به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۱۵:۴۳
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹ ساعت ۲۲:۰۴
کد مطلب : ۲۰۱۲۵۸

چرایی لیست‌های متفاوت اصولگرایان

چرایی لیست‌های متفاوت اصولگرایان
رضا صادقیان
تغییر و تحول در حوزه فکر و عمل بخش جدایی ناپذیر از کنش‌ و واکنش‌های نیروهای سیاسی است. هیچ فرد و نیروی سیاسی را نمی‌توان سراغ گرفت که مواضع امروز و دیروز آن یکی باشد و با گذشت زمان تغییر نکرده باشد. این تغییر به مولفه‌های زیادی مرتبط است، گاه فشارهای سیاسی نقش نخست را بازی می‌کنند، مطالبات پاسخ داده نشده شهروندان و مهمترین آن تغییر نگرش اهل قدرت نسبت به شرایط جدید در جامعه است. شکل‌گیری مشخص دو جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب پس از مجلس سوم به این دلیل به سطح جامعه و سپهر عمومی کشیده شد که هر کدام از دو جریان سیاسی از دریچه‌ای خاص رویدادهای کشور و عرصه بین‌الملل را مشاهده و فهم می‌کردند، مهمتر آنکه سطح این اختلاف دیدگاه‌ها آنچنان متفاوت و پررنگ بود که دیگر نمی‌توانستند با همان مرزبندی‌های سابق به حیات خود ادامه دهند. این جدایی سیاسی با حفظ آرمان‌های نخست انقلاب اسلامی و وفاداری به اندیشه‌ و عمل امام خمینی(ره) انجام شد، ولی از سویی دیگر منفک شدن کامل اصولگرایان و اصلاح‌طلبان حامل پیام آگاهی نیروهای سیاسی وام‌دار جمهوری اسلامی نیز بود، نیروهایی که در مقایسه با دهه نخست شکل‌گیری جمهوری اسلامی با فهم متفاوت وضعیت پیرامون را می‌نگریستند.
بروز اختلاف دیدگاه‌ها در میان نیروهای اصلاح‌طلب زودتر از اصولگرایان رخ داد، در واقع جریان اصلاح‌طلب پس از مجلس سوم و با دور شدن از حلقه قدرت و به حاشیه راندن آنان در دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی بیش از رقیب سیاسی خود به مسائل مبتلا به جامعه دقت کرد، همان اندازه که دولت‌مردان دولت دوم سازندگی به ساخت و ساز و راه‌اندازی زیر ساخت‌ها، ساخت پل و کارخانه و وارد کردن پالایشگاه‌ها به مدار تامین سوخت کشور دقت داشتند، اصلاح‌طلبان دقت خود را به مسائل فرهنگی و اجتماعی و تغییراتی که در این حوزه رخ داده بود متمرکز کردند. به عبارتی دیگر با دقت بیشتر و اتکای کمتر به قدرت، مطالبات شهروندان را شنیدند، خواسته‌هایی که با پایان جنگ، سیاست‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دولت دوم سازندگی و شرایط جامعه رنگ و بویی دیگر گرفته بود. تغییر فکری اصلاح‌طلبان نه به خودی خود، که از سوی جامعه و نگریستن به زیست روزمره شهروندان اتفاق افتاد، به بیانی دیگر نیروهای اصلاح‌طلب موفق به فهم خواسته‌های فرهنگی جامعه شدند، در اینجا نیز به این مسئله پی می‌بریم که جامعه و تغییرات مستمر آن جلوتر از هر کنشگر و جریان سیاسی بوده است.
بی‌تردید گرد هم آمدن نیروهای اصولگرا و حمایت آنان از ناطق نوری به عنوان کاندیدای اصلح در انتخابات ریاست جمهوری نشانه‌ای از ادراک تغییر نیافته آنان از مطالبات شهروندان در اواخر دهه 70 بود، آنان گمان می‌کردند با حمایت از نیرویی که صدای حاکمیت و همچنین مورد حمایت دولت وقت بود می‌توانند به حفظ قدرت قوه اجرایی اتکا داشته باشند. نزدیکی جریان اصولگرا به دولت دوم هاشمی و چسبیدن به کارهای اجرایی فرصت درک فضای اجتماعی را از آنان گرفته بود، از همین‌رو به جای معرفی چهره‌ای جدید با گفتمانی نو و اصلاح شده برای مرتبه‌ای دیگر با همان ادبیات سابق و درک گذشته از جامعه ایران به میدان آمدند و در نهایت بازی را به جریانی نسبتا در حاشیه قدرت باختند.
شکل‌گیری دولت هفتم و هشتم و به مدت هشت سال فرصت‌های خوبی را در اختیار اصولگرایان قرار داد؛ تغییر شعارهای انتخاباتی و انتخاب رویکرد اقتصادی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1380 انعکاس همین تغییر دیدگاه‌ها بود. سخنان احمدی توکلی در کارزار تبلیغات ریاست جمهوری بیش از آنکه تکیه به سخنان و حرف‌های فرهنگی باشد، مانور دادن روی مسائل اقتصادی و تکیه به عدالت بود. شکل‌گیری مجلس هفتم و ریاست حداد عادل در همان مجلس و تصویب طرحی که از گران‌تر شدن حامل‌های انرژی توسط دولت وقت جلوگیری می‌کرد و عنوان کردن اینکه این طرح «هدیه‌ نوروزی به مردم ایران» بوده بخشی دیگری از همان تغییر است.
در ادامه همین تغییرات شاهد حضور چهره‌های اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم بودیم. حضور علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و محمود احمدی‌نژاد به عنوان کاندیدای جریان اصولگرا نشانه‌ای دیگری از تشدد آرا در میان این نیروی سیاسی بود. در نهایت امر احمدی‌نژاد با دوگانه سازی «اشرافیت» و «مردم» موفق شد آرای شهروندان ناراضی را از آن خود کند، مردمی که هاشمی را نماینده رسمی حاکمیت و زیست پرتجمل گمان می‌کردند و بخش گسترده‌ای از رانت‌خواری، پرورش مدیران غیر پاکدست، اجرای خصوصی سازی، ریخت و پاش مدیران و زندگی اشرافی شماری از دولتی‌ها را به دولت اول و دوم وی مربوط می‌دانستند به ایشان رای ندادند. بی‌تردید در ابتدای پیروزی و کسب قدرت توسط اصولگرایان اختلافات درونی آنان نمایان نشد اما رفته رفته مشخص شد هر کدام برای خود شیوه‌ای مدیریتی قائل است، تفاوت این رویکردها زمانی که احمدی‌نژاد در دولت، لاریجانی در مجلس و قالیباف سکان هدایت شهرداری تهران را در دست داشت نمایان‌تر شد. مهمتر آنکه آنان موفق شده بودن رقیب دیرینه و از نگاه خودشان هاشمی را که نماد تجمل و ترویج بی‌عدالتی در حوزه اقتصاد بود را از میدان خارج کنند، از همین‌رو زیستن بدون یک رقیب بیرونی قدرتمند فضای تضاد و اختلاف را بیش از همیشه برای اصولگرایان گشود.
هم‌نشینی و گپ و گفت اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 90 نیز راه‌گشا نبود، آنان این بار با یکی از چهره‌های محبوب خودشان که همان احمدی‌نژاد بود به اختلاف خوردند، بروز لیست جهبه ایستادگی، جبهه پایداری انقلاب اسلامی و جبهه متحد اصولگرایان در همان سال نشان داد آن اختلاف‌های درونی و کوچک حال به مرحله‌ای دیگر راه یافته است. این اختلاف دیدگاه تا زمان حال نیز ادامه داشته است. به نظر می‌رسد در میان این درگیری‌های که عمدتا روی بستن لیست‌های انتخابات بروز یافته است جای برخی از اهل قلم و افرادی که با گرایش‌های اصولگرایانه مسائل روز را تجزیه و تحلیل می‌کنند خالی است، آنان نیز بخش دیگری از جریان اصولگرایی هستند که حال به هر دلیل به کارهای فکری و نوشتاری مشغول هستند و ترجیح می‌دهند تمرکز خود را به شناخت و بازخوانی نیازهای جامعه معطوف کنند و از ورود به کارزار انتخابات و سیاست تا جای ممکن پرهیز نمایند.
نه تنها در میان اصولگرایان، بلکه اصلاح‌طلبان تا مادامی که سیاست ورزی و ارایه لیست‌های انتخاباتی همچنان به صورت جبهه، تشکل‌ها، شخصیت‌های با نفوذ در قدرت و... شکل بگیرد شاهد بروز این اختلاف‌ها هستیم. این درگیری‌ها تا هنگامه‌ای که احزاب میدان‌دار انتخابات و لیست‌های انتخاباتی نشوند بروز خواهد یافت، اختلافی که در نهایت و به صورت آرام نقش جبهه‌ها در آن کمرنگ و جایگاه احزاب در مقایسه با گذشته فربه‌تر خواهد بود.

 
برچسب ها: اصولگرایان