گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در كانال تلگرامی خود نوشت: بسیاری از اصولگرایان به رغم نفرتی که از آمریکا و اروپا به عنوان نمادهای تمدن غرب از خود نشان میدهند، اما در پشت ذهنشان گویی تصوری بسیار اغراقآمیز و ایدهآل از مواهب این تمدن پنهان شده است! شاهد بر این مدعا، نوع نقدی است که این طیف از نیروهای سیاسی در ایران به مشکلات جوامع غربی وارد میکنند.
به محض اینکه یکی از کشورهای غربی دچار مشکلی در زمینۀ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا امنیتی میشود، اصولگرایان با شور و هیجان فریاد برمیآورند: "حالا دیدید! این هم آن بهشت موعودی که معرفی میکنند!" چه کسانی اما غرب را بهشت موعود تصور میکنند که با مشاهدۀ مشکلات آن لازم باشد تصویر ذهنیشان از آن جوامع فرو بریزد؟ در واقع بیشتر خودِ اصولگرایان و برخی از جریانهای چپ!
واقعیت این است که بسیاری از متفکران مدافع روشنگری و دمکراسی نه فقط هیچگاه جوامع غربی را "بهشت موعود" نمیدانند بلکه رؤیای ایجاد "بهشت موعود" بر روی زمین را با سودای تبدیل این جهان به جهنم برابر میدانند! اینکه جوامع غربی از بسیاری مشکلات در زمینههای مختلف رنج ببرند، فقط از نگاه اصولگرایان کشور ما گویی کشفی عجیب و امری غریب است، اما از نگاه برنامهریزان و مدافعان آن جوامع موضوعی کاملاً عادی و طبیعی و بدیهی است!
مگر کسی ادعا کرده است که در جوامع غربی تک تکِ مردم متمدن، متخلق به اخلاق انسانی و از هر جهت مرفه و برخوردارند؛ اما در جوامع غیرِغربی عموم مردم وحشی، بیاخلاق و غرق در فقر و تباهیاند که اصولگرایان میخواهند نقض آن را به اثبات رسانند؟ در سرتاسر آمریکا و اروپا نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر، روزانه هزاران جنایت و فلاکت و تباهی رخ میدهد و رسانههایشان نیز مشحون از این نوع خبرهاست!
آنچه غربیها به آن میبالند، بیعیب و نقص بودن جوامعشان نیست، بلکه ایجاد سازوکاری برای جابجایی مسالمت آمیز قدرت، امکان اعتراض و نقد آزاد و پرسشگری از نهادهای حاکم، تضارب آراء و افکار در سطوح مختلف جامعه و طرح علنی و شفاف مشکلات و کشف شیوههای برطرف کردن آنهاست.
اینها هیچکدام البته به صورت امری مطلق نیست و جامعهای را نیز به بهشت تبدیل نمیکند، اما در مقایسه با دیگر آلترناتیوهای حکومتداری، در موضعی کاملاً برتر قرار میگیرد! حال اگر واقعاً جریانهایی از روی صداقت و حسننیت میخواهند اساس تمدن و جوامع غربی را به چالش بکشند، باید بدیلهای بهتر و کم هزینهتری در حوزههای مذکور ارائه دهند تا مخاطبی واقعی در سطح جهان پیدا کنند. در غیر این صورت، صرفِ انگشت گذاشتن بر نواقص جوامع غربی، کمترین اثری در مشروعیتزدایی از آنها ندارد و مهمتر از آن، آلترناتیوی که به نفی دستاوردهای تکثرگرایی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخیزد، فقط سبب تقویت ارزشهای غرب در بین مخاطبان خود میشود!
بر این مبنا، چینیها هم در حوزۀ فرهنگ و سیاست چیزی برای عرضه به عنوان آلترناتیو غرب ندارند! نظام بستۀ تک حزبی مسلماً آن چیزی نیست که انسان امروز آن را به دمکراسی غربی با تمام نواقصاش ترجیح دهد. از این حهت هم، آن دسته از اصولگرایانی که با شادی و افتخار اعلام میکنند محوریت توسعه از غرب به آسیا -منظورشان چین- منتقل شده است، نگاهشان صرفاً به تولید کالای مادی است! صرفِ ازدیاد تولید کالای مادی در یک جامعه، اما آن را مطلوب زندگی نمیکند. اگر اینطور بود، این همه تلاشی که در اقصا نقاط جهان از جمله در بین بسیاری از خانوادههای اصولگرا و جریانهای چپ، برای مهاجرت به آمریکا و اروپا صورت میگیرد، اندکی هم متوجه چین میشد!