقابل، تجهیزاتِ لازم آن را در خانهتان ردیف کنید و البته خوشبختانه دیگر لازم نیست مثل سالهای اول عرضهی تلویزیونهای هوشمند، از خریدِ گرانقیمتتان فقط برای فخر فروختن و تماشای سهبعدی گویندهی خبر استفاده کنید! این روزها هرکی از مادر گرامیاش قهر میکند، یک بُعد به فیلمش اضافه میکند. این یعنی یکعالمه فیلمهای سهبعدی جور واجور که تصمیمگیری را سخت میکنند.ما در این فهرست (بدون رتبهبندی) نگاهی به ۲۰تا از محبوبترین و سهبعدیترین فیلمهای سینمایی انداختهایم که برای برطرف کردن اشتیاق سهبعدیتان و گرم کردن موتورِ تلویزیون جدیدتان عالی هستند:
ابری با احتمال بارش کوفته قلقلیبگذارید همین ابتدا بهتان هشدار دهم که انیمیشنها بخش زیادی از این فهرست را به خودشان اختصاص دادهاند. به خاطر اینکه اصولا برای فیلمهای CGمحور پروسهی سهبعدی شدن خیلی آسانتر است و آسانتر بودن مساوی است با خطای کمتر و تجربهای تمیزتر و کمنقصتر که به معنای ارائهی یک محصول سهبعدی بهتر است.
«ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی» اگرچه با ویژگی سهبعدی روی پردهی سینما نرفت، اما نسخهی سهبعدی فیلم در بلوری آن برای تماشای خانگی قرار گرفت. «ابری» قبل از هرچیز یک انیمیشن خوشرنگولعاب و خوشمزه است که حالتان را همهجوره خوب میکند. از کاراکترهای شوخ و شنگ و احساساتبرانگیزش گرفته تا شهری که از آسمانش چیزبرگر و همبرگر و هاتداگ و ماکارونی میبارد. دیگر خودتان تصور کنید تمام این آشوبهای رنگارنگِ غذایی با یک بعد بیشتر چه میشود! یکی از نکات مثبتی که منتقدان دربارهی ویژگی سهبعدی «ابری» به آن اشاره کردهاند، تمرکز فیلم روی عمیق بخشیدن و دوری از نماهای انفجاری به درون صورت بیننده است.
جمعه سیزدهم- قسمت سوم- سهبعدیبعد از انیمیشنها، این فیلمهای ترسناک هستند که برای ویژگی سهبعدی ساخته شدهاند. نسخهی سهبعدی «جمعه سیزدهم» از آن فیلمهایی است که دیدنش فقط به صورت سهبعدی میچسبد. چون این نسخه با هیچ متر و معیاری فیلم قابلاعتنا و خوبی نیست. خیلی از وحشتهای عمیق فیلمهای نخست برای رسیدن به قتلعامهای مسخرهی جیسون درصدد ایجاد لحظاتِ سهبعدی از بین رفته است و البته که کاراکترها هم چیزی جز سوهان روح نیستند. اما چهره به چهره شدن با ماسک هاکی جیسون و تماشای درب و داغان شدنِ قربانیان بیچارهی او در قالب سهبعدی، به تجربهی سرگرمکنندهای تبدیل شده که هر ضربهی چاقو و هارپونش بیننده را از جا میپراند و هر شلیک خون و دل و روده را به چیزی تهوعآورتری تبدیل میکند.
بـالـاباور کنید از لحاظ علمی ثابت شده که فقط آدمهای بدون روح میتوانند در بیست دقیقهی اول «بالا» به گریه نیافتند! و این نیز به همه ثابت شده که فقط پیکسار میتواند در یک انیمیشن کودکانه، داستان عشق شیرین پیرمرد و پیرزنی که به مرگی تراژیک میانجامد را اینقدر فوقالعاده تعریف کند. اما تمام اینها تازه شروع داستانِ خیرهکنندهای دربارهی ماجراجویی، عشق، از دست دادن و دوستی است که در نهایت به یکی از محشرترین تجربههای پیکساری ختم میشود.«بالا» اما فقط با در نظر گرفتن خانهای که با بادکنکهای رنگارنگ به پرواز درآمده و صحنههای حماسی زیبایی که در ادامهاش میآیند، با یک بعد بیشتر و رنگآمیزیهای اضافه واقعا به پروازی محسورکننده به سوی آسمان تبدیل میشود.
ارواحِ عمق(Ghosts of the Abyss)
مگر میشود حرف دستاوردهای تکنیکی به میان کشیده شود و اسمی از جیمز کامرون نباشد. کامرون فقط با «آواتار» یکی از بهترین فیلمهای سهبعدی را نساخت، بلکه دوربینهایی که برای آن فیلم استفاده شده بودند، نتیجهی دههها توسعه و امتحان بوده است. کامرون برای یکی از این امتحانات آنها را به اعماق دو مایلی دریا و به دل لاشهی کشتی تایتانیک میبرد و از عرشههای شکسته و کابینهای جلبکبستهاش، تصاویر سهبعدی به سطح آب میآورد. برای طرفداران فیلم «تایتانیک» یا دنبالکنندگان تاریخ این واقعه، «ارواح عمق» سفر تصویری اسرارآمیز و قدرتمندی به پادشاهی تاریک زیر آب است. ترکیب ویژگی سهبعدی و تصویربرداریشده برای نمایشگرهای آیمکس، به تجربهی وهمآور عجیبی ختم شده است.و از آنجایی که باقیماندهی کشتی آهسته آهسته درحال پوسیده شدن و از بین رفتن است، «ارواح عمق» را میتوان در زمان ناپدید شدن تایتانیک، یادگاری بینقصی از آن دانست.
ولنتاین خونین من(My Bloody Valentine)
وحشت و سهبعدی همیشه زندگی مسالمتآمیزی با یکدیگر دارد. باید هم اینطور باشد. چون خلق وحشتِ واقعی فکر و تلاش سختی را میطلبد. اما با یک ویژگی سهبعدی ساده، میتوان بدون دردسر و وقت، به هدف رسید و هر ضربهی چاقو را برای ببینده تنشآفرین کرد. بازسازی «ولنتاین خونین من» محصول ۱۹۸۱ شاید در جبههی بهیادماندنیترین فیلمهای ترسناک قرار نگیرد، اما یک بیمووی دیوانهوار سرگرمکننده است که در کنار ترسهای ناگهانی بسیارش، بدون خنده هم نیست. بالاخره در داستانی که یک معدنچی عصبانی با کلنگش میخواهد از هرکسی که در شعاع ضرباتش قرار دارد، انتقام بگیرد، غیر از این هم انتظار نمیرود. فیلم حتما «هنر» نیست، اما بدونشک تجربهی بازیگوشانهی باحالی است.
هیولاها علیه بیگانگان(Monsters vs. Aliens)
«هیولاها علیه بیگانگان» نمونهی دیگری از آن انیمیشنهای هوشمندانهای است که در قالب سهبعدی لذت کاملتری ارائه میکند. فیلمهای کودکانهی کمی هستند که با ارجاعات فراوانشان به بیموویها و علمی-تخیلیهای دههی پنجاه، تبدیل به تجربهی چندلایهای شوند که علاوهبر جذب کردنِ گیکهای پیر و جوان، با وجود هیولاهای عجیب و غریب و موجوداتِ رنگارنگشان، برای بچهها هم لذتبخش باشند. «هیولاها علیه بیگانگان» در این کار موفق است. اما در قالب سهبعدی، فیلم تاثیر محکمتری برجای میگذارد. از نبردهای بزرگ فیلم بین روباتهای بیگانه و غولها گرفته تا چشمانداز نزدیکتری به طراحی موجوداتِ آن. «هیولاها علیه بیگانگان» علاوهبر استفاده از ویژگی سهبعدی برای عمقبخشی، به خاطر چندتا صحنهی شوکهکنندهاش هم معروف است.
قطار قطبی(The Polar Express)
«قطار قطبی»، به کارگردانی رابرت زمکیس که به عنوان اولین فیلمی که کاملا براساس پرفرمنسکپچر ساخته شده، شناخته میشود، شاید فیلم بینقصی نبود، اما مطمئنا جاهای خالیاش به خاطر منحصربهفرد بودنش قابلتوجیه است.هرچند گلایهی اصلی منتقدان به «چشمهای مُرده» و «چهرهی غیرطبیعی» کاراکترها صحیح بود، اما اگر آنها واقعگرایانه نبودند، ولی آنقدرها هم بد نبودند که تماشای فیلم را خراب کنند.اگر از اینها فاکتور بگیریم، با اثری طرف هستیم که سرشار از صحنههای میخکوبکنندهی شتابگیری قطاری عظیم در شبی تاریک به سوی قطب شمال است که در قالب سهبعدی هرچه بهتر آدم را در آن اتمسفر سرد و هیجانانگیز قرار میدهد.
کابوس پیش از کریسمس(The Nightmare Before Christmas)
وقتی تارهای عصبی تیم برتون و هنری سلیک با هم برخورد کنند، نتیجه چیزی شبیه به «کابوس پیش از کریسمس» میشود. سیزده سال بعد از عرضهی اولیهاش، ساختهی کلاسیک ایست-حرکتی هنری سلیک که براساس داستانی از تیم برتون ساخته شده، سهبعدی شده است. شاید در نگاه نخست فرمت ایست-حرکتی ربطی به سهبعدی نداشته باشد، اما ترکیب این دو در «کابوس پیش از کریسمس» بهطرز شگفتانگیزی کار میکند. حالا شخصیتها در تعاملات و رقصهایشان از صفحه به بیرون پرت میشوند و اگر از یک سری ماتشدگیهای زودگذر و کاراکترهایی که شکل کاغذی خودشان را از دست دادهاند، عبور کنیم، هنوز دنیای گوتیک فیلم و موسیقی درگیرکنندهاش از آن کابوسی لذتبخش ساختهاند.
بیوولفBeowulf
رابرت زمهکیس یکی از مهمترین پیشگامان و قهرمانانِ تکنولوژی پرفورمنس کپچر است. او در «بیوولف» سراغ یکی از قدیمیترین و حماسیترین داستانهای زبان انگلیسی رفته و آن را با استفاده از بُرندهترین تکنولوژی روز بهشکل اکشن فانتزی عظیمی با یکعالمه ترفندهای سهبعدی بازآفرینی کرده است.خلاصه اینکه «بیوولف» با وجود تصویرسازیهای حیرتانگیز (برای مثال آنجلا جولی را داشته باشید!) و انیمیشنهای بینظیرش قصد ندارد از طریق داستان قدیمیاش، پند و اندرز بدهد، بلکه کاری را میکند که خیلی از فیلمهای اقتباسی از انجام آن عاجزند: سرگرمی ناب. تمام اینها همان لازمههایی است که برای گذراندنِ بعد از ظهری از پشت عینکهای سهبعدیتان نیاز دارید.
سفر به مرکز زمین(Journey to the Center of Earth)
یکی دیگر از آن فیلمهایی که تماشایش روی مانیتور کامپیوتر یا تبلت وقتتان را هدر میدهد، اما کافی است یک عینک مخصوص به چشم بزنید تا نظرتان زمین تا آسمان دربارهاش تغییر کند، «سفر به مرکز زمین» است.اریک برویگ، کارگردان فیلم که قبل از کارگردانی با هدف سرگرمیسازی برای خانواده، متخصص جلوههای ویژه بوده، تخصص اصلیاش را در «سفر به مرکز زمین» به نمایش میگذارد. «سفر به مرکز زمین» در کنار داستان غیرجدیاش، به این معروف است که از تمام ترفندهای شناختهشده و شناختهنشدهی سهبعدی استفاده میکند. اگرچه داستان و اکشنهایش کاملا قابلپیشبینی هستند، اما تمام اینها با چنان ذوق و قدرتی با دوربین سهبعدی فیلمبرداری شدهاند که خیلی به کمبودهای فیلم اهمیت نخواهید داد. از افتتاحیهای که شامل تعقیب و گریزی با یک تیرکس است گرفته تا شخصیتی که آبدهانش را توی دوربین تف میکند!
کورالاین(Coraline)
یکی دیگر از ساختههای هنری سلیک در این لیست. داستان پریانی و ترسناکی دربارهی دختری که با دنیایی در آنسوی یک آینه مواجه میشود که خیلی جذابتر از زندگی واقعی اطرافش است.فیلم از استایل گوتیکِ خیرهکنندهای بهره میبرد و پُر است از کابوسهای جالب کودکانه که آن را در آن واحد مورمورکننده و هوشمندانه ساخته و کاری میکند تا نتوانید از روی کاراکترهای ایست-حرکتیاش که از هزاران حالتهای چهرهی مختلف بهره میبرند و لباسهای بافتیبه تن میکنند، چشم بردارید. ویژگی سهبعدی لایهی واقعگرایانهتری به فیلم افزوده و کاری میکند تا دنیای عجیب فیلم را از نگاه شخصیت اصلیاش ببینید. چه وقتی همهچیز زییا است و چه وقتی داستان حالتی شیطانی به خود میگیرد!
ام را به نشانه مرگ بگیر(Dial M for Murder)
فقط کارگردانان وحشتساز، علمی-خیالیدوست یا انیماتورها نیستند که به بُعد سوم علاقه دارند. زمانی خود استاد تعلیق، آلفرد هیچکاک هم جدیدترین تکنولوژی روز در سال ۱۹۵۴ را به کار گرفت و فیلم «ام را به نشانه مرگ بگیر»ش را در این قالب فیلمبرداری کرد. اما تا زمانی که فیلم برای اکران آماده شود، علاقه و شوق مردم به این ویژگی فروکش کرده بود و از همین رو، سینماهای کمی به نمایش فیلمهای سهبعدی تمایل داشتند. بنابراین فیلم بدون هیجان بیشتر اکران شد. اما در سال ۱۹۸۰ بود که تماشاگران توانستند به صورت محدود نسخهی واقعی فیلم را ببینند. و واکنش مردم چنان خوب بود که فیلم دوباره اکران شد. این فیلم شاید بهترین کار هیچکاک نباشد، اما تماشای او در حال بازی کردن با این ویژگی سرگرمکننده است.
راهنمای تربیت اژدها(How to Train Your Dragon)
شاید این یکی از معدود دفعاتی بود که استودیوی دریموورکس سعی کرد با ترکیب عالی احساسات واقعی و ماجراجوییهای نفسگیر، پیکسار را به چالش بکشد. تلاش آنها جواب داد و «راهنمای تربیت اژدها» از ناکجا آباد ظاهر شد و خیلیها را شگفتزده کرد. هیجان سواری بر پشت اژدهایی گربهمانند که در دل داستانی دربارهی دوستیهای غیرمعمول و پیشداوریهای ناراحتکننده جریان دارد، به سرعت پُرطرفدار شد. فیلم اما یکی از تعلیقزاترین و بزرگترین نقاط اوج انمیشنهای همسبکش را دارد که دل و رودهتان را به هم گره میزند. ویژگی سهبعدی سکانسهای پرواز در دنیای فانتزی فیلم بر پشت اژدها را به مرحلهای دیوانهوارتر انتقال میدهد. شاید هیچوقت موفق به اژدهاسواری نشویم. اما «راهنمای تربیت اژدها» بهترین گزینهی دوممان است!
زندگی پای(Life of Pi)
اقتباس آنگ لی از روی رُمانِ جادویی یان مارتل تعریف سینما در خیرهکنندهترین لحظاتش است. فیلم در اولین قدم، داستانی هیجانانگیز و پُرمعنی است که ذهنتان را درگیر مفاهیم فرامتنیاش میکند. اما مسلما چنین چیزی، آخرین لازمهی یک فیلم سهبعدی است. فیلم سهبعدی قبل از هرچیز به تصاویر اسرارآمیز و میخکوبکننده نیاز دارد و «زندگی پای» در این زمینه کمی و کسری ندارد. و همین آن را به یک تجربهی سهبعدی بینقص تبدیل میکند که برای لذت بردن از آن لازم نیست انتظارتان را پایین بیاورید. از دریایی طلایی با ماهیهای پرنده گرفته تا نهنگی که عمق بینهایت اقیانوس را درهم میشکند.
فیلم لگو(The Lego Movie)
چیزی که در ابتدا به نظر میرسید قرار بود تبدیل به محصولی بیخاصیت برای تبلیغ لگوها شود، امروز نام یکی از معرکهترین انیمیشنهای سینما را یدک میکشد. از داستان چندلایه و معنادارش گرفته تا شخصیتهای جذاب و بامزهاش و شوخیهای که یکی پس از دیگری از تماشاگران خنده میگرفتند. حالت ایست-حرکتی فیلم که در واقع به صورت کامپیوتری ساخته شده، آنقدر پُرجزییات است که آن را به یک شگفتی تکنیکی تبدیل کرده است. و انفجارهای لگویی و اکشنهای پُرهرجومرجش آن را به سوی یک تجربهی عالی در زمینهی سهبعدی سوق داده است.
هوگو(Hugo)
نامهی عاشقانهی مارتین اسکورسیزی به سینما، ترکیب دلانگیزی از ایدهها و تکهداستانهای دیدنی است. شاید داستان اصلی دربارهی پسر بچهای باشد که در تلاش است تا بدون پدر و مادرش، راهش در این زندگی شلوغ را پیدا کند. اما اسکورسیزی همین ماجرای کوچک را در هیبت یک بلاکباستر سنگین به تصویر میکشد. او برداشت شخصیاش از پاریس دههی سی را طوری به روی پرده انتقال داده که واقعا جریان زندگی در آن ایستگاه قطار شلوغ و کوچهپسکوچههای سنگفرششدهی مهتابی شهر را حس میکنید. و در هنگام تماشای فیلم در قالب سهبعدی امکان ندارد همچون اولین تماشاگران فیلم «ورود قطار به لسیوته» برادران لومیر شوکه نشوید!
پرومتئوس(Prometheus)
«پرومتئوس» مطمئنا در زمینهی شخصیتپردازی و پرداخت کاراکترهای قابلباور حسابی ناامیدکننده است، اما هیچکس نمیتواند مفاهیم و ایدههایی فوقالعادهای که در خط داستانیاش مطرح میشوند را دستکم بگیرد. فیلم که یکجورهایی از آن میتوان به عنوان دنبالهی «بیگانه» نام برد، یک مایکل فاسبندرِ روبات دارد که بدونشک یکی از شرورترین اما جذابترین هوش مصنوعیهای سینما لقب میگیرد. این را بگذارید کنار محیطهای اسرارآمیز و ماورایی فیلم که برای انفجار حس اکتشاف بیننده هیچ کم و کسری ندارند.در اینجا ویژگی سهبعدی کمک فراوانی میکند تا عظمت و وسعتِ دنیای فیلم هرچه بهتر به تماشاگر منتقل شود. و البته سقوط نهایی فضاپیمای «مهندسان» نیاز فیلمهای سهبعدی به وقایع بزرگ را هم برطرف میکند.
داستان اسباببازی3(Toy Story 3)
پیکسار اهل خودنمایی نیست و خودش را درگیر ترفندهای فیلمهای سهبعدی نمیکند، پس انتظار نداشته باشید، موقع تماشای نسخهی سهبعدی «داستان اسباببازی ۳» شاهد چیزی کاملا دگرگونشده باشید، اما با این حال، اضافه کردن ویژگی سهبعدی به فیلمهایشان، اجازه ورود کمی عمق به آنها را میدهد و فیلمِ تقریبا بینقصشان را به چیزی غوطهورکنندهتر تبدیل میکند. در حالی که وودی، باز و دار و دستهشان درگیر ماجراجویی نهاییشان هستند، شما میتوانید تقریبا خودتان را آنجا در کنارشان حس کنید. هیچ چیز مثل به دست آوردن حس حضور به عنوان یک اسباببازی کوچولو در اتاق اندی لذتبخش نیست و البته آماده شدن برای مرگ در دستگاه بازیافت زباله، میتواند به همین اندازه هراسآور شود. تازه، اگر خجالتی هستید. عینکهای بزرگ سهبعدی وسیلهی خوبی برای مخفی کردن اشکهایتان در پایان فیلم است!
جاذبه(Gravity)
یکی از آثار انگشتشماری که منتقدان یک صدا حالت سهبعدی را برای آن واجب خواندند و آن را به عنوان سه-چهارتا فیلمی دانستند که تکنولوژی سهبعدی در خدمت داستان و اتمسفرش است. «جاذبه» ساختهی آلفونسو کوآرونِ سابقهدار در داستانگویی تصویری («فرزندان بشر»)، روایتِ رهایی زنی فضانورد در مدار کرهی زمین است.کوآرون و تیمش سالها روی ساخت لوازمی که واقعا بتوان با استفاده از آنها، غوطهوری در فضا را شبیهسازی کرد، وقت صرف کردند و نتیجه به چیزی ختم شده که نمونه ندارد.فیلم همینطوری سفری سرگیجآور و تنشزا است و ویژگی سهبعدی چند برابر به قدرت آنها افزوده است. افتتاحیهی طوفانی فیلم را به یاد آورید!
آواتار(Avatar)
جیمز کامرون همیشه در زمینهی فنی چندین قدم از فنیترین کارگردانان سینما جلوتر است. این یعنی او کاری به تکنولوژیها و لوازم روز ندارد، او باید برای اجرای ایدههای بلندپروازانهاش، خود آنها را بسازد. و برای این فیلم بهخصوص، او بیشتر از یک دهه صبر کرد تا بتواند دوربینهایی که توانایی ضبط افکارش را دارند از راه برسند. نتیجه فکاندازترین و دگرگونکنندهترین دستاورد فنی است. «آواتار» تعریف واقعی ویژگی سهبعدی است. در اینجا خبری از پرتاب اشیا توی صورت تماشاگر یا از این قبیل ترفندهای پیشپا افتاده نیست. بلکه ویژگی سهبعدی لازمهای برای غوطهورکردن بیننده در سیارهی دورافتادهی پُرزرق و برق فیلم است که شگفتی از سر و رویش میبارد. «آواتار» یک الگو و مُدل برای فیلمهای سهبعدی است. ختم کلام.