افول نهاد علم و مهاجرت
11 شهريور 1402 ساعت 15:07
رضا صادقیان
بازتاب گسترده خبر اخراج، عدم همکاری و تعلیق اساتید دانشگاه برای وضعیت آینده این نهاد پرسشگر، علمآموز و پرورش دهنده افکار ناامید کننده است.
اول: به نظر میرسد کسانی که رای به اخراج اساتید در رشتههای مختلف دانشگاه داده، میدهند و احتمالا خواهند داد- با هر نام و نشانی و چه در دورههای سابق و چه امروز، ذرهای به تبادل افکار، نگرشها، تفاوتها و دیدگاههای مختلف اهمیتی نمیدهند. چنین افرادی با هر گرایش فکری محیط دانشگاه را امن و آرام و بدون مخالف و منتقد دیدگاههای رسمی میخواهند. برخوردهای سلبی برخی اساتید دانشگاه در هنگام پرسشگری دانشجویان و احیانا استفاده از روشهای غیرانسانی مانند کسر کردن نمره، حذف درس به بهانه غیبت و... نمونهای دیگر از تضاد بنیادین با طرح پرسش و حذف منتقد و پرسش کننده دارد. گویا اگر این موضوع تلخ با محور قرار دادن گرایشهای سیاسی و اجتماعی آمیخته شود؛ مسئله حذف، حاشیه نشین کردن و توبیخ در نگاه معتقدان به تثبیت آرامش در دانشگاهها بیاهمیتتر خواهد شد.
دوم: واقعیت اینکه بروز واکنشهای سلبی از سوی تصمیمگیران در حوزه علم، دانشگاه، دانشجویان، روزنامهنگاران و اساتید برآمده از نگرش بودن و یا ماندن در وضعیت «استقرار نظام سیاسی» است؛ در صورتی که از منظر جامعه شناسی سیاسی زمانه استقرار نظام سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته و در منفیترین نگرش به وضعیت جامعه ایران امروز جایی برای بروز دلنگرانی نیست. ساختار سیاسی که در سالهای متوالی موفق به برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، شوراهای شهر و روستا، خبرگان رهبری و... شده است و حتی در دورههای میزان مشارکت شهروندان بیش از 70 درصد بوده است، دلنگرانی برای بروز شرایط ناپایدار و برهم خوردن نظم سیاسی و بازگشت به دوران استقرار نظم سیاسی نه تنها حامل دستاورد مثبتی نیست، بلکه ناخواسته پیام ضعیف بودن، ناتوانی و ناکارآمدی و حتی ترس از نقد را به ناظران رویدادهای سیاسی منعکس میکند. تاکید عدهای به کنار گذاشتن اساتید غیر همراه و یا جذب اساتید همفکر در دانشگاههای سراسر کشور و یا جذب 400 نیروهای انقلابی در ساختار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بیش از آنکه منعکس کننده گام برداشتن به سوی تطبیق با شرایط واقعی و پاسخ دادن به نیازهای فراگیر مردمان کشور باشد، نشانه مشخص زیستن مسئولان سیاسی با ظاهر علمی و در شرایط استقرار نظام سیاسی است. شرایطی که از نگاه این افراد ساختار سیاسی استوار، قوی، مستحکم و با استفاده از قوانین بالادستی مورد حمایت قرار نمیگیرد، از همینرو ترجیح میدهند رویکرد حذف و برکناری شماری از افراد را به بهانه غیرهمسو نبودن، منتقد، مخالف، حامی جریانهای معاند و... را پیشه کنند. باور کنیم دوران شکلگیری و استقرار نظام سیاسی بیش از چهل سال سپری شده است.
سوم: نهاد علم و دانشگاه در ایران دارای مشکلات بنیادین بوده و هست؛ حضور صدها و بلکه هزاران استاد کمسواد، تندخو، غیر مسلط به مباحث ارایه شده و به عبارتی دیگر «جزوه محور» و «دیکته گو» که تاب و توان پاسخ دادن به سوالات چالشی دانشجویان را ندارند، بخش کوچکی از این ساختار ناقصالخلقه بوده و هست. اساتیدی که به غیر از کار کشیدن از شانههای نحیف دانشجویان و چاپ مقالات علمی-پژوهشی هنر و آوردهای ندارند. مگر میشود استاد دانشگاهی درباره یک موضوع مشخص مانند «اعتماد اجتماعی» و یا «سرمایه اجتماعی» صاحب 10 مقاله علمی و پژوهشی باشد اما در زمان پاسخ دادن به سوال دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد پرسش کننده را به طرح سوال با چاشنی شیطنت، سوالت بوی مخالفت با نظام میدهد و عبارتهای دیگر برخورد کند؟ دیگر آنکه، حضور گرایشهای فکری متفاوت در برخی دانشکدهها و کینهجویی برخی اساتید از سایر اعضای هیات علمی و نفی همدیگر را به این موارد اضافه کنید؛ جایی که دانشجو گمان میکند از شاکله علم و دانش بهره میبرد، اما با ریزبینی متوجه میشود گاه نگاه شخصی اساتید به نام و مدعی بر تمام بنیانهای علم و دانش فائق خواهد آمد! آمارهای جهانی درباره رتبهبندی دانشگاههای پرآوازه ایران را نگاه کنید، هیچ وقت موفق به کسب رتبههایی بیش از 400 تا 700 جهانی نشدهایم؛ بنابراین ما با نهادی روبرو هستیم که به صورت سیستماتیک و به دلیل برخی کاستیها آنگونه که شاید و باید موفق نبوده است.
چهارم: حتی اگر عبور و مرور به ساختمان رصدخانه مهاجرت ایران را مسدود کنیم، مقابل آمارهای مهاجرت ایرانیان به ینگه دنیا بایستیم و نسبت به خبر مهاجرت تحصیلکردگان به ولایت غرب و آمریکا سخنرانی کنیم در واقعیت امر تغییری رخ نخواهد داد. جای دور نرویم؛ دیدن فیلم سه دقیقهای رتبههای اول تا صد کنکور سال جاری را نگاه کنید. میل به مهاجرت و ادامه زندگی در کشوری دیگر یکباره و در کوتاه مدت در ذهن انسان ریشه نمیدواند. دانش آموز دیروز و دانشجوی امروز به یکباره سودای رفتن و نماندن در کشور به مغزش خطور نمیکند؛ بلکه اهمیت دادن به مهاجرت و ادامه زندگی در کشور دیگر آرام آرام در روان آدمی ریشه میدواند. در زمانی که معلم دوران دبیرستان با ادبیات زشت با دانش آموز برخورد میکند، زمانهای که برای قبول شدن در کنکور باید در صدها کلاس تقویتی شرکت کرد و روبرو شدن با اساتید کمدانش و کتابنخوان و بیانداز محدود اندیش در نهایت دانشجو را به این نتیجه میرساند که باید رفت و نماند.
پنجم: پرسشگری، آزاد اندیشی و علم آموزشی در نهاد دانشگاه لاجرم آدمی را پرسشگر، منتقد، ریز بین، نکته نگر و گاه ناراضی از وضعیت موجود سوق میدهد. بروز چنین امری در زندگی برای انسان تحصیلکرده بسیار عادی است؛ وضوح چنین امری مانند آن میماند که به مهندس رشته عمران و اساتید همان رشته بقبولانیم که ترکیب خاک و گچ منجر به ساخت بتون میشود! بنابراین حتی اگر صدها و هزاران استاد همفکر و همسوء با نگرشهای بسته را با تکیه به رانت و سفارش و به نام یکدستسازی و تقویت نیروهای همجهت و دلسوز روانه این نهاد کنیم، کمتر از پنج سال از دل همین افراد منتقدان سرکش، ناراضی نسبت به رویکردها و بعضا ناامید شکل خواهد گرفت.
کد مطلب: 425512