گروه سیاسی: احمد زیدآبادی در یادداشتی نوشت: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از تصمیم کشورش برای فعال کردن "مکانیسم ماشه" در روزهای آینده خبر داده است. مکانیسم ماشه، بندی از برجام است که بر اساس آن، بازگشت تمام تحریمهای سازمان ملل علیه ایران ممکن میشود. فعال شدن مکانیسم ماشه به معنای مرگ رسمی توافقنامۀ برجام است و از همین رو، دیگرِ طرفهای این توافقنامه مخالف به کارگیری آن هستند. آمریکا اما پس از رد قطعنامۀ پیشنهادیاش در شورای امنیت، برای تمدید نامحدود تحریم تسلیحاتی ایران، فعال کردن مکانیسم ماشه را در دستور کار خود قرار داده است. حتی گفته میشود که آمریکا با اطلاع و آگاهی از عدم تصویب قطعنامۀ پیشنهادیاش در شورای امنیت، عمداً اصرار به رأیگیری دربارۀ آن کرده است تا بهانۀ لازم را برای فعال کردن مکانیسم ماشه به دست آورد.
این در حالی است که دیگر اعضای دائم شورای امنیت با اشاره به خروج رسمی آمریکا از برجام، این کشور را فاقد صلاحیت حقوقی لازم برای فعال کردن مکانیسم ماشه میدانند و با اقدام آمریکا در این زمینه مخالفاند. آمریکا اما بین خروج از برجام و حق فعال کردن مکانیسم ماشه برای خود، مغایرتی نمیبیند و گویا بخش حقوقی وزارت خارجۀ آمریکا در این باره سندی برای ارائه به شورای امنیت نیز تهیه کرده است. در واقع متنهای حقوقی بینالمللی مانند هر متن دیگری، همواره محل تأویل و تفسیرهای مختلفاند و هر گاه پای مسائل سیاسی و امنیتی کشورها در میان باشد، تفسیری معمولاً غالب میشود که قدرت بیشتری در پشت آن نهفته باشد! طبعاً متن برجام هم از این قاعده مستثنی نیست و هر یک از طرفهای امضاء کنندۀ آن تفسیر مخصوص به خود را از متن آن دارند و بنا به پشتوانۀ قدرت خود، در جهت غالب کردن تفسیرشان کوشش میکنند.
بنابراین، اینکه آیا آمریکا پس از خروج از برجام از حق فعال کردن مکانیسم ماشه برخوردار است یا خیر، بیشتر به کار کارشناسان حقوق بینالملل میآید تا در بارۀ آن به بحث و جدل با هم مشغول شوند. از نگاه اهل سیاست اما مسئله این است که آیا آمریکا برغم مخالفت دیگر اعضای دائمی شورای امنیت از قدرت لازم برای فعال کردن مکانیسم ماشه برخوردار است یا خیر؟ آمریکا در حال حاضر دیگر تنها قدرت تعیینکنندۀ مناسبات جهانی نیست، اما همچنان بزرگترین آنهاست. از همین رو این کشور میکوشد تا با استفاده از قدرت خود، روندهای جهانی را به گونهای هدایت کند که موقعیت برترش را در نظام جهانی تا حد ممکن حفظ کند.
یکی از اهداف اصلی آمریکا، سر و سامان دادن به نوعی نظم دلخواه در خاورمیانه است تا پس از آن بتواند از حجم حضور نیروهایش در این منطقه بکاهد و استقرار نظامی خود را عمدتاً بر آسیای جنوب شرقی متمرکز کند. از این رو، دولت ترامپ مسئلۀ ایران و نزاع عربی - اسرائیلی را دو کانون بحران خاورمیانه به شمار میآورد و به زعم خود میکوشد تا پیش از ترک قدرت به طور موازی آنها را در مسیری متفاوت از گذشته قرار دهد. سیاست آمریکا در مورد نزاع عربی - اسرائیلی کم و بیش روشن است. این سیاست در معاملۀ قرن تبلور یافته است بدین صورت که کشوری مستقل با اختیارات محدود در بخش اعظم کرانۀ باختری رود اردن برای فلسطینیها شکل گیرد و در ازای آن نیز کشورهای عرب با اسرائیل روابط رسمی برقرار کنند.
در مورد ایران اما سیاست دولت ترامپ پیچیدهتر و مقداری همراه با ابهام است. سیاست رسمی البته این است که جمهوری اسلامی به اندازهای تحت فشار اقتصادی و دیپلماتیک قرار گیرد که به ناچار "دعاوی انقلابی و ایدئولوژیک و فرامرزی" خود را رها کند و با نظم در حال ظهور منطقهای به عنوان یک "کشور عادی"همراه شود و از مواهب آن بهره ببرد. با این حال، لحن مقامهای آمریکایی در برابر جمهوری اسلامی بعضاً به نحوی است که با این هدفگذاری سازگار به نظر نمیرسد و نوعی علاقه به "تغییر رژیم" را به اذهان متبادر میکند گرچه نشانۀ روشنی هم از پیگیری چنین علاقهای آشکار نیست.
در هر صورت، دولت ترامپ تمام قدرت خود را به کار گرفته است تا از طریق فعال کردن مکانیسم ماشه، یک بار و برای همیشه به "شرّ برجام" پایان دهد وایران را وادار به امضای توافق تازهای کند. شاید طرح ابتکارات دیپلماتیک جدیدی از سوی دیگر طرفهای برجام که سبب جلب رضات ترامپ هم شود، آمریکا را از تعقیب این سیاست باز دارد. اما اگر چنین ابتکاراتی در میان نباشد، به نظرم آمریکا تا حد تهدید به خروج از سازمان ملل، بر فعال کردن مکانیسم ماشه اصرار ورزد! خروج آمریکا از سازمان ملل هم به معنای بیاثر کردن و حتی نابودی این سازمان است و این چیزی است که بعید میدانم سایر قدرتهای جهانی تاب تحمل آن را داشته باشند، بنابراین ممکن است تا حدود زیادی در صدد جلب رضایت ترامپ برآیند.