امیر ساعدی دریانی/ مهندس سازه، استاد دانشگاه
بروز زلزله ۳/۶ ریشتری در استان تهران در ساعات بامدادی روز جمعه، هفدهم دی ماه ۱۴۰۰، بار دیگر اذهان دستکم صاحب نظران و کارشناسان مدیریت شهری را متوجه رستاخیزی به نام زلزله بزرگ تهران کرد؛ آنچه من نیز به عنوان یک کارشناس سازه و زلزله شناس سالیان طولانی است به آن میاندیشم و همچنان که سالهای عمرم میگذرد، در خیالم با تصور تلخ زلزله بزرگ تهران، شب و روز را به هم میدوزم.
این گمانه، تنها گمانهی تلخی است که جایی ورای فقدان تلخ عزیزانم دارد. از این بگذریم و به زلزله بزرگ تهران بازگردیم. همین چندی پیش در آستانه پنجم دی «روز ملی ایمنی در برابر زلزله و بلایای طبیعی» در مصاحبهای با یکی از رسانهها از برآوردی علمی گفتم که ذهنم را سخت به خود مشغول داشته است. برآوردی که مجموع دادههای تاریخی به دست میدهند این است که تهران تنها ۲ تا ۹ سال دیگر فرصت دارد تا از چنگال شوم یک رستاخیز عظیم به نام زلزله بزرگ بگریزد و در ساحلی امن آرام گیرد.
15 درصد بافت تهران، بافت فرسوده است و در مواجهه با آنچه ما انتظارش را میکشیم، حیاتیترین اقدام این است که این بافت باید فورا تخلیه، و در قالب شهرک ها، مجتمعها و محلات مسکونی جدید نوسازی و به مردم برگردانده شود. من حتی بدون حساب و کتاب و همین طور فی المجلس میتوانم بگویم هزینه این کار، حدود صد برابر، کمتر از هزینهای است که دولت، باید فردای زلزله بزرگ تهران بپردازد.
عقل سلیم چه چیزی را حکم میکند؟ نشستن و تماشا کردن روزمرگی ایام، تا بروز آن رستاخیز هولناک و یا در اقدامی عاجل و بی درنگ، تخریب و نوسازی بافتهای فرسوده شهر تهران؟
خبرنگاران میپرسند چنین اقدامی چه ملزومات و ضرورت هایی دارد و نگارنده برای چنین پرسشی تنها یک پاسخ دارم: این
موضوع، موضوعی حاکمیتی است و به اراده سیاسی برمی گردد و نخست باید چنین ارادهای پدیدار شود.
بارها نوشتهام که حاکمیت باید این پروژه را در قالب یک کار غیرانتفاعی انجام دهد و سود پیمانکاران را خود بپردازد. این آن چیزی است که شاید خللی در اجرایی شدن ایدهای که ذکر میکنم باشد. به گمانم، این موضوعیست کهبه راحتی قابل حل است.
بررسیهای مختلف به ما میگوید چیزی مابین یک میلیون و پانصد هزار تا دو میلیون و پانصد هزار نفر در معرض مرگ حتمی در رستاخیز عظیم تهران هستند اما خبر یا ارزیابی بدتر من این است که محاسبات این را هم نشان میدهند که آن زلزله بزرگ و فاجعه آمیز تهران که با بزرگای 7 در مقیاس ریشتر است، زمانی حدفاصل سالهای 1403 تا 1409 ممکن است اتفاق بیفتد و این یعنی ما در کمترین بازه بدون ریسک، تنها 3 سال و در بیشترین زمان، تنها 9 سال فرصت داریم تا پایتخت سیاسی کشور را از بروز بحرانی هولناک و بشدت مخاطره آمیز نجات دهیم.
وقتی به چنین موضوعی فکر میکنیم باید این را در نظر داشته باشیم که بروز یک فاجعه میلیونی در تهران، نه فقط انسانی، بلکه سیاسی و امنیتی و . . . هم میتواند قلمداد شود و این یعنی تمام دستگاهها در پروژهای که میتوان اسمش را پروژه «نجات ملی در برابر زلزله» گذاشت، مسئول و درگیر و ذینفع هستند.
باید این را به تاکید گفت که پروژه نجات ملی در برابر زلزله، براستی اگر برای دولت محترم، اهمیتی بیش از معیشت روزانه مردم نداشته باشد که مدتهاست همه بحثها در کشور به آن گره خورده، اهمیتی کمتر از آن هم ندارد. باید باور کنیم که مردم حفاظت از جان خود و عزیزانشان را از دولتها مطالبه میکنند و این دولت باید در زمانی که باقی مانده، عزمی ملی را برای نوسازی بافتهای فرسوده کشور و خاصه شهر تهران ایجاد، پیگیری و نمایندگی کند. تمام ارزیابیها به ما میگویند حتی بروز یک زلزله کوچک کمتر از چهار ریشتری مانند زلزله بامداد جمعه هم میتواند نشانهای آشکاره از فراآمدن آن رویداد هولناک و مهیب باشد که در انتظار ماست و آن رویداد چنان نیست که ما در خانههای امن خود نشسته باشیم و تماشایش کنیم! این از آن اتفاقاتی ست که اگر به سراغ ما بیاید هر آنچه سخت و استوار است را دود میکند و به هوا میبرد!