به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۶ - ۲۱:۲۳
 
۲
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۳۰ ساعت ۱۰:۱۵
کد مطلب : ۱۷۰۱۶۳

ملت عشق؛ یک داستان عامه‌پسند!

ملت عشق؛ یک داستان عامه‌پسند!
الهه ملک‌محمدی*

گروه فرهنگ و هنر: "ملت عشق" را سه سال پیش از روی چاپ اولش خواندم و تازگی‌ها دوباره مرورش کردم. بار اول با اشتیاق خوانده بودمش، بار دوم با تردید. از لحاظ فرم می‌تو‌ان ملت عشق را روایت در روایت دانست. هرچند داستان بیشتر در دو روایت برجسته‌ترِ موازی جریان دارد و باقی قسمت‌ها ذیل این دو نوشته شده‌اند. هر یک از روایت‌ها نیز صاحب یک راوی مختص به خود است. رمان ساختاری نو دارد. گمان نمی‌کنم پیش از الیف شاکاف کسی رمانی با چندین و چند راوی نوشته باشد. اما پیداست نویسنده‌ غرضی از این نوگرایی ندارد. انگار این شیوه را برگزیده تا قصه را آسان‌تر به پیش ببرد. در واقع هر شخصیتی یک گوشه از رمان را گرفته و سهم خودش را پیش می‌برد. ملت عشق با وجود تفاوت در فرم، رمانی نیست که بتوان آن را ساختارشکن تلقی کرد. چرا که تفاوت فرم در این داستان پیامی برای مخاطب ندارد. مگر اینکه روایت در روایت بودنِ آن را تقلیدی بدانیم از این سبک در خود مثنوی که آنهم بعید است، چرا که تعدد روایات در مثنوی به معنای تعدد راوی نیست. حضور راویان متعدد ایرادِ رمان محسوب نمی‌شود. نتیجه‌اش اما وحدت ناشیانه‌ی صدای مولف در پس‌زمینه‌ی شخصیت‌ها شده است. مثل این می‌ماند که تمام فیلم را یک نفر دوبله کرده باشد، صدای واضحی متعلق به الیف شاکاف.

ضعف شخصیت پردازی، آشکار می‌کند که راوی در سراسر داستان الیف شاکافی‌ست که یکجا لباس روسپی و جایی لباس گدا بر تن دارد، و جایی دیگر در کسوت شمس یا مولانا ظاهر شده است. در واقع او بیشتر از شخصیت‌پردازی، تیپ‌سازی کرده و هر کس را با لقبی متمایز می‌کند. مست، گدا، روسپی، فقیه، محتسب، شاگرد یا عارف. او شخصیت‌هایش را کارگردانی می‌کند تا عاشق شمس شوند یا از گناه خود توبه کنند. و به نظر می‌رسد همین ویژگی است که جنبه‌ی همزاد پنداری مخاطب با شخصیت‌ها را متزلزل کرده است.

نویسنده بیش از آنکه به روایت وفادار باشد، سعی در جا انداختن قواعد ساختگی‌اش در رمان دارد. مثل چهل قاعده‌ای که برداشت شخصی او از مراحل طریقت است، اصولی که بیشتر به درد کپشن‌های اینستاگرام می‌خورند تا طی الطریق. شاکاف برای پیش‌برد روایت، از حاشیه‌های مردم‌پسند زندگی مولانا بسیار استفاده کرده و برای مدرن کردن رمانش داستانی موازی را با آن همراه می‌کند و دائما قصد ساختن شباهت‌هایی میان آنها دارد. برای شروع داستان دست به کشف و شهودی میان بای "بشنو از نی..." ِ آغاز مثنوی و تخلص خاموش مولانا می‌زند و می‌گوید که به همین دلیل تمام فصل‌ها را با حرف "با" شروع ‌کرده است! که چه بشود؟ مگر نه اینکه رمزی بی‌محتوا برای سرگرم کردن مخاطب بیافریند؟ در حالی که مولانا حتی تخلصی ندارد و "خاموش" بودنِ مولانا مثل شاخه نبات حافظ تنها قصه‌ای عوام‌پسندانه است.

عوام‌گرایی در محتوای این رمان بیداد می‌کند. تعریفی که از عرفان ارائه می‌شود سطحی‌است. شمس در جایگاه یک عارف همسر می‌گزیند اما او را پس می‌زند! این مسیح‌تراشی از شمس، بیشتر نشان‌دهنده‌ی بیگانگی از مفهوم عرفان است. نویسنده از هیجانی که شنیدن نام شمس و مولانا در گوش عوام ایجاد می‌کند استفاده کرده و هرچه از زندگی آنها فهمیده و شنیده را در قرائت خودش بازآفرینی کرده‌است‌. به نظرم این رمان برای کسانی دوست‌اشتنی است که حوصله ندارند شمس و مولانا را از بین آثار خودشان کشف کنند، و روایت شاکاف می‌تواند قانعشان کند.

اگر از من بپرسند، ملت عشق را ترکیبی می دانم از "دنیای صوفی" یوستین گاردر و "کیمیاگر" پائولوکوئیلو. که در معرفی عرفان همان قدر عوام پسندانه است که دنیای صوفی در معرفی فلسفه بود و همان قدر آموزه محور و متکی بر جذابیت‌های ناشی از رمزآلود بودن عرفان است که کیمیاگر بود. نکته‌ی دیگری که چه بسا علت توفیق کتاب در کشورهای اسلامی هم باشد، یهودی بودن اللا است. شخصیت اول زن رمان که از طریق مردی مسلمان و از دریچه‌ی عرفان، با اسلام آشنا می‌شود. اللا با روایت‌هایی شاعرانه و عاشقانه به مرد مسلمان و عقایدش می‌پیوندد. گمان می کنم همین مسئله هم به سهم خود نقشی در تنزل رمان به یک کار سفارشی داشته است. نویسنده برای زیبا نشان دادن آن عرفانی که یک زن یهودی را این چنین از زندگی روزمره‌اش جدا می کند، از شمس قهرمانی می‌سازد که جلوه‌ی رحمانیت خداوند است، که به بدکاره و مست و گدا عنایت دارد و...

با این همه نمی‌توان به نویسنده خرده گرفت که چرا از تخیل خود در ساخت و پرداخت این رمان بهره گرفته و زندگی شمس و مولانا را از زاویه‌ی خانوادگی دیده است. اما من به مخاطب ایرانی ایراد می‌گیرم که شاعرِ سرزمین خودش را نمی‌خواند، اما به رمانی سرگرم کننده درباره‌ی زندگی‌اش این همه اقبال نشان می‌دهد. آنقدر که ملت‌عشق پس از سه سال از اولین انتشارش، به چاپ هشتاد و چندم برسد.

دانشجوی دکتری ادبیات‌فارسی*
برچسب ها: ملت عشق