کوروش برارپور
تشخُص فرهنگی(Cultural Identity) یکی از مفاهیم مهم در مبانی توسعه و یکی از شاخصهای سنجش سرمایه انسانی در جوامع است. این مفهوم دلالت بر رفتاری از فردی(یا افرادی) در جامعهای دارد طوری که آن رفتار، شرایط شرمساری (یا سربلندیِ) را برای دیگر ساکنان آن جامعه فراهم آورَد.
به عنوان مثال: اگر در یک منطقه خوش آب و هوا با جمعیتی حدودا ۵۰هزارنفری، بالا رفتن قیمت زمین، زمینههای شیادی و کلاهبرداری را برای جماعتی حدودا یکصدنفره فراهم آورَد طوری که کل یا اکثریتی از ساکنان آن منطقه از نگاه ناظران بیرونی، شیاد و کلاهبردار بهنظر آیند، در اینصورت عملکرد آن یکصدنفر سبب وارد آوردن آسیبهای جدی به تشخُص فرهنگیِ زادگاه اکثریت اشارهشده، شده است. در چنین شرایطی، اگر جمعیت حدودا ۵۰هزارنفری منطقه مورد اشاره در برابر سوء رفتار و کجرَویِ اجتماعیِ آن یکصدنفرِ کجرو واکنشی فعال جهت اصلاح از خود نشان ندهند، در حقیقت برداشتی که ناظران بیرونی به کل ساکنان آن منطقه داشتهاند،
برداشتی درست بوده است!روز چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲، ویدئویی از «نشست رئیس دولت سیزدهم با جمعی از دانشمندان یکدرصد برتر جهان(!)» در شبکههای اجتماعی وایرال شد که نشان میدهد یک استاد دانشگاه، از پایتون که یک زبان برنامهنویسی است به عنوان «یک شبکه قدرتمند جهانی» نام میبرَد که با استفاده از آن میتوان روندهای آینده را در حوزههایی از پزشکی تا سیاست و اقتصاد پیشبینی کرد! در آن نشست، ابراهیم رئیسی نیز با تکانهای سَر از سخنان این فرد استقبال و یاداشتبرداری کرد و قول پیگیری داد!
این در حالیست که عبارت «دانشمندان یکدرصد برتر جهان» ترجمه غلطی از «highly cited researchers» است که برگردان درست آن به فارسی «پژوهشگران پُر استناد» است؛ کسانی که مقالاتشان با توجه به تعداد ارجاعات داده شده بدانها در مقایسه با دیگر مقالات، جزو یکدرصد برتر قرار میگیرند. سر زدن چنین خطایی از فردی که مدعی است ۱۲۰۰ عنوان مقاله در ژورنالها و اجتماعات علمی بینالمللی منتشر کرده، اگر نگوییم شکلی از «رسوایی در علم در ایران» است، مصداق بارز «شرمساری در علم در ایران» است. اُفت تشخُص فرهنگی در جامعه علمی ایران و شرمساری در علم در ایران به واسطهی این اظهار نظر نسنجیده فقط به ضعف پایههای علمی ایشان ارتباط پیدا نمیکند، بلکه کُنش علمیِ سطح پایین وی نمایانگر فَربهیِ ساختارهای تباهیدهای در جامعه علمی ایران است که حدود ربع قرن است ماهیت واقعی آن جامعهی فرقهساز و فرقهگرا را در پس ِ واژگان خودساخته و موهومی پنهان میکند. در حقیقت؛ واژگان موهومی چون چهره ماندگار، استاد برجسته، استاد نمونه، استاد برتر، پدرِ علمِ فلان رشته، یکدرصد برترِ جهان و مانند آن بهسان لایهی رُولتی میمانند که در قالب پوششی آراسته روی کیک کَپَکزدهای پوشانده میشوند تا پوسیدگی و تباهیدگیِ ساختارهای حقوقیِ معیوب جامعه علمی ایران همچنان پنهان بماند. حال پرسش بحثبرانگیز آن استکه؛ کسانی مانند او و مسئولان ارشدِ ساختارهای تباهیده و فرقهسازی که به بهانههای مختلف هر از چندگاهی از فرقهای نو متشکل از چنین افراد و مسئولانی رونمایی میکنند، مقولهی «علم مدرن» را چگونه میبینند؟!
همانگونه که مردمان همه جوامع بشری رنگ آبی را آبی میبینند، انتظار میرود کنشگران جامعه علمی ایران نیز علم مدرن را منطبق با استانداردهای بینالمللی ببینند نه چیز دیگر، زیرا اگر غیر از آن باشد آنگاه رفتاری از خود بروز میدهند که از نگاه ناظران بیرونی اینطور به نظر میرسد که آنها فهم درست و دقیقی از آن مقوله ندارند!
از منظر پدیدارشناسی؛ پدیدهها، از جمله علم مدرن در مواجهه با ذهن انسان، تحت تأثیر قوای فاهمۀ انسانی قرار گرفته و تبدیل به تجربه میشوند. در این شرایط باید میان «فِنومِن»، به معنای آنچه دیده میشود و «نومِن»، به معنای حقیقت اشیاء که باید فهم شوند، تفاوت قایل شد.بر این اساس، بهنظر میرسد سطح حس و فهم برخی از کنشگران علمی در جامعه علمی ایران از حقیقت علم مدرن در حد نازلی از فِنومِن (با انحراف معیاری فاحش از میانگین حس و فهم کنشگران جوامع علمی کشورهای توسعهیافته) قرار دارد و نه در حد نومِن. به همین دلیل بهراحتی جذب جریانهای فرقهساز و فرقهگرا میشوند. بدیهی است این پویایی، آنچنان به تشخُص فرهنگی جامعه علمی ایران ضربات کاری وارد میکند که سالها زمان نیاز دارد تا مورد ترمیم و بازسازی قرار گیرد.