دریافت لینک صفحه با کد QR
با نگاهی به ارزیابیهای انجام شده درباره شرایط کشور در حوزههای مختلف شاهد آن هستیم که افراد با گرایشهای سیاسی و فکری متفاوت در این نکته که شرایط امروز بحرانی است به توافق رسیدهاند. ممکن است برخی همچون مقامات دولت به جای واژه بحران از اَبَرچالش استفاده کنند اما با نگاهی به اَبَرچالشهایی که ذکر میشود میتوان به این نتیجه رسید که مجموع آنها را با واژهای جز بحران نمیتوان توصیف کرد. از این اختلاف لفظی و همینطور اختلافی مبناییتر درباره دلایل وجود بحران در عرصههای گوناگون از اقتصاد و سیاست، تا فرهنگ و سبک زندگی، از مسائل اجتماعی تا محیط زیست و... که گذر کنیم، به پرسش «چه باید کرد؟» میرسیم!
برای پاسخ به این پرسش نیز بسیاری از زوایای گوناگون مطالبی را بیان میکنند، برخی معتقد به اصلاحات ساختاری هستند، گروهی بر عزمی ملی در جامعه و اجماعی جدی در میان تصمیمگیران تاکید دارند، بعضی بر این باورند که پایان نظارت استصوابی و برگزاری انتخابات آزاد سبب انتخاب شایستگان و در نتیجه حل بحرانها میشود، مقامات دولتی از کمک و همراهی همگانی با برنامههای دولت برای رفع بحرانهای موجود میگویند و برخی نیز موضوع را ریشهایتر از این راهحلها میدانند و معتقدند میباید با جدی گرفتن مقوله آموزش به نجات نسلهای آینده اندیشید و امیدی به حل بحرانها در کوتاه و میان مدت به هیچ وجه نیست.اما به نظر میآید تمرکز بیشتر از حد بر پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» ما را از موضوعی مهمتر غافل ساخته و آن اینکه «چه میتوان کرد؟»
توضیح بیشتر آن که در شرایط کنونی نه عزمی در میان تصمیمگیران برای اصلاحات ساختاری است و نه امکانی برای دیگران وجود دارد که این عزم را به شکل اجباری در نظام حکمرانی ایجاد کنند، ایجاد عزم ملی در جامعه نیاز به آموزشی همگانی و نقش پررنگ جامعه مدنی دارد که در شرایط حاضر نه خبری از آن آموزش است و نه جامعه مدنی به معنای واقعی آن بروز و ظهور چندانی دارد. راهحلهایی همچون حذف نظارت استصوابی در سازوکار انتخابات هم با وجود نشانههایی که به روشنی قابل ملاحظه است آن چنان شانسی برای تحقق ندارند و میتوان گفت تا اطلاع ثانوی خبری از انتخابات آزاد هم نمیتواند باشد.
میتوانیم از کنار این واقعیتها بگذریم و همچنان به تکرار «چه باید کرد»های نشدنی مشغول باشیم اما نتیجه چنین راهحلهایی آن است که از موضوعی مهمتر که همان آموزش نسل آینده است غفلت میکنیم. از این واقعیت تلخ گریزی نیست که راهحلهایی مبتنی بر آموزش و برای نسل آینده چندان در جامعه ایرانی جدی گرفته نمیشود و همه به دنبال راهحلهایی فوری هستیم که بحرانها را در لحظه به پایان برساند اما در شرایط حاضر راهی جز سرمایهگذاری برای پرورش نسل آینده نداریم؛ شاید چنین سرمایهگذاری در کوتاه مدت سبب حل و فصل بحرانهای موجود نشود اما قطعا اگر به درستی انجام گیرد میتوان با همین شیوه «چه باید کرد»ها را شدنی کرد.