محمد توکلی
چند روز پیش و پس از نماز جمعه در تهران و برخی دیگر از شهرها جمعی از نمازگزاران در یک راهپیمایی شرکت کردند که هدف آن «حمایت از بیانیه شورایعالی امنیت ملی» در خصوص کاهش تعهدات برجامی ایران اعلام شده بود.
با نگاهی به تصاویر منتشر شده از این راهپیمایی و خبرهای مرتبط با آن شاهد آن بودیم که همان چهرههای همیشه حاضر در «تجمعات خودجوش» که روزی دلواپس به سرانجام رسیدن برجام بودند، حالا جهت تایید و تشویق تصمیم نظام در خصوص توقف اجرای بخشهایی از توافق به میدان آمدهاند.
شعارشان «مرگ بر آمریکا» بود و در قطعنامه پایانی نیز بر خروج از برجام و نپذیرفتن دستورالعملهای مرتبط با FATF تاکید داشتند. خلاصه آنکه همان چهرههای تکراری، شعارهای تکراری علیه آمریکا و این بار اروپا را به بهانه حمایت از تصمیم برجامی اخیر فریاد زدند. این یک شیوه برگزاری راهپیمایی است که برای مردم ایران بسیار آشناست؛ راهپیمایی با دعوت از سوی نهادهای رسمی قدرت، با شعارهایی مشخص و قطعنامهای در محکومیت هر آنچه ممکن است رنگ و نشانی از غرب داشته باشد.
حال بیاییم در عالم خیال تصور کنیم راهپیمایی از جنسی دیگر را شاهد باشیم؛بیاییم فرض کنیم جمعی از روشنفکران، شخصیتهای معتبر فرهنگ، هنر و اندیشه، روزنامهنگاران چهرههای سیاسی با گرایشهای مختلف در داخل و خارج کشور و... یک راهپیمایی را سامان دهند که به جای قدرت رسمی رنگ غالب آن رنگی از جنس جامعه مدنی باشد، افراد حاضر در آن نیز علاوه بر آن چهرههای همیشه آشنا، دیگرانی باشند که فارغ از دوری یا نزدیکی به نظام سیاسی مستقر، امنیت و منافع ایران برایشان مسئلهای جدی و واقعی است. موضوع برپایی این راهپیمایی فرضی نیز راهپیمایی ضد جنگ اعلام شود.
حالا به واقعیت بازگردیم و به این پرسش بیندیشیم که کدام یک از این دو الگوی برگزاری راهپیمایی در شرایط حساس و پیچیدهای که امروز در آن گرفتار آمدهایم میتواند همراستا با منافع ملی باشد؟ آیا در روزهایی که طراحی ایالات متحده امنیتیسازی دوباره موضوع ایران در جامعه جهانی است و تهدیدات جدی نظامی و آرایش جنگی را چاشنی اظهار تمایل گاه و بیگاه برای مذاکره با ایران کرده است برگزاری راهپیمایی آن هم با آن شعار حساسیتبرانگیز همیاری ناخواسته با جنگطلبان نخواهد بود؟!
به آن راهپیمایی ضد جنگ فرضی جامعه مدنی بیندیشیم و به تاثیر عمیق آن بر وحدت ملی در داخل و از آن مهم اثر مثبتی که بر دیپلماسی عمومی خواهد داشت. مطلب آخر آن که سالهای طولانی مخدوشسازی عناصر جامعه مدنی و بی اعتمادی فراگیر نسبت به حلقههای واسط میان قدرت رسمی و متن جامعه وضعیتی را رقم زده است که اکنون و در روز مبادا از این ظرفیت عظیم برای اثرگذاری داخلی و بینالمللی محروم شدهایم.