دریافت لینک صفحه با کد QR
جمعی از فعالان سیاسی در داخل و خارج در نامهای خطاب به تصمیمگیران ارشد نظام از ضرورت مذاکره مستقیم با ترامپ گفتهاند و خواستار تغییر در برخی سیاستهای نظام در بخش سیاست خارجی شدهاند. درباره این نامه چند نکته قابل ذکر است:
۱. اسامی امضا کنندگان نامه گسترهای از یک طیف سیاسی میانهرو از داخل تا خارج را تشکیل میدهد. طیفی که در برخی مسائل به شدت با یکدیگر اختلاف دارند و برخی از امضاکنندگان اساساً نسبت با عملکرد نظام سیاسی مستقر هم زاویه دارند. آنچه این طیف متنوع را گرد هم جمع کرده است مفهومی فراتر از ساختار سیاسی امروز کشور و همانا «ایران» است. چنین حرکتهایی این امید را در دلها ایجاد میکند که بخشی از سیاسیون داخلی و خارجی به این بلوغ رسیدهاند که میتوان با وجود همه اختلافات به خاطر سرنوشت ایران گرد هم جمع شد و اقداماتی را حتی در حد یک نامه به پیش برد.
۲. از پرسشهایی که درباره این نامه مطرح شده آن است که آیا اساساً چنین نامهای اجرا شدنی است؟ به بیان دیگر آیا تصمیمگیران نظام به چنین پیشنهادهایی توجه خواهند کرد؟ این پرسش که در یکی دو روز اخیر در رسانهها و فضای مجازی مطرح شده است نشانگر آن است که پرسشگران با کارکرد چنین نامهنگاریهایی آشنا نیستند. واقعیت آن است که اغلب امضاکنندگان به خوبی از این نکته آگاه هستند که امروز چنین پیشنهادهایی عملی نخواهد شد و انتشار این نامه بیشتر از آنکه به امید تغییری سریع انجام گیرد تلاشی برای فردا و اصلاح تدریجی در تصمیمگیری و رویکرد نظام در این حوزه است.
۳. به نظر میرسد که طراحان این نامه به شدت تحت تاثیر دیدار کیم جونگ اون و دونالدترامپ قرار داشته و به دنبال آن هستند که این نکته مهم را یادآوری کنند که وقت تنگ است و نباید اجازه داد همچون وضعیت مردم در کره شمالی «کارد به استخوان» برسد تا تصمیمی سخت را انتخاب کرد. اصل و اساس نامه که بر تغییر رویکردی بزرگ در حوزه سیاست خارجی تاکید دارد در شرایط امروز قابلیت اجرا شدن ندارد زیرا تجارب گذشته نشان داده است آنچه مسئولان را به سوی یک «بده - بستان» واقعی خواهد برد تنها عینی شدن فشارهای طرف خارجی است و در نتیجه تلاشهای سیاسی و رسانهای دلسوزان ایران برای آنکه کار به آن نقطه نرسد (همچون نگاشتن همین نامه) اغلب به جای مشخصی نرسیده است و بیشتر در حد بیان «شرط بلاغ» باقی مانده است که به جای «پند» ، برای برخی باعث «ملال» شده است.
۴. و نکته پایانی، رویکردی که این نامه پیشنهاد میکند در بخشهایی از ساختار قدرت، رسانهها و سپهر سیاسی در داخل ایران همراهانی جدی دارد. میتوان به این پرسش اندیشید که موافقان و همراهان رویکرد تنشزدایی، اعتمادسازی و گفتگوی مستقیم با آمریکا تا چه حد در فضای رسانهای رسمی داخل اجازه تنفس دارند؟ آیا حامیان این تفکر میتوانند بدون وارد آمدن فشار و آزادانه دیدگاههای خود را مطرح کنند؟ آیا آنها نیز این امکان را دارند تا همچون منتقدان این رویکرد بروز و ظهوری در خیابانها داشته باشند؟ آیا ارکان تصمیمگیر در کشور گوشی برای شنیدن سخنان و پیشنهادهای این افراد دارند؟ پاسخ منفی به چنین پرسشهایی آن زمان دردناکتر میشود که به یاد بیاوریم در سه انتخابات اخیر انتخاب مردم افرادی نزدیک به همین نگاه بوده است اما در میدان عمل امکان اجرایی شدن این ایدهها به تدریج کمتر و کمتر شده است