دریاچهای که تصور میشد بتواند یک بیلبورد بزرگ تبلیغاتی و تاثیرگذار در افزایش آرای آقای قالیباف باشد. اما اینطور نشد. این دریاچه از زمان افتتاح نگرانیهای بسیاری را میان فعالان محیطزیست برانگیخته است. از افتتاح دریاچه پیش از ساخت تصفیهخانۀ آن، که موجب رکود آب و کمبود اکسیژن در آن میشد، تا بوی تعفنی که در تابستان همسایۀ این سالهای دریاچه بوده و قیمت آپارتمانهای مجاورش را کم و کمتر کرده، تا پشههایی که میهمان گاه و بیگاه دریاچهاند و پیشبینی میشود تا چند سال دیگر نه تنها منطقۀ ۲۲ بلکه کل تهران را دچار چالش کند و …، همه مشکلاتی هستند که با یک بار جستجوی واژۀ «دریاچۀ چیتگر» در اینترنت یا حضور در سر کلاسهای دانشکدههای شهرسازی یا محیطزیست با آن روبرو میشویم.
اما آنچه که در این سالها کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفته است، بحران «آب»ی است که با احداث این دریاچه و در فاصلۀ چند ده کیلومتری از آن ایجاد شده است. سوالی که در این سالها باید بیشتر به گوش میخورد، این است که کشوری با این سطح از بحرانِ آب ـ که همۀ نهادهایش، از جمله خود شهرداری، مردم را تشویق به استفادۀ بهینه از آب میکنند ـ چگونه تصمیم به انجام چنین پروژۀ آببَری میگیرد. سؤالی که همواره پشت پرده ماند تا دامنۀ بحران در روستاهای جنوب تهران هرروز گستردهتر شود و مردمش در سکوت، تلخیِ خشکسالی ناگهانی را مزهمزه کنند. پدیدهای که نه یک فرایند «طبیعی»، که مستقیماً حاصل مداخلات نادرست و حساب نشدۀ یک پروژۀ تجملاتی است که چشمها را خیره میکند.