گروه فرهنگی
حالا چند روز از انتشار تلخترین خبرهای چند سال اخیر گذشته است و هنوز و همچنان بهت و غم در چهره مردم این سرزمین موج میزند. اگر تصور کنیم آنچه نام شجریانِ بزرگ را در قلب ایرانیان جاودانه کرده است تنها و تنها صدای خوش او و هنر ماندگارش بوده راه را به خطا رفتهایم. هنر و توان بالای او در عرصه موسیقی قابل کتمان نیست و اغراق نیست که اگر بگوییم جایگاه او در موسیقی ایران بر رفیعترین قلههاست اما این، همه ماجرا نیست. اگر بخواهیم تنها در یک عبارت آنچه شجریان را شجریان کرد را خلاصه کنیم، آن عبارت، «انتخاب درست در زمان درست» است.
ستاد محمدرضا شجریان در بزنگاههای گوناگون صحیحترین گزینهها را برگزید و در کنار مردم ایستادن را به هر هزینهای که بود بر همکناری با اهل قدرتترجیح داد. شاید آنچه بسیاری از او در ذهن دارند همراهیاش با مردم در حوادث88 است اما واقعیت آن است که استاد پیشتر از آن نیز در مقاطع زمانی گوناگون خود را در هر بزنگاهی کنار مردم رساند و به جای آنکه از موضعی بالا با متن جامعه مواجه شود و یا با مصلحتجویی خود را در سطح اصحاب قدرت به زیر بکشد قدم زدن در مسیر مردم و با مردم را انتخاب کرد و این همان انتخاب درست در زمان درست است.
حال دیگر جسم خاکی استاد شجریان در کنار ما نیست، مایی که در این سالها با کجسلیقگی مدیران از صدای خوش او محروم بودیم و حتی «ربنا» را هم از مردم این سرزمین دریغ داشتند. اما به واقع مخاطب این تسلیتها برای کیست؟ ما غمگین از دست دادن او هستیم و یا اندوهمان برای خودمان است؟ اندوه از کف رفتن گنجی که سعی در حذفش کردند، اما همچنان مانا ماند و عزیز، ما تسلیتگویان غمِ خود هستیم...
آنان که در روزهای انتخابات برای چند رای بیشتر از صدای شجریان گفتند و پس از دست یافتن به کرسی قدرت وعدههایشان فراموش شد، آنان که آزار هنرمندی چون او را برگ درخشانی در کارنامه مدیریت فرهنگی خود میدانستند، آنان که چنان عرصه را بر او تنگ کردند که حتی از برگزاری یک کنسرت هم جلوگیری به عمل آوردند، آنان که مدعی رفاقت و شاگردی با استاد بودند و در بزنگاهها تنهایش گذاشتند و با دشنهای از پشت نامردمیها کردند، آنان که تصور کردند قدردانی از شجریانِ بزرگ نهادن نامش بر خیابانی است، آنان که از همین کار حداقلی هم جلوگیری کردند، آنان که فرهنگ و هنر ایران زمین را خوار کردند و... با چه رویی از غم فراق او میگویند و تسلیتگوی شدهاند؟ !
ما تسلیتگویان غمِ خود هستیم که با چون شمایی همعصریم که نه قدردانی میدانید و نه مردمداری!