گروه سیاسی: «امید حسینی»، فعال رسانهای اصولگرا در یادداشت نوشت: «شکی نیست که سابقه و پرونده آمریکا پر از جنایت و خیانت علیه ایران است، با اینحال آیا نمیشد که روابط دو کشور را جور دیگری مدیریت کرد؟ به نظرم میشد. مخصوصا اگر پیش از تسخیر سفارت آمریکا، به تبعاتش فکر میکردیم و عقل و منطق را جایگزین شور و حال انقلابی میکردیم. تسخیر سفارت، خشم طبیعی مردم ایران علیه سالها دخالت آمریکا در امور کشورمان بود، اما خشمی که از راهی درست و منطقی، ظاهر نشد. در حقیقت، حمله به سفارت، روابط ایران و آمریکا را وارد مرحله جدیدی کرد و شرایط متفاوتی را بهوجود آورد که از آن روز تاکنون، داریم تاوانش را میدهیم. به عبارت بهتر، آمریکای بدهکار، بعد از تسخیر سفارت، طلبکار شد و بدین ترتیب سالهاست که به دنبال جبران آن ماجراست.
روابط ایران و آمریکا، میتوانست به این مرحله از بحران نرسد. معنای این حرف الزاما قبول کدخدامنشی آمریکا و همراهی با او در معادلات منطقهای و بینالمللی نیست. کما اینکه بسیاری از کشورها همراه و همجهت با آمریکا نیستند و روابطشان هم شبیه ما نیست. همچنین منظور این نیست که اگر تسخیر اتفاق نمیافتاد، آمریکا هم دشمنیهایش را ادامه نمیداد، منظور این است که میشد علیرغم قطع روابط و یا جدایی کامل فکری و سیاسی، شاهد این حجم از تهدیدات هم نباشیم. اگر از دخالتهای آمریکا و توطئههایش علیه جمهوریاسلامی بیم داشتیم، میشد به طور رسمی و قانونی رابطه را قطع کرد و بهانه هم به دست آمریکاییها نداد. اما جوانان داغ و پرشور در فضای انقلابی آن روزها، تندترین راه ممکن را انتخاب کردند. آیا سرد شدن بسیاری از همانها و دست و پا زدنهای بعدی برای برقراری روابط با آمریکا، یک نشانه از نابلدی رفتار سیاسی نیست؟!
توجیه تسخیر سفارت، مصداق بارز تئوری بعد از عمل است. آقای موسوی خویینیها به صراحت گفته که پیش از حمله به سفارت، با این پیشنهاد که امام خمینی را در جریان برنامه قرار بدهیم، مخالفت کرده. به این دلیل که میدانسته این کار مغایر همه قوانین بینالمللی است! در حقیقت آنها، کشور، انقلاب، بزرگان، مسوولان، مردم و حتی آینده این سرزمین را در عمل انجام شده قرار دادند و پس از آن نیز با انتشار اسناد سفارت، اقدام خود را اینگونه توجیه کردند که بسیاری از توطئهها را نقش برآب کردهایم. گویی وظیفه سفارتخانههای ایران در سایر کشورها، رصد فعالیتهای ادبی و هنری آن کشورهاست!
به هرحال با تصمیم و اقدام آنها، انقلاب نوپا گرفتار بحران جدیدی شد که علاوه بر تبعات داخلی و سقوط دولت موقت و بروز اختلافات جدید در میان نیروهای انقلاب، نتایج خارجی سنگینی هم داشت که شدت یافتن دشمنیهای آمریکا نمونه بارز آن است. مرور اسناد و آرشیو مطبوعات و رسانههای دنیا هم نشان میدهد که درست در روزها و شبهایی که ما در توهم پیروزی بر شیطان بودیم، دنیا حمله ما را به سفارت محکوم میکرد و از آن به عنوان اقدامی مغایر قوانین و مقررات بینالمللی نام میبرد. انقلاب اسلامی که زلزلهای برای منطقه و دنیا بود و نظر مثبت بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده بود، تحتتاثیر فضای رسانهای تازه، زیرسوال رفت. منطق ما مبنی بر دشمنی دیرینه آمریکا علیه مردم ایران هم مورد قبول واقع نشد. البته، از آنجایی که معمولا ذهنیت و شناخت دقیقی از دنیا نداریم، تمسخر و تهدید و تبلیغات ضدایرانی، برایمان کمترین اهمیتی نداشت، بلکه از این بابت به خود میبالیدیم!
سالها مرگ بر آمریکا گفتیم و هرگونه تصور مذاکره و رابطه برایمان مسخره شد، اما چهل سال بعد از تسخیر سفارت، برای بهبود روابط یا بهدست آوردن بخشی از حق و حقوق خود ( انرژی هستهای) با آمریکا مذاکره کردیم و تابوی مذاکره با شیطان بزرگ و تماس مستقیم با رییسجمهور و قدم زدن و خندیدن با وزیرخارجه آن کشور را شکستیم. اگر قرار بود به اینجا برسیم، که مرحوم بازرگان چهل سال پیش، خیلی بهتر و عاقلانهتر همین کار را انجام میداد. با هزینههای کمتر، بدون آنکه درگیر تهدید و تحریم و فشار و جنگ باشیم و بخاطر فشار تحریمها مجبور به مذاکره بشویم! تازه آن روزها طلبکار هم بودیم. آمریکا منافعش را در ایران و منطقه از دست داده بود و در وضعیت بدی قرار داشت و بیشتر از ما به برقراری روابط محتاج بود. چرا همان روزها از فرصت استفاده نکردیم؟
کاش یکروز جرات کنیم و اثرات و نتایج مثبت و منفی آن اقدام را بررسی کنیم. به نظرم اگر تسخیر سفارت آمریکا اتفاق نمیافتاد، احتمالا شاهد بسیاری از حوادث بعدی هم نبودیم: تحریم، تهدید، فشار، تشدید دشمنیها، مسدود شدن داراییهای ایران و شاید جنگ تحمیلی!»