✍️مجید یونسیان
استعفای عبدالملکی نتیجه ملموس ناتوانی یک شیوه و سیاست در مواجهه با مسائل و مشکلات کشور است. باید توجه داشت که مساله یک فرد نیست؛ بقیه اعضای کابینه آقای رئیسی هم فرقی با عبدالملکی ندارند. آنچه باعث شد که عبدالملکی استعفا دهد، فرد و عملکرد فردی و ضعف شخصیتی و مدیریتی بهتنهایی نیست؛ بلکه این شکست و ناتوانی سیاست پوپولیستی، دستوری و ذهنی کسانی است که میخواهند با شعار در برابر واقعیتها قرار بگیرند. در طول یک سالی که از انتخاب آقای رئیسی میگذرد، دولت سعی کرده با سه مولفه پیش برود:
۱. دستور برای حل مشکلات بدون توجه به واقعیتها.
۲. شعارهای انقلابی بدون پشتوانه عملی.
۳. وعدههای بزرگ بدون بستر آماده و برنامهریزی.
البته، در حسننیت هیچکدام از اعضای کابینه و شخص رئیسجمهور تردیدی نیست. آنها میخواهند که مشکلات را حل کنند، اما نمیتوانند؛ چون اولین شرط حل مشکلات کشور واقعبینی، سپس خردگرایی و در انتها برنامهریزی زمانبندیشده است. واقعیت این است که اداره مملکت به قوانین شفاف و مدیرانی توانمند و برنامهای روشن نیاز دارد. در اصلیترین بحران یک دهه اخیر یعنی برجام، همهچیز به بنبست رسیده است؛ به.گونهای که حتی میانجیگری عمان و قطر هم این گره کور را نگشوده است.
گزارش و جوابیه اخیر سازمان انرژی اتمی ایران به ابهامات آژانس بینالمللی انرژی اتمی بسیار منطقی، گویا و کاملا قابل تحسین است؛ اما این سوال باقی است که مگر مشکل با آژانس فقط امور و ابهامات فنی است؟ کاملا روشن است که امور فنی اصلا موضوعیت ندارد و اختلافات سیاسی ایران و آمریکاست که برجام را به بنبست رسانده است. وقتی وزیرخارجه توان و اراده این را ندارد که بهدرستی و با شفافیت این موضوع را توضیح دهد، این ابهام شکل می.گیرد که تصمیم درباره برجام به عوامل دیگری ربط دارد که از چشم مردم پنهان نگه داشته میشود. کسانی این روند را هدایت میکنند که اساسا اولویتی نه برای مشکلات مردم قائل هستند و نه اهمیتی به این میدهند که دولت چگونه میتواند بدون یک تعامل درست با جهان خارج از اینهمه مشکلات اقتصادی رها شود.
اینها یعنی ناتوانی در مواجهه با واقعیت.ها، یعنی نداشتن اراده و شجاعت در هضم این موضوع که نمیتوان دور کشور دیوار کشید و با شعار و وعده قیمت دلار را کنترل کرد. به همین دلیل است که آقای رئیسجمهور مجبور میشود با حرارت بگوید "بهنام خدا و بهنام مردم ایران، ما در برابر فشار آمریکا میایستیم"؛ اما این شعارها در واقع، پنهان شدن پشت یک حقیقت تلخ است و آنهم تعریف مقاومت به شعار و سخنرانی است.
این موضوع آنقدر تکرار شده که آقایان فکر کردند با این نوع شعارها مقاومتی هم صورت گرفته است؛ درحالیکه واقعیت بیرونی چیز دیگری است. ستون و قامت مردم و کشور را شکستهایم و آنوقت شعار مقاومت میدهیم. موضوع ساده است. پول کشور وابسته به صادرات و درآمد ارزی است، چون ما کشوری تکمحصولی هستیم و وقتی نتوانیم پول نفت و صادرات را از کانال امن وارد کشور کنیم، پول ملی روزبهروز ضعیفتر میشود و نتیجه این ضعف، تورم و گرانی است.
با شعار و دستور هم نمیتوان قیمتها را کنترل کرد؛ همانطور که خود دولت نتوانسته و گرانیهای اخیر نتیجه همین ناتوانی است که البته، اقایان اسمش را "جراحی اقتصادی" گذاشتهاند. جراحی اقتصادی حسابوکتاب دارد. دست کردن در جیبهای خالی مردم، اسمش جراحی اقتصادی نیست؛ بلکه فقیر کردن و شکستن قامت مردم است. چندبرابر کردن مالیات از کسبوکارهای بیرونق و ناامن، اسمش اداره مملکت نیست؛ بلکه ناتوانی در مدیریت کشور است. از این منظر، رفتن عبدالملکی مشکلی را حل نمیکند؛ همانطور که شعارها و وعدههای انقلابیاش مشکلی را حل نکرد. دولت باید دست از شعار و دستور و ذهنیتهای فعلی خود بردارد و تسلیم واقعیتها شود. از آسمان به زمین بیاید و خرد سیاسی و اقتصادی را جایگزین فرمان و دستورهای شاذ کند...