بازی را به ساسی مانکن باختیم!
25 ارديبهشت 1398 ساعت 8:24
علیرضا طالبزاده
یکی از اقدامات مرتضی حاجی وزیر آموزش و پرورش در دوره دوم دولت اصلاحات حذف معاونت و امورتربیتی آموزش و پرورش بود. زمانی که از او درباره چرایی و علت حذف آن سوال شد به تحقیقات و پژوهشهای که تیم او انجام داده بود استناد کرد و در مقابل منتقدان حذف امورتربیتی گفت «حذف معاونت پرورشی بر اساس پژوهشهای علمی صورت گرفته است» . حاجی تاکید کرد: «حذف معاونت پرورشی مبتنی بر بیش از 10 گزارش تحقیقاتی بود که در آموزش و پرورش مستند است در حقیقت من یافتههای انجام شده را به اجرا گذاشتم؛ مواردی که قبلا تصمیمگیری شده ولی اجرا نشده بود.» به محض خزان دوره اصلاحات و آغاز بهار دوره دولت احمدینژاد معاونت پرورشی آموزش و پرورش با چاشنی احساسی و شتابزدگی احیا شد.
به اینترتیب در سال 1384 مجلس با استناد به گزارش مرکز پژوهشهای مجلس طرح احیای امور پرورشی را در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس تصویب و معاونت پرورشی آموزش و پرورش با اندکی تغییر در عنوان و وظایف در سال 1385 احیا شد و به دنبال آن اولین کنفرانس ملی آموزش امورتربیتی کشور (6 تا 8 اسفند 1386) با هزینهای سنگین و در دوران ماه عسل درآمدهای نفتی کشور برگزار شد. اما حاجی به طرفداران و احیاکنندگان امورتربیتی یک توصیه داشت: «با توجه به اینکه تصمیمگیری قبلی برای حذف معاونت پرورشی در آموزش و پرورش مبتنی بر پژوهشهای علمی بود، احیای دوباره آن نیز باید به اتکای پژوهشهای علمی انجام شود» . بعد از گذر سالها زنده کردن امورتربیتی و پرورشی آموزش و پرورش و با نگاهی به ذهنیت و وضعیتتربیتی دانش آموزان و تیزنگاهی به ورود سرزده ساسی مانکن به مدارس که اخیرا در شبکههای اجتماعی انعکاس یافت شاید بتوانیم به برداشت و قضاوتی درباره اینکه امورتربیتی و معاونت پرورشی با دوایر و ستادهای مربوطه و برنامههای اجرایی اش تا چهاندازه بر دانش آموزان تاثیرگذار بوده و برونداد ملموس و مصداق بارزی از این الگو داشته و اینکه تا چهاندازه حق به جانب حاجی بوده است برسیم.
اما نکته مهم این است که ما برای پرورش و بار آوردن یک دانش آموز ایرانی با الگوهای اسلامی و با معیارهای ایدئولوژیکی نظام و به تعبیر سند تحول بنیادین رساندن او به «حیات طیبه» کم نگذاشتهایم و با دست و دلبازی هزینهها و خرجهای گزافی کردهایم و امکانات نرمافزاری و سختافزاری زیادی را صرف آنها کردهایم:
- ستادها و دوایر رنگارنگ مذهبی در مدارس و ادارات راه انداختهایم؛ از ستاد اقامه نماز گرفته تا ستاد همکاری حوزههای علمیه و آموزش و پرورش.
- از پستهای کلیدی و حساس آموزش و پرورش به روحانیون به عنوان امانتداران نظام سپردهایم تا خدای نکرده اغیار و دشمن نابکار در آموزش و پرورش نفوذ و اخلال ایجاد نکرده و در کتابهای درسی دست نبرند. آنها را حتی به داخل مدارس دعوت کردهایم تا خود مستقیما خمیرمایه شخصیت دانشآموزان را به سلیقه خود شکل داده و ابتکار عمل را بدست بگیرند و دانشآموزان را آنطور که میخواهند تربیت کنند.
- راهیان نور راه انداختهایم تا دانشآموزان عملا با ارزشهای دفاع مقدس آشنا شده و با رشادتهای رزمندگان مانوس شوند.
- نهادها و سازمانهای مذهبی دولتی زیادی با بودجههای کلان ایجاد کردهایم و امکانات زیادی به این نهادهای مذهبی و ایدئولوژیکی اختصاص داده و کنگرهها و کنفرانسهای مذهبی ملی و بین المللی زیادی برگزار کردهایم.
- معلمان و استادان ارزشی، تربیت و به آنها بورسیه اعطا کردهایم تا به زعم خود ارزشهای انقلاب و دستاوردهای نظام را توسط آنها حفظ کنیم.
- از دوره پیشدبستانی روسری و مقنعه سر دخترهایمان کردهایم ... تا شرعیات را تا حد افراطی رعایت کرده باشیم.
- سند 2030 را برای همیشه کنار گذاشتیم تا مبادا دانشآموزان ذرهای به سمت ارزشهای غربی تمایل پیدا کنند.
- کلاسهای موسیقی در مدارس را تعطیل کردیم و آلات موسیقی در صدا و سیما نشان نمیرویم تا مبادا بچههایمان گمراه شوند.
- تمام مدارس را مجهز به نمازخانه کردهایم و مسابقات قرآن، اذان، مداحی و مرثیه خوانی راه انداختهایم و برای نمازخوانان، قرآنخوانان و حافظان قرآن و برندگان این مسابقات امتیازات و جوایز ویژه دز نظر گرفته و آنها را بر صدر مینشانیم.
- در مدارس مراسم نوحهخوانی و سینهزنی و زنجیرزنی اجرا میکنیم تا دانش آموزان با آیینهای اسلامی-شیعی آشنا شوند و در زندگی خود ائمه را الگو قرار دهند.
- متون مذهبی را در لابلای همه کتابهای درسی گنجاندهایم...
- حتی کتابهای درسی زبان خارجی را از عناصر غربی خالی کردهایم و در ابتدای هر بخش کتاب، آیات قرآن درج کردهایم تا جلوی تهاجم فرهنگی را گرفته باشیم.
- . . . . .
القصه تقریبا تمام روزنهها را مسدود کردهایم و حتی سوپاپ کوچکی هم تعبیه نکردهایم اما سوال اساسی این است که با این همه دبدبه و کبکبه و بریز و بپاش چه طور شد که ما بازی را به امثال ساسی مانکن یا تتلو باختیم!؟ شاید ما شناخت درستی از نیازهای اساسی دانش آموزان در زمان حاضر نداریم و شاید مربیان در کار خود سواد و تخصص لازم را ندارند. آیا ما مسیر را اشتباهی رفتهایم یا اصلا اتفاق خاصی نیافتاده و اگر داستان آهنگ «جنتلمن» به شبکههای اجتماعی راه پیدا نمیکرد آب از آب تکان نمیخورد. شاید دانشآموزان با توجه سرشت و فطرت و نیازهای سنی خود به رقص و پایکوبی میپردازند حالا هر آهنگی که باشد! شاید اگر آموزش را مانند رستم دستان آنقدر با کلاهخود و لباس رزم و تزیینات عجیب و غریب سنگین نمیکردیم و قدرت تحرک را از او نمیگرفتیم با کوچکترین تکان ساسی مانکن نقش زمین نمیشد. عجیبتر اینکه اندکی شای و پایکوبی دانشآموزان که به نوعی حق طبیعی آنهاست آنقدر وزیر را دستپاچه کرد که ناشیانه فتوا صادر کرد: «تنها کاری که میتواند دانشآموزان را از خطرات نجات دهد خواندن نماز در مدارس است.» حتی صحبت از ورود پلیس به مساله کرد. رقص دانشآموزان یکی از نمایندگان را هم از کوره بدر کرد به طوری که خواستار برکناری مدیران مدارسی شد که کلیپشان به شبکههای احتماعی راه یافته بود.
ناگفته پیداست که هیچکدام از اینها را نمیتوان راه حل در نظر گرفت چرا که چه بخواهیم وچه نخواهیم دانشآموزان در اردوها و فرصتهایی که به بدست میدهد و حتی داخل کلاس به رقص و پایكوبی میپردازند. اما قربانی کردن چند مدیر که کلیپشان رسانهای شده تبعیض آشکار است و شاید این اقدام وضعیت را بدتر کند و به لجاجت بیشتر دانشآموزان منجر شود. اگر هم دنبال مقصری در این ماجرا میگردیم باید مقصر اصلی را در جای دیگری جستجو کنیم. اما قبل از هر اقدامی ضروری است اندکی روی این سوالات تامل کنیم: آیا ما درتربیت دانشآموزان بر اساس الگوی دلخواه نظام شکست خوردهایم؟ آیا دانش آموزان مذهب زده شدهاند و مذهب و شرعیات جذابیت خود را برای آنها از دست داده است؟ آیا این مسیری که آموزش و پروش در پیش گرفته مسیری درست است و ما را به مقصد میرساند یا همچنان در جلد و پوست و حرف راکد ماندهایم؟ آیا معرفیکنندگان و متخصصان و کارشناسان تربیت مذهبی از سواد و دانش کافی و بروز برخوردار هستند و حرف و عمل آنها با هم همخوانی دارد یا اعتماد به آنها کم رنگ شده است؟ آیا مغزهای کوچک قدرت ایجاد تغییر در دانشآموزان را دارند یا باید دنبال مغزهای بزرگ بگردیم؟
کد مطلب: 177811