عطا افشاریان
جایزه دانشمند ریاضیات خانم میرزاخانی، دوباره نخبگان مهاجرت کرده از این کشور را به صدر مطالب جراید و رسانه ها آورد. نخبگانی که با هزینه این کشور دوران تحصیلی اولیه خود را می گذرانند و در نهایت برای استفاده نهایی و محصول چینی از مغز آنها به کشورهای توسعه یافته روی می آورند. آیا آنها مقصرند و یا علاقه ای به وطن ندارند؟
باید گفت حتی نفس چنین پرسشی خطاست، چرا که نخبگان متعلق به کل جامعه انسانی هستند و باید آنجا باشند که بهترین امکانات برای شکوفایی آنها وجود دارد، شاید اگر میرزاخانی در ایران مانده بود، چه بسا اکنون در گیر و دار قبولی دکتری بود و چه بسا او نیز یکی از کسانی بود که علی رغم لیاقتهای علمی، با سازوکار غلط دانشگاهها و مراکز آموزشی ما حذف شده بود و به همان کارشناسی ارشد بسنده نموده و در به در به دنبال کار ميبود و ...!
هر استعدادی چون دانه گندمی به خاکی حاصلخیز نیاز دارد. در نخبه بودن امثال میرزاخانی شکی نیست ولی این شکوفایی و این هنرنمایی و خروجی آن، محصول امکانات و سیستم مدیریتی دانشگاههای غربی است.چرا موسسات ما به دنبال اختراع دوباره دوچرخه هستند و از این سیستم مدیریتی صحیح الگو نمی پذیرند ؟
چرا در سیستم اموزشی کشوری چون آمریکا ورود به دانشگاه بر اساس سوابق تحصیلی امکان پذیر است و در ورود به آنها هیچ شاعبه ای از رانت، تقلب و یا تبعیض دیده نمی شود ولی در سیستم آموزشی نمره محور ما سخن از هر قانونی که می آید، نحوه مبارزه با دور زدن آن و نگرانی مردم از ضایع شدن حق فرزندانشان نیز به میان می آید، که یک نمونه ساده آن جنجال بورسیه هاست که اگر صحیح باشد، مهر پایانی است بر سیستم آموزش عالی کشور که عده ای بیسواد توانسته اند بدون داشتن توانایی علمی لازم، وارد چرخه استادی و آموزش نسل فردای ایران باشند. آیا از آموزشهای این نسل از اساتید نسلی مترقی و با فرهنگ بیرون خواهد آمد؟
چرا مکانیزم صحیحی از ارزیابی علمی توسط اساتید و دانشجویان وجود ندارد تا اساتید فاقد توانایی به راحتی حذف گردند. آیا سرنوشت آموزش
سیستم مدیریتی فعلی کشور در این راستاست که هر که می تواند از کشور برود، چه رسد به نخبگان!
و پرورش و آموزش عالی کشور چیزی است که باید سهمیه و رانت را نیز وارد آن نمود. ایجاد رانت و سهمیه در اقتصاد و مدیریت اگر چه مذموم است ولی می توان گفت پذیرفته شده تر است تا تقلب و کاهلی در سیستم آموزشی کشور.
معلمی که بدون صلاحیتهای فردی و علمی وارد سیستم آموزشی کشور شده است، آیا قادر به ایجاد زیر ساخت انسانی برای توسعه ایران فردا خواهد شد؟ مسلم بدانید خیر، چرا که از ابوجهل، ابوعلی سینا بیرون نخواهد آمد! سیستم مدیریتی فعلی کشور در این راستاست که هر که می تواند از کشور برود، چه رسد به نخبگان. در چنین شرایطی طی نسلهای آتی سکان مدیریت کشور به دست چه کسانی خواهد افتاد؟
ایران زمین که از هند تا عراق و از شمال تا روسیه فعلی گسترده بوده است، زمانی قدرت علمی و اندیشمند داشته است که چون کشورهای غربی فعلی، محل مهاجرت اصحاب هنر و علم و مامنی برای آنها بوده است. مدارس سلجوقی و دیلمی و صفوی، خواستگاه بسیاری از دانشمندان نامدار بوده اند که اگر چه به اسم ایران هستند ولی بسیاری از آنها از دست جامعه علم ستیز خود راه فرار را به ایران در پیش گرفتند.
دولت و نظام برای نخبگان کشور باید برنامه های جاه طلبانه داشته باشد، تا آنها بدون در نظر گرفتن مشکلات معیشتی، تحقیق و مطالعه را سر لوح کار خود قرار دهند تا تولید علم و محتوا در کشور صورت گیرد. دیر زمانی است که بدلیل مشکلات معیشتی و مدیریت ناکارآمد آموزشی ما، نخبگان کشور به رشته های مهندسی وارد می شوند و کارگرانی متخصص برای جامعه خود یا جامعه غرب می گردند، در حالی که رشته های علم ساز، جامعه ساز، برنامه محور و هدفگذاری چون مدیریت، اقتصاد، جامعه شناسی و بسیاری از رشته های علوم پایه تا حد زیادی به افرادی با موفقیت تحصیلی پایینتر داده می شود، البته اگر بتوان تست کنکور را معیار صحیحی برای استعداد تحصیلی دانست.
دوری نخبگان و افراد موفق تحصیلی کشور ما از رشته های علوم پایه و علوم انسانی، منجر به نبود افرادی فرهیخته و جامعه ساز برای هدفگذاری کلان کشور خواهد شد. جامعه مهندسان برای مدیریت کشور مناسب نیستند، بلکه برای ساخت مهندسی کشور لازم اند، اگر چه استثنا همواره وجود دارد ولی دنیای امروز ثابت نموده است که مدیریت بدون علم و تئوریهای علمی، مدیریت صحیحی نخواهد بود.