به روز شده در ۱۴۰۳/۰۹/۰۳ - ۱۰:۴۶
 
۳۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۷ ساعت ۱۲:۰۲
کد مطلب : ۱۰۳۶۵۴
نگاهي به تاريخ؛ يادي از يك روزنامه‌نگار جسور

ماجرای به آتش کشیدن کریم‌پور شیرازی

ماجرای به آتش کشیدن کریم‌پور شیرازی
غلامحسین دهدشتی

گروه سياسي: امیرمختار کریم‌پور شیرازی به سال 1300 شمسی در روستای مجدآباد، از روستاهای اطراف فسا در شیراز، به دنیا آمده بود. پدرش امیر قدمعلی از روستائیان خوش نام و مادرش «گل صنم» نام داشت. امیر مختار کودکی را در وضع نامطلوب مالی گذراند. دبستان را در فسا درس خواند. اما تحصیلات دبیرستان را در شیراز و تهران به پایان برد. مدتی به کار در بیمه ایران پرداخت که به سمت رئیس اداره فرهنگیان در شرکت بیمه ایران هم رسید و به موازاتش در

سال 1327 وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دررشته حقوق قضایی مشغول تحصیل شد. کار در شرکت بیمه با روحیه ناآرام او سازگاری نداشت و خیلی زود آن را رها کرد. در دوران دانشجویی یک بار بر اثر سخنرانی‌ای که درباره‌ترور محمد مسعود کرده بود، برای یک سال از تحصیل معلق شد، اما بعد از آن دوباره وارد دانشکده شدو درس خود را تمام کرد. کریم‌پور در سال 1329 امتیاز هفته نامه‌ای به نام شورش را گرفت. هفته نامه شورش به سردبیری امیرمختار کریم‌پور شیرازی، در چهار صفحه به قیمت دو ریال، روزهای شنبه و گاهی دوشنبه از سال 1329 در تهران منتشر شد.

شکل و شمایل هفته نامه به این شکل بود که در صفحه اول، گوشه راست روزنامه کلامی از امیرالمومنین علی (ع) بدین مضمون چاپ می‌شد. «پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین ستوده‌تر است.» در وسط صفحه اول با خط قرمز عبارت «شورش» نوشته می‌شد و در گوشه سمت چپ بخشی از اعلامیه جهانی حقوق بشر: وقتی که حکومت، حقوق ملت را نقض کند، شورش و انقلاب برای هر دسته از ملت، از مقدس‌ترین و ناگزیرترین وظایف است.

روال معمول مطالب نشریه هم به این‌ترتیب بود که شروع صفحه اول با مقاله‌ای سیاسی و انقلابی بود و وسط همان صفحه کاریکاتوری بر علیه قدرت‌ها و عوامل اجنبی کشیده می‌شد. در صفحات بعدی شورش بخش‌های تازه ها، مسئله ها، درد دل‌ها و بالاخره خواسته‌های مردم جا داشت. به طور کلی خط مشی کریم‌پور در دو اصل کلی خلاصه می‌شد. اول پشتیبانی قاطع از سیاست‌های دولت ملی مرحوم مصدق که بعد از روی کارآمدن مصدق، در 8 اردیبهشت1330 به عنوان دغدغه اصلی کریم‌پور مطرح بود و دوم انتقاد و ناسزاگویی به خاندان پهلوی، که از همان شماره‌های اول نشریه (قبل از روی کار آمدن دکتر مصدق) به وضوح و به طرز افراطی آشکار بود و تا شماره‌های پایانی هم متوقف نشد. این دو اصل کلی در تمام مقاطع انتشار (شورش) به موازات هم ادامه داشت و جالب اینجاست که کریم‌پور حتی اگر گاهی اوقات اول را کم رنگتر می‌دید، اما درگیری با خاندان پهلوی و نوشتن مقالات تند، در انتقاد از آنها را هیچگاه فراموش نمی‌کرد.

جمشیدی لاریجانی در کتاب دوقلوهای میرپنج، بخشی از مقالات منتشره در شورش را نقل کرده از جمله اینکه (.. مردم می‌گویند اشرف چه حق دارد در تمام شئونات مملکت دخالت کند و مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال را به بازی بگیرد... مردم می‌گویند پول هایی را که اشرف به نام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل و‌تراخمی و بی‌سواد این مملکت فقیر و بدبخت می‌گیرد به چه مصرفی می‌رساند... مردم می‌گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه و مقننه و اجرائیه این مملکت دخالت نامشروع می‌کند. شورش از شروع انتشار، پس از چهار شماره توقیف شد و بعد از توقیف به نام‌های مرد وطن، فریاد ایران، قیام خوزستان و قیام ملت منتشر شد، که روی صفحه اول با درج جمله ( (شورش در توقیف است) ) عملا اعلام می‌کرد که این روزنامه جای شورش در می‌آید.

کریم‌پور حتی یک بار هم در سال 1331 به اتهام اهانت به مقام سلطنت به پنج ماه و به اتهام نشر اکاذیب به منظور تشویش اذهان عمومی به 3 ماه حبس تادیبی محکوم می‌شود. شورش در سال 1331 با روی کار آمدن دکتر مصدق، مجددا با همان نام اصلی اجازه انتشار گرفت، که فی الواقع در این دوره طرفداری سرسخت از دولت مصدق، به محور دوم سیاست‌های شورش تبدیل شد. شورش در سرمقاله شماره 14 خود می‌نویسد ( (ما با خون خود، لانه جاسوسان اجانب را شستشو می‌کنیم، اراده آهنین مصدق اراده 18 میلیون ملت غیور و محروم ماست...) ) وی در همین شماره نامه تهدیدآمیزی نسبت به خودش را چاپ می‌کند که در آن، او را به سرنوشت محمد مسعود تهدید کرده بودند. با وقوع کودتای 28 مرداد، کریم‌پور شیرازی مخفی می‌شود. نزدیک دو ماه از او خبری نبود تا این که در تاریخ 26 مهرماه 1332 روزنامه‌ها خبر از دستگیری او و انتقالش به زندان موقت شهربانی می‌دهند.

کیهان در شماره روز یکشنبه 26 مهرماه 1332 (شماره3112)، در زیر صفحه اول خود، عکسی را از او در هنگام دستگیری چاپ کرد که کریم‌پور را با ریشی بلند، لباده‌ای به تن و عمامه‌ای در دست نشان می‌داد. کیهان در صفحات اول و ششم خود شرح دستگیری کریم‌پور شیرازی را به چاپ رسانده بود، که با لو رفتن محل اختفایش - خانه‌ای در مقصود بیک تجریش – عملیات دستگیری انجام شده است. کیهان نوشته بود خانه مذکور، متعلق به شخصی به نام محمدعلی مباشر بازرگان بوده است.

اطلاعات (یکشنبه 26 مهرماه) هم با چاپ عکسی در صفحه آخر خود (ص 12) که کریم‌پور را در فرمانداری نظامی نشان می‌داد، خبر دستگیری‌اش را شرح داده بود. روزنامه آتش هم که به صاحب امتیازی مهدی میراشرافی (نماینده مجلس و از عاملین اصلی کودتا) در می‌آمد، در صفحه اول شماره 1354، 26 مهر، 1332 نوشت که دیشب کریم‌پور شیرازی در حالی که عمامه به سر و لباده‌ای به تن داشت دستگیر شد.

پس از کودتای 28 مرداد و برقراری حکومت نظامی کریم‌پور به زندگی مخفی روی آورد اما در مهر ماه همان سال پس از مدتی آوارگی توسط مامورین فرماندار نظامی دستگیر و زندانی گردید. حال دیگر کریم‌پور بود و کینه‌های کهنه درباریان و دژخیمان تا با رفتار مستهجن و وحشیانه خود زخم‌هایی را که از قلم این روزنامه‌نگار آزاده خورده بودند جبران کنند. روزنامه و روزنامه نگار آزاده‌ای هم نبود که از رنج‌های آن شیر اسیر سخن گوید و بالاخره در 29 بهمن سال 1332 دادستان مزدور ارتش برای او تقاضای اعدام کرد اما هنوز دادگاه کریم‌پور به اتمام نرسیده بود که این شورشگر بی‌قرار را درپای مزدوران بیگانه به آتش کشیدند و به حیات و افتخارش پایان دادند.

شهادت مظلومانه کریم‌پور نه تنها همچون سندی رسواگر بر پرورنده سیاه خودکامگان دست نشانده امپریالیسم رقم خورد بلکه داغ ننگ و نفرت را بر پیشانی تمام دشمنان قلم و فروشندگان قلم نشاند، همانانی که با گذشتن از خون قلم زنان آزاده‌ای چون کریمپور و محمد مسعود و عشقی و صوراسرافیل و دکتر حسین فاطمی و... حرمت آزادی و قلم را شکسته و در آستان بوسی قدرت به خاکش نشاندند. غروب روز سه شنبه 23 اسفند سال 1332 در میدان پادگان لشکر 2 زرهی که استراحتگاه دکترمصدق، دکترفاطمی، کریم‌پور شیرازی و بقیه‌ قربانیان کودتای ننگین 28 مرداد بود- مراسم چهارشنبه سوری با شرکت خائنین درباری، اشرف و علیرضا انجام می‌گرفت.

تبهکاران سیه دل در این آخرین روزهای سیاه سال کودتا، سرمست از باده غرور و پیروزی، یک زندانی را از سلول بیرون کشیدند و به میدان آوردند تا رذالت و کینه ناپاک خود را در قالب تفننی چندش‌آور به نمایش گذارند. قربانی این نمایش وحشیانه، روزنامه نگار و شاعر آزاده‌ای بود که همواره در کنار مصدق با قلمی به تیزی شمشیر، پرده‌های خیانت و‌تزویر دربار و ارتجاع را می‌درید و بر دل‌های سیاهشان داغ می‌نهاد. قربانی را در میان مزدوران درباری مدتی به توهین و تمسخر گرفتند و آنگاه پیکرش را آلوده به نفت کردند و با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز نمودند کریم‌پور در میان شعله به هر سو می‌دوید و جنایتکاران بی‌وطن برافت و خیز و فریاد و اضطرار او می‌خندیدند. سرنیزه‌ سربازان نیز مانع از این می‌شد که بازیگر این نمایش از میدان دید تماشاگران بیرون رود و لذت پست آنان را ناتمام گذارد. فردای آن روز، او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود به بیمارستان ارتش منتقل کردند. درآنجا تمام توان خود را در گلو جمع کرد و چند فریاد زد: (والا حضرت اشرف مرا کشت...) اما دکتر ایادی پزشک مخصوص شاه با تمسخر گفت: دیوانه است! هذیان می‌گوید! و بالاخره پیکر سوخته‌اش را که جای هفت زخم سرنیزه برخورد داشت، به گورستان مسگر آباد بردند و بی‌هیچ نام و نشانی به خاک سپردند. خبر این جنایت فجیع در روزنامه‌های 24 اسفند اینچنین انتشار یافت: (... امروز مقامات انتظامی اطلاع دادند که دیشب کریم‌پور شیرازی که در مرکز لشکر 2 زرهی در مجاور زندان آقای دکتر مصدق بازداشت می‌باشد، قصد فرار داشت و خود را آتش زد... وی را که بیش از دو سوم بدنش سوخته بود امروز صبح به بیمارستان شماره‌ 1 ارتش برده و در اتاقی که مجاور اتاق دکتر فاطمی، که از دیشب به آنجا منتقل شده بستری نمودند..) و بدین سان در میان سکوت زبونانه تمام مدعیانی که با (اسلام پناهی) و یا (توده) گرایی مبتذل و بی‌محتوای خود، پیروزی کودتاچیان را ممکن ساختند، آزادی و آزادگی، در لهیب اختناق و خودکامگی سوخت و هیچ یک از مدعیان دم برنیاورد. کریم‌پور شیرازی یار باوفای دکتر مصدق و مدیر روزنامه (شورش) بود. در دوران نهضت ملی در سنگر مصدق مبارزه کرد و در این راه طعم اسارت را نیز چشید.

در زندان قطعه شعری سرود و در آن از قلم تیز (شورش) در دل خصم سخن گفت:
کلک (شورش) بدل خصم چنان کار کند که بدان کوه کران تیشه‌ فرهاد نکرد
شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق در واقع افشاگر بسیاری از توطئه‌های ضد مردمی درباریان و کارشکنان نهضت بود، و کریم‌پور به راستی جان خودش را بر سر افشای توطئه گران گذاشت. یکبار خودش در این مورد چنین نوشت: .. به قرآن مجید سوگند یاد کرده‌ام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود. من با خدای خویش عهد و پیمان محکمی بسته ام.. چون من پرده هایی را بالا می‌زنم که در زیر آن هزارها خیانت، هزارها فشار و هزارها بدبختی و بیچارگی نهفته است... من جدا مصمم هستم که این مبارزه سرسخت و آشتی ناپذیر را تا سرحد مرگ شرافتمندانه‌ سرخ که ایده‌آل و آرزوی دیرین من است، دیوانه‌وار دنبال کنم. چون من کاملا در طی انتشار این سه شماره‌ روزنامه شورش خطر را پیش بینی و احساس می‌کنم و ناچار در مقدمه، شهادتین خود را ادا کرده... و بدین‌ترتیب شاعر پر درد مردم، در ستیز نامردمی ها، پا در راه شهادت نهاد. و ندای انقلاب سرداد:
انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلی انجمن بایست کردن در سرای انقلاب
ترس دولت، ملت بیچار را از پا فکند نقشه‌ای باید کشیدن از برای انقلاب
داوری صبر و شکیبایی نمی‌بخشد اثر درد ما را نیست درمان جز دوای انقلاب
کاخ این خونخوارگان را واژگون بایست کرد ریختن باید زنو از خون بنای انقلاب