مهدی نورمحمدزاده
مقدمه: ضایعه درگذشت کارگردان شهیر ایرانی، عباس کیارستمی و حواشی پزشکی آن باعث شد که بحثهای انتقادی در حوزه سلامت و پزشکی دوباره داغ شود و مردم به درستی دریابند که علی رغم همه پیشرفتهای صورت گرفته، هنوز در حوزه سلامت و درمان کاستیهای مهمی وجود دارد که باید برای رفع آنها فکری کرد و چارهای اندیشید. علیرغم تحلیلهای جامع،سازمانی و سیستمی که در خصوص نواقص و کاستیهای درمان و خطاهای پزشکی در کشور انجام و ارائه شده است، این قلم در موضوع مهم «کاستیهای سیستم درمانی کشور» معتقد به تاثیر علل فرهنگی،اجتماعی و فردی نیز بوده و اشارات زیر را در این خصوص به عنوان تلنگرهای فرهنگی قابل طرح و بحث میداند:
1- حکما حکمتی داشته که پیشینیان ما برای درمان دردهایشان پیش «حکیم» میرفتند. از پزشک تا طبیب فاصله بسیار است و از طبیب تا حکیم، بسیارتر! در فرهنگ قدیم ما، پزشک کسی بود که حکمت میدانست و آنکه حکمت بداند بی شک ادب دارد و آداب هم میفهمد. حکیم نمی تواند دنبال پول و شهرت باشد و بخاطر پول نداشتن، بخیه از صورت بیمار بیرون کشد! متاسفانه بخشی از پزشکان امروز، از فرهیختگی فرهنگی پیشینیان خود فاصله گرفته اند! سقف آرزوهایشان و افق خواستههایشان کوتاه و دنیایی است و در این باب فرق چندانی با دیگر اقشار جامعه ندارند. میشناسم جراحی را که هفت ماشین داخل پارکینگش دارد و هر روز هفته سوار یکی میشود! از چنین جراحی میتوان انتظار حکمت داشت؟!
2- بزرگی میگفت: «آخوند و معلم و دکتر شدن فقط به سواد و علم نیست! باید در ذات طرف عشق به انسان موج بزند!». کم لطفی بزرگی است که مبلغان و معلمان و طبیبان جامعه را صرفا بر اساس نمره و تراز علمی انتخاب کنیم و سلامت جسم و روح انسانها را بدانها بسپاریم! کسی که علاقهای به صحبت و بازی با بچهها ندارد، چطور میتواند معلم خوبی شود؟! آیا صرف قبولی در رشته دبیری و چند سال درس خواندن برای احراز شرایط معلمی کافیست؟ یا جوانی که با دیدن خون دلش ضعف میرود و تاب استشمام بوی عرق بیمار را ندارد، چطور میتواند پزشک و جراحی خوب و قابل اطمینان شود؟!
شکی نیست که برای رسیدن به مشاغل حساسی چون پزشکی، صلاحیتهای علمی و درسی هم لازم است، اما تکلیف صلاحیتهای روانی، اخلاقی و حتی اعتقادی چه میشود؟! جالب اینکه بین رتبه صد و دویست کنکور فقط یکی دو سئوال و تست فاصله است.رتبه پانصد کنکور که مثلا امدادگر شجاع هلال احمر بوده و اهل خدمت به مردم و عاشق کوه و سفر به روستا، بیشتر به درد پزشکی میخورد یا رتبه صد کنکور که از دیدن مرده وحشت دارد و بزرگترین دردش در زندگی دندان درد بوده و صرفا به مدد صدها ساعت کلاس و تست تقویتی توانسته یکی دو تست بیشتر بزند!؟ شاید وقت آن رسیده که در کنار تراز و نمره علمی، تراز و نمره صلاحیتهای اخلاقی، روانی و حتی میزان استعداد و علاقه واقعی را هم در گزینش نهایی رشتههای پر متقاضی پزشکی دخالت دهیم. یکی از دانشجوهای پزشکی تعریف میکرد از همکلاسی اش که در سالن تشریح دانشگاه، در اولین سکانس تماشای جسد هندی غش کرده بود و تلپ افتاده بود روی زمین...خدا به داد بیمارانش برسد!
3- به گواهی اعداد و ارقام، حرفه پزشکی در جامعه ایران نسبت به سایر کشورها پر سودتر است. همین پول زیاد و شغل مطمئن عامل وسوسه بسیاری از افراد و خانواده هاست برای دوپینگ فرزندانشان در ماراتن کنکور اما درآمد خوب و موقعیت اجتماعی حرفه پزشکی را نمی توان صرفا به استناد نخبه و باهوش بودن جامعه پزشکی توجیه کرد. چرا که همه میدانند باهوش ترین دانش آموزان ایرانی اکثرا دنبال رشته ریاضی میروند و در دانشگاه هم سراغ رشتههای مهندسی برق.اما حتی حال و روز مهندسان برق شریف هم با پزشکان (خاصه بخشی از جراحان) قابل قیاس نیست و اصلا برای همین است که خانوادهها تحصیل فرزندشان در دندانپزشکی یک دانشگاه پرت و ضعیف را به تحصیل در رشته برق صنعتی شریف ترجیح میدهند!
باید اذعان کرد که درآمد حرفه پزشکی در ایران، منطقی و مبتنی بر شاخصهای استاندارد نیست و همین امر باعث تجمع ثروت و به دنبال آن قدرت و موقعیت اجتماعی ویژه در این صنف ارزشمند شده است.همین تصور «ویژه بودن» است که باعث شد جامعه پزشکی ما تاب نقدهای طنازانه برنامه «در حاشیه» مهران مدیری را نداشته باشد و بر آن بشورد! یا مثلا در موضوع فیشهای نجومی، حقوقهای چند ده میلیونی برخی جراحان حق مسلم ایشان شناخته شود و منتقدان به «مخاطره انداختن سلامت عمومی جامعه» متهم شوند! صحنههای «در حاشیه» هر چند طنز بود اما متاسفانه در همین ماههای اخیر به تلخی و به صورت واقعی در برخی بیمارستانها تکرار شدند و فجایعی نظیر بستن کپسول گاز سمی به جای اکسیژن به یک مادر، سوختن ریههای نوزاد بر اثر اکسیژن اضافی و... را به وجود آوردند.
4- «پزشکسالاری» یکی از ضعفهای سیستم درمانی کشور ما است. کسی که ناچار گذارش به مطبها و بیمارستانهای تخصصی افتاده باشد، خوب میداند که حتی داخل بیمارستان هم، تبعیضهای پر رنگ به نفع پزشکان متخصص و جراح وجود دارد. همین کرنش و احترام مبالغه آمیز کادر بیمارستان و بیماران نسبت به پزشکان، باعث رفتارها و برخوردهای بسیار زننده و منافی حقوق اولیه بیمار در طول فرآیند درمان شده است.
ویزیتهای دسته جمعی در مطب، عدم توجه و فرصت کافی برای معاینه بیماران، عدم احترام به بیمار و همراهش،عدم ارتباط عاطفی و انسانی با بیمار، عدم رعایت حرمتهای شرعی، عدم اطلاع رسانی دقیق به بیمار در خصوص روند درمان و ماهیت بیماری، دریافت پول خارج از ضوابط قانونی و بیمارستانی و... از جمله مواردی است که متاسفانه در سیستم درمانی ما تبدیل به عرف رایج شده است. چند سال قبل که سریال «پرستاران» از تلویزیون پخش میشد، یکی از همکاران چند قسمت آن را دیده بود و بعد نامهای به ریاست سازمان صدا و سیما نوشته بود که لطفا پخش این سریال را متوقف کنید! نوشته بود تماشای این سریال برای مردم ما افسرگی میآورد، وقتی که رفتار حرفهای و انسانی پرستاران و پزشکان سریال را تماشا میکنند و بعد سری به بیمارستانهای خودمان میزنند...!
5- شکر خدا کم نیستند پزشکان و جراحان ارزشمندی که علی رغم همه کمبودها و ضعفهای سیستمی، صرفا بر اساس اخلاقیات و روحیات والای خود مشغول خدمت عاشقانه به مردم هستند.که اگر چنین نبود معیار و مقیاسی هم برای انتقاد و تلنگر بنده وجود نداشت. وجود و رفتار چنین انسانهای بزرگوار و ارزشمندی است که ما را به نقد و تامل در رفتار طیف دیگر جامعه پزشکی وا میدارد و به اصلاح ضعفها و جبران کاستیها امیدوار میکند.حسب نمونه در پایان این مقال ادای احترام میکنم به دکتر «بهزاد عبداللهزاده-متخصص کودکان» که در طول این سالها تنها پزشکی است که دیدهام تمام قد به احترام بیمار و همراهانش میایستد و دست میدهد! حتما یقین دارد به اینکه مراجعانش هم شخصیت انسانی دارند و شایسته احترام! سلام بر چنین پزشکانی...