به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۷ - ۰۲:۱۵
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶ ساعت ۱۷:۵۱
کد مطلب : ۳۹۵۹۳۱

غصه‌های مجید! به‌یاد خالق قصه‌های مجید

غصه‌های مجید! به‌یاد خالق قصه‌های مجید
احمد زیدآبادی
نام زنده‌یاد کیومرث پوراحمد با فیلم "قصه‌های مجید" در حافظۀ بسیاری از ایرانیان ماندگار شده است.
او فیلم قصه‌های مجید را که اقتباسی از داستان‌های همشهری کرام و کرمانی من، هوشنگ مرادی کرمانی بود، در محیط اجتماعی اصفهان با مهارت تمام کارگردانی کرد. یادش گرامی و روحش شاد باد. خودکشی هنرمندی در سن و سطح او آژیر خطری برای جامعۀ ماست. نمی‌دانم علت خودکشی او چه بوده است، اما سایۀ نحس افسردگی و بیزاری از زندگی چنان بر سرِ جامعۀ ایرانی سنگین شده است که اگر راهی برای خلق امید در تمام سطوح سیاسی و اجتماعی کشور باز نشود، هستی ملی ما به مخاطره خواهد افتاد. در شرایط کنونی بدتر از نومیدی، عشق و علاقه به تولید نومیدی در تمام سطوح است! من اگر در این کانال بنویسم "عجب روز پاکیزه و زیبایی"، در کمترین سطح دیده می‌شود و یا اصطلاحاً "ویو" می‌خورد، اما اگر بنویسم "عجب روزِ آلوده و زشت و پلشتی"، بسیار بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد؟ چرا؟ 

غصه‌های مجید
حسین قدیانی
درست در همان روزهایی که از در و دیوار شعار می‌بارید و نظام می‌خواست برای ایدئولوژی‌هایش سربازهای مطیعی از ما بسازد، دل #کیومرث_پوراحمد برای همه‌ی بچه‌های عصر جبهه و جنگ سوخت. او نه اهل هنگ و سرهنگ، که اهلی آهنگ و فرهنگ بود. قبل‌ترش ما سوار بر قطار ژول ورن، دور دنیا را فقط در هشتاد روز گشته بودیم؛ اینک موسم آن بود که سوار بر قدیمی‌ترین دوچرخه بیست و هشت اصفهان، همه‌ی کوچه‌برزن‌های نصف جهان را گز کنیم. ما موبایل نداشتیم، اینستا نداشتیم، شبکه‌های اجتماعی نداشتیم و حتی آه هم در بساط نداشتیم اما یک کارگردان داشتیم که با وجود همه‌ی مردانگی‌هایش، به معنای درست کلمه «بچه‌ننه» بود. او با مادرش سراغ ما آمده بود؛ مادری که همه‌ی گل‌های عالم، سهمی از ساحت چادر قشنگش داشتند. ما هم مثل مجید، مثل همه‌ی کارکترهای قصه‌های مجید، مثل خود پوراحمد، بی‌بی صدایش می‌کردیم. آقای کارگردان به درستی فهمیده بود که ما طفل معصوم‌های دهه‌ی ماضی داریم اصول و ارزش‌ها و مقدسات بالا می‌آوریم. حتی این را هم به نیکی فهم کرده بود که سهم ما از سفره‌ی دل‌ربای کارتون فقط نباید غم و غصه‌های هاچ زنبور عسل یا دختری به نام نل باشد. چه کار کرد کیومرث پوراحمد برای ما؟ کتاب چارلز دیکنز را بست و کتاب هوشنگ مرادی کرمانی را جلوی چشم‌های‌مان گشود: قصه‌های مجید. هر چه دختری به نام نل سرشار از غصه بود، پسری به نام مجید لب‌ریز از قصه بود. نه که بگویی بی‌بی از شیطنت‌ها و از خنگ‌بازی‌های مجید کلافه نمی‌شد؛ نه. نقل این است که نوش قصه‌های مجید بسی بیش از نیش آن بود. حتماً جناب کارگردان، فرهنگ را می‌شناخت که برای ساختن سریال، عدل انگشتش را گذاشت روی کتاب هوشنگ. کتابی که شعار نمی‌داد، نصیحت نمی‌کرد، امر و نهی نداشت؛ قصه داشت. داریم آیا چیزی هم شیرین‌تر از قصه؟ داریم آیا چیزی هم دل‌نشین‌تر از ادبیات؟ آیا ما به دنیا آمده‌ایم که تنها ذلت سیاست را بچشیم و حتی بعد از قطع‌نامه هم زندگی را زیر منگنه‌ی جنگ تعریف کنیم؟ آخ که چقدر دل‌سوز معصومیت چشم‌های ما بود کیومرث پوراحمد. هزار و یک شب به ما قصه نشان داد؛ در هیچ کدام از قصه‌هایش شعار نداد. یادش به خیر روزهایی که با مجید شب شعر می‌رفتیم تا اقلاً یک ساعت فراموش کنیم هشت سال جنگ را و آن همه زخم را و آن حنجره‌ی بریده‌ی پدر را. آخر الان چه موقع رفتن بود آقای پوراحمد؟ نمی‌بینی که دوباره می‌خواهند با گشت، ارشادمان کنند؟ بد وقتی ما را تنها گذاشتی. ما قیم نمی‌خواهیم، قصه می‌خواهیم؛ کجایی؟ بیا و باز هم ما را ببر زاینده‌رودی که عوض شعار حجاب، شعور آب داشت...
برچسب ها: کیومرث پوراحمد
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها