دریافت لینک صفحه با کد QR
چند روزی است نام موسسه «ثامن الحجج» و پرونده فساد عظیمی که در آن رخ داده است در رسانهها مطرح شده است و پس از افشای نام چند سلبریتی و سیاستمدار که نامشان در پرونده آمده واکنشهایی از سوی مردم در این باره را شاهد بودیم. در باب اینکه علل آنچه در موسسات مالی غیرمجاز رخ داد چه بود بسیاری سخن گفتهاند، برخی دولت قبل و سیاستهای آن دولت در حوزه اقتصادی را سبب ایجاد این وضعیت میدانند.
گروهی بانک مرکزی و تیم اقتصادی دولت فعلی را ریشه مشکل معرفی میکنند و گروهی دیگر نیز این وضعیت را نتیجه سیاستهای کلان اقتصادی در کشور دانسته و مشکل را فراتر از قوه مجریه ارزیابی میکنند. درباره راه حل این مشکل نیز سیاستمداران و اقتصاددانان هر یک راه و روشی را توصیه میکنند. اهالی اقتصاد از زاویه اقتصادی به موضوع نگاه کرده و الگوی رفتاری دولت درباره پرداخت مطالبات برخی سپردهگذاران را نادرست میدانند. سیاستمداران اما موضوع را امنیتی و سیاسی هم دیدند و راه دیگری پی گرفتند.
راهی که در نهایت نه مردم را راضی کرد و نه از منظر اقتصادی توانست فضای بهتری ایجاد کند اما این نوع مفاسد که رو به گسترش هم است و هر روز جنبهای از آن افشا میشود را باید از زاویهای دیگر هم نگریست. کسر قابل توجهی از افرادی که نام و نشان آنها در پروندههای فساد اقتصادی آورده میشود در زندگی پیش از بازداشتشان مردمان ظاهرالصلاحی بودهاند و شاید کمتر کسی تصور میکرد چنین ماجراهایی در پشت پرده داشته باشند و اهل «آن کار دیگر» هستند.
مسئله اساسی مفاسد اقتصادی را باید در حوزه فرهنگ جستجو کرد. ریاپروری به عنوان رذیلهای اخلاقی که در جامعه ایرانی رو به گسترش است سبب به وجود آمدن طبقه تازهای شده است که برای جذب و جلب منابع مالی راه را در دورویی میداند. ریشه این وضعیت که به رفتارهای مدیریت کلان کشور و سیاستهای فرهنگی بازمیگردد راه را برای گسترش پیدا کردن این طبقه و نفع بردن آنان از خلاءهای موجود در ساختار مالی کشور باز کرده است و شاهد غارتگریهای بی سابقه آنان از اموال مردم هستیم.
با نگاهی به پروندههای مفاسد اقتصادی کمتر مفسدی را میتوان یافت که الگوی پوشش و رفتار و ظاهرش منطبق بر خواست و استاندارد جریان رسمی نبوده باشد و درصد بالایی از متهمان مفاسد مالی در ظاهر همان رفتار و گفتاری را دارند که مورد پسند سیاستهای رسمی است. راه حل چیست و حالا باید چه کرد؟ به نظر میرسد مسیر صحیح آن است که فضای جامعه را از قشرینگری دینی دور نگه داریم و فضاهای کاری نیز به سمت تخصصگرایی و حرفهای شدن برود. هنگامی که دینداری به ظاهر امور تقلیل پیدا کرده است و اخلاق به عنوان گوهر دین به کلی نادیده گرفته شده است و پلهترقی افراد نه تخصص و حرفهایگری افراد بلکه تملق و ریا باشد قابل پیشبینی که وضعیت بدتر از امروز هم خواهد شد.