گروه سیاسی: در سیاست ورزی یک اصل وجود دارد و آن این که هیچ دشمنی برای همیشه دشمن نیست و هیچ دوستی نیز تا قیامت دوست نخواهد ماند. این قانون معروف علم سیاست، گاه بر پایه تفسیرهای ایدئولوژیک و آرمان گرایانه به چالش کشیده شده است، به ویژه در قرن بیستم و در دوران جنگ سرد که دشمنی بلوک شرق و غرب چنان ریشه دار مینمود که رفع و حل آن غیرممکن به نظر میرسید.
دکتر حسن اکبری بیرق
بفکن کلنگ قهر و بیا آشتی کنیم
اصلاح کار باغچه با بیل میکنند
شهریار
فروپاشی شوروی و تغییر جغرافیای سیاسی اروپا و به تبع آن برخی نقاط جهان، این نظریه را اثبات کرد که تقابلهای سیاسی بین دولتها و حتی ملتها امری اعتباری و نه ذاتی است و تغییر پارادایمها میتواند دشمنیها را به دوستی و دوستیها را به دشمنی تبدیل کند. دولتمردانی که بیش از هرچیز در امر سیاسی، پاس منافع و مصالح شهروندان خود را دارند به این قاعده وفادارترند و نه از عشق، ایدئولوژی میسازند و نه از نفرت!
هر حاکميتی اگر به این امر باور داشته باشد که وظیفه حکومت اولاً و بالذات فراهم آوردن رفاه و امنیت برای جامعه است، راهبردهای خود را در برخورد با دیگر کشورها در راستای تحقق همین امر تعریف و تنظیم میکند. یعنی در برقراری ارتباط با دول بیگانه و یا قطع ارتباط با آنها، در جستجوی رفاه یا امنیت برای شهروندانشان هستند.
اگر ایجاد رابطه دوستی با ملت و دوستی با حفظ امنیت کشور، رفاه بیشتری نصیب ملتشان میکند، تردیدی در آن به خود راه نمی دهند و بالعکس. حاکمانی هم که خود و ملتشان را در حصار آرمان خواهیهای پرهزینه محصور کردهاند، سیاستهای کلان خود را در راستای تحقق آن آرمانها تدوین و جهت دهی میکنند که گاه به قیمت عقب ماندگی و حتی نابودی ملتی تمام میشود. نمونه بارزش کره شمالی است که مردمانش از نان شب هم محروم ماندهاند تا به آرمان ضدیت با آمریکا وفادار بمانند!
این مطالب ساده و بدیهی مقدمه ای بود بر ورود به تحلیل خبر برقراری ارتباط دیپلماتیک بین ایالات متحده امریکا و کوبا. ارتباطی که به مدت نیم قرن، بی هیچ دلیلی که با منطق ماموریت ذاتی دولت که همان تامین رفاه و امنیت برای ملت است، سازگار باشد، قطع بود. به دیگر سخن، آرمانهای ایدئولوژیک چپگرایانه و کمونیستی بیش از پنجاه سال حصاری آهنینی به دور کشوری کشید که در اصل هیچ اختلاف لاینحلی با امریکا نداشت.
سردمداران کوبا در تمام طول این مدت حال و هوای جنگهای چریکی و هم رزمی و هم پیالگی با چه گوارا و امثال او در سرشان بود و ملتی را اسیر اندیشههای ایدئولوژیک خود کردند. حتی آن گاه که صدای شکستن استخوانهای کمونیزم و مارکسیسم نیز به گوش رسید، این کاسههای داغ تر از آش از کج راهه ای که در پیش گرفته بودند، بازنگشتند، بهگونهای كه اگر مارکس از گور بر میخاست و غسل توبه میکرد، اینان باز هم از مسیری که برگزیده بودند، برنمی گشتند اما دیوار واقعیت سخت تر از آن است که با شعار بیشعور بتوان از آن گذر کرد. ایدئولوژی کمونیزم سست تر از آن بود که یک قرن بپاید. آن هم در جهان مدرنی که « هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود».
آشتی کوبا و ایالات متحده جز آن که خبری شگفت انگیز در این روزهای بلاخیز بود، پیام دیگری نیز برای حکومتهای ایدئولوژیک داشت و آن این که هیچ کشوری دشمن بالفطره ندارد. همانگونه که دوست بالفطره ندارد. باید دید که مصالح درازمدت کشور با کدام گزینه سازگارتر است، دوستی یا دشمنی.
گرچه اعلام برقراری روابط دیپلماتیک بین کوبا و امریکا خبر غیرمنتظره ای بود، اما حکایت از آن سرنوشت محتومی داشت که در انتظار همه حاکمانی است که امنیت و رفاه شهروندانشان را فدای آرمانخواهیهای پوچ و بی معنی شان میکنند. اگر سردمداران جوان کره شمالی و برخی کشورهای دیگر به دیده تامل در این واقعه بنگرند، باید شجاعانه با حفظ عزت و کرامت انسانی شهروندانشان از در آشتی با جهان و جهانیان درآیند و دیوارهای جهل و تعصب را که به دور مرزهای خود کشیدهاند، همچون دیوار برلین با دستان خود و نه ایادی اجنبی فرو بریزند.
مردم، از دولتها حقوق اولیه و انسانی خود را مطالبه میکنند، اگر استیفای این حقوق در سایه صلح و آشتی با هر دولتی امکان پذیر باشد، نباید شعارهای توخالی مانع رسیدن به آن شود. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که همه دولتها در دنیای مدرن از قهر و آشتی شان با دول دیگر هدف دیگری جز منافع خود ندارند. هنر دیپلماسی آنجاست که قدرتهای کوچکتر از چنان هوش دیپلماتیک برتری برخوردار باشند که در تعامل با قدرتهای بزرگتر، وارد یک بازی برد – برد شوند. چهرههای خندان و راضی شهروندان عادی کوبا هم پیام روشنی برای دیگر دولتمردان داشت و آن این که دوستی بهتر از دشمنی است و عشق عاقلانه تر از تنفر.