احمد زیدآبادی
محمد -که درود خدا بر او باد- خود را انسانی معرفی میکرد از هر جهت شبیه دیگر انسانها با این تفاوت که به او وحی میشود. پیامبر ما هیچگاه داعیۀ الوهیت در هیچ سطحی نداشت. زندگی روزمرهاش مثل دیگر ابناء بشر، طبیعی بود و با همۀ مظاهر خیر و زیبای زندگی سر آشتی داشت.
اهل عشق و عطر و نیایش بود. موهایش را بلند میگذاشت تا به دوشش برسد. موهای بلندش را همیشه روغن میزد و خوشبو نگه میداشت. لباس زرد میپوشید و آستین پیراهنش کوتاه بود. گاه سوار بر الاغ برهنه میشد و کسی را هم پشت خود سوار میکرد. هیبت و عظمت ساختگی زمامداران را خوار میشمرد و از این رو، وقتی پیرزنی در گفتگو با او به ترس و لکنت افتاد، در مقابلش زانو زد و با تواضع و مهربانی به او گفت؛ من پسر همان زنی هستم که شیر گوسفندان را میدوشید!
هیچ علقهای به مال و منال دنیا نداشت. به قول علی، سنگی بر سنگی ننهاد. زندگیاش چندان ساده و بیتجمل بود که گاه یارانش بر وضع او نگران میشدند. گاه هفتهها میگذشت که از اجاق خانهشان دودی به هوا برنمیخاست، زیرا غذایی در منزلشان طبخ نمیشد. این را از زبان عبدالرحمن بن عوف گفتهاند که روزگاری در عهد عثمان، سینی پر از گوشتی را نزد مهمانانش نهاد؛ اما ناگهان به گریه افتاد و گفت گمان نکنم این رفاهی که به ما رو کرده است، علامت رستگاری ما باشد چرا که رسول خدا هفتهها میشد که دودی از مطبخ خانهشان بلند نمیشد.
محمد بنا به عرف زمانهاش، زنهای متعدد داشت، زنانی که گاه با مقایسۀ وضع زندگی خود با حاکمان روم و مصر و ایران، بر او می شوریدند و طالب تجملات میشدند. او هیچگاه بر این زنان سخت نمیگرفت و در برابرشان چندان نرمخویی پیشه میکرد که یارانش بیتاب میشدند. هر وقت اعتراض زنان به جای باریک میکشید او با بانگ بلند در پی خاموش کردنشان برنمیآمد. به گوشۀ انزوایی میرفت تا آبها از آسیا بیفتد. روزی عمر او را که به حال قهر در گوشهای بر حصیری از لیف خرما خفته بود، پیدا کرد. ردِّ حصیر بر پهلوی محمد نقش بسته بود. عمر اشک در چشم آورد و گفت یا رسولالله اجازه بده من به حساب این زنان برسم! پیامبر اما او را نهی کرد.
جنگ و صلح و داوری محمد نیز مصداق انأبشر مثلکم بود. این موارد را در هالهای از ابهام نپیچید تا به صورت رازی سر به مهر در تاریخ بماند. منطق رفتارش روشن و علنی و همه فهم بود.
آنچه اما پیام محمد را در سطح جهان گسترش داد همان جهانبینی ساده و شفاف و جذابش بود. او به خلاف نظامهای فکری چند خدایی، تثلیث یا ثنویتگرایی، توحید نابی را عرضه کرد که انسانهای معمولی نیز آن را درک میکردند. در نظام توحید فکری او فقط یک خداست که هم اول است و هم آخر است و هم ظاهر است و و هم باطن است. هو الاول و والاخر و الظاهر و الباطن! انسانها در برابر او همه از یک سنخ و گوهراند و کاملاً برابر. از این رو، هر انسانی در نزد خدا غایتی فینفسه است و هیچ عذر و بهانهای برای فرارش از مسئولیت اخلاقیاش قابل پذیرش نیست. چنین انسانی طفیلی و وابسته به موجود دیگری نیست. استقلال رأی و قدرت تفکر دارد. از همین روست که من بر خلاف برخی بدفهمیهایی که از فردگرایی وجود دارد، پیامبر اسلام را بزرگترین مروج فردگرایی تعالیبخش در تاریخ میدانم.
با این همه، پیام پیامبر اسلام مانند هر پیام دیگری در تاریخ سبب کژفهمی پارهای از پیروان و منکرانش شده است. با آنکه پیام توحیدی محمد، ساده و روشن است، اما درونی کردن این پیام مشروط به نوعی پالودگی باطنی است. اهل عدل و احسان آن را درونی میکنند چرا که انالله یامر بالعدل و الاحسان. فردی که درونش از آلودگی تیره باشد بهرهای از این پیام نمیبرد گرچه قائم الیل و دائم الصیام باشد! و اگر فردی دست اش به تعدی و ظلم و ستم و جور بر بندگان خدا دراز شده باشد که در آن صورت واویلا! بهرهای از پیام پیامبر نمیبرد که هیچ بلکه: ما یزید ظالمین الا خسارا!
باری از همین رو، پیام محمد امری فرا قومی و انسانی است. جوهر پیام او رنگ هیچ نوع تعلق قومی را نمیپذیرد، بنابراین، آنچه در سیرۀ او رنگ و لعاب قومیت گرفته از جوهر پیام او نیست.
در حقیقت، انسان امروز، ماهیت غیر قومی و فراملی دین را پذیرفته است، زیرا جوهر دین ورای همۀ اختلافات انسانی است. فقط برخی از ایرانیان خشمگین از تداخل دین و دولت در ایران، اخیراً خصلت قومی دین را پیش کشیدهاند؛ چنانکه گویی پیامبر هم میتواند خودی یا بیگانه باشد! آیا تاکنون هیچ شنیدهاید که یک روس یا یونانی یا برزیلی یا آمریکایی یا رومی یا قبطی یا آلمانی دیانت مسیح را نفی کند به این دلیل که عیسی مردی یهودی از ناصره یا بیت لحم بوده است؟