به روز شده در ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ - ۱۱:۳۵
 
۴
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۹ ساعت ۱۴:۴۴
کد مطلب : ۱۲۵۱۰۳

موج تازه «حاشیه‌نشینی» در تبریز

محسن‌هادی-مستندساز و فعال اجتماعی
روزنامه بهار
براي مصاحبه با يكي از كانديداهاي مجلس در تبریز دعوت شده بودم؛ صحبت از حاشيه‌نشيني شد؛ او سابقه طولاني در مديريت شهري داشت و دكترايش هم برنامه ريزي شهري بود، سوال مرا ارجاع داد به مسئله‌‌اي بزرگتر؛ موج نوي حاشيه نشيني كه در روستاهاي اطراف تبريز مثل كجوار و آلوار در حال شكل گيري است؛ گفت اينها معضل آينده تبريز هستند! گفتم ولي تبريز معضل اكنون آنهاست چرا اينطور نمي‌بينيد؟ گفت يعني چه؟ توضيح دادم كه اگر بيشتر سرمايه استان در تبريز جمع نبود چرا روستا را ترک کنند؟ كوجوار و آلوار و ده‌ها روستاي ديگر که چيزي در مايه‌هاي بهشت بودند با چشمه‌هاي جاري و سروهاي روان و باغ‌هاي بيكران، چرا ترکشان کنند؟بحث ما بالا گرفت. موضع ايشان چنين بود كه نمي‌شود در هر روستا و شهر، بيمارستان مدرن و دانشگاه پيشرفته ساخت و موضع من در برابر مغالطه ايشان چنان بود كه اگر توزيع متوازن امكانات زندگي محقق نشود؛ با اين ارتباطات گسترده، احساس فقر و احساس تبعيض، امواج مهاجرت را پي در پي ايجاد و شهرهاي بزرگ را بستر تحولات عجيب آينده خواهد كرد!مصاحبه ما قطع شد؛ چون صحبت از تمركزگرايي فكر را به جاهاي حساس مي‌برد و ايشان مايل نبودند در شرايط حساس كنوني اعتراف كنند كه حاشيه نشيني  مشکل چند بعدی جوامع است.

هزینه‌های حاشیه‌نشینی
حاشيه نشيني چه هزينه‌هايي مي‌تواند داشته باشد؟ به چند عدد و رقم توجه كنيد: تبريز ١٨ محله حاشيه نشين دارد؛ حدود يك سوم جمعيت شهر ساكن اين مناطق‌اند؛ يعني چيزي حدود ٤٠٠ هزار نفر؛ بيشترين تراكم جمعيت هم در حاشيه شمالي شهر است‌، دقيقا روي يك گسل خطرناك! زلزله‌هاي تبريز را هم كه شنيده‌ايد، در تاريخ مكتوبش ٨ بار با خاك يكسان شده!اما زلزله آخرين هزينه‌ايست كه خواهيم داد، ابعاد اجتماعي، فرهنگي حاشيه‌نشيني كم از زلزله نيستند؛ به احساسي است كه با شنيدن واژه حاشيه نشين در آدم ايجاد مي‌شود! فکر كنيد؛ اگر هويت هريك از ما حاشيه نشين باشد چه حسي در ما ايجاد خواهد شد! اين احساس منشا مناسبات اجتماعي متفاوتي است كه در چارچوب فكري مديران شهري نمي‌گنجد!

«حاشیه» لزوما در حاشیه شهر نیست
در ادبیات شهرسازی و برنامه ریزی شهری، «حاشیه‌نشین» به مناطقی از شهرها گفته می‌شود که با ساخت و ساز غیر مجاز شکل گرفته و ساختمان‌هایشان فاقد اسناد رسمی‌اند. این شیوه سکونت شهری را «اسکان غیر رسمی» می‌گویند و مناطقی که در آن سکونت غیر رسمی است، به مناطق «حاشیه‌نشین» مشهورند. به این معنا، حاشیه‌نشین، لزوما منطقه‌ای نیست که در حاشیه شهر باشد، ممکن است در وسط شهر هم باشد؛ اگر سکونت در آن غیر رسمی باشد، منطقه حاشیه‌نشین خواهد بود. «حاشیه نشینی» بر خلاف ظاهرش، معنایی جغرافیای ندارد؛ یعنی این مناطق حاشیه‌ی‌ شهر نیستند بلکه در حاشیه‌ی زندگی شهری‌اند! این مناطق اگر چه در شهرند ولی از شهر نیستند؛ خدمات شهری را دریافت نمی‌کنند، از زیرساخت‌های شهر محروم‌اند و البته متقابلا مسئولیت‌های شهرنشینی را هم ندارند! این به چه معناست؟ دوسال پیش در یکی از محلات حاشیه نشین تبریز تصویر می‌گرفتیم، پیر مردی را دیدیم در حال هیزم شکستن؛ پیشش رفتم؛ بسیار معترض بود، مرا داخل خانه‌اش برد، نه برق داشت، نه آب و نه گاز. دو سه هفته‌ای درگیر این شدیم که خانواده این پیرمرد را از سرمای استخوان سوز تبریز حفظ کنیم، آنجا من تازه فهمیدم که تا همین چهار پنج سال پیش، کسی در آن محلات آب لوله کشی نداشت، دبه دبه در دوش حمل می‌کردند، برق هم نداشتند گاز هم. یعنی پس از صد سال از تاسیس شهرداری در تبریز، در همین اواخر و تحت فشارهای اجتماعی، فهمیده‌اند که تحمیل محرومیت بر ساکنان مناطق غیر رسمی شهر، نتیجه‌ای جز بغرنج کردن مسئله ندارد!

موج نوی حاشیه‌نشینی
برگردیم به آن مسئله‌ي بزرگتری که آن کاندیدای متخصص مسایل شهری می‌گفت؛ موج نوي حاشيه نشيني! که با چراغ خاموش راه افتاده و در حال بلعیدن شهرهاست. اما این موج نو چیست؟ اول موج کهنه را باید شناخت؛ 80 درصد توليد ناخالص داخلي، كشاورزي بود، محصول كار روستائياني كه ٧٢ درصد جمعيت كشور را تشكيل مي‌دادند. كي؟ وقتي رضاخان به قدرت رسيد. آن زمان شهرها مركز تبادل و تجارت كالاهايي بودند كه در روستاها توليد مي‌شد. صنعت بزرگي نداشتند و سهمشان از توليد ملي اندك بود؛ ٢٠ درصد!با این وجود تقریبا تمامی اقدامات و تحوّلات دوره رضا شاه در شهرها روی داد. راهسازي، صنعت، شهرسازي، بهداشت، آموزش و هرآنچه كه رداي مدرن بود، بر قامت شهرها دوخته مي‌شد، قريه‌هايي هم كه جاي مناسب داشتند يا حال مناسب، ماهيت عوض مي‌كردند تا صاحب خيابان و پادگان شوند و مجسمه در مركزشان نصب شود و بشوند شهر! توسعه فقط براي شهرها بود، هيچ روستايي، در روستا بودنش توسعه نيافت. نتيجه چه بود؟ دو سه دهه بايد مي‌گذشت تا اين ديوار كج، خودش را نشان دهد و موج مهاجرت به شهرها جاري شود و پديده‌ي تبعيض‌آميزي به نام حاشيه‌نشيني، در شهرها به وجود آيد.

تبعات توسعه نامتوازن
اين جاي حرف بسياري دارد، آنچه رهايم نمي‌كند، اين سوال است؛ «چرا رضا خان همه توجه خود را به شهرها که تنها 28درصد جمعیت را دربر داشتند معطوف كرد؟چرا روستاها که اکثریت مردم را در خود جای داده بودند مورد بی‌ توجهی واقع شدند؟» تصور كنيد اگر توسعه را متوازن شروع مي‌كردند، امروز چه كشور متفاوتي داشتيم! این موج حاشیه نشینی هنوز هم ادامه دارد، یعنی همچنان هرکه می‌تواند از روستاها و شهرهای کوچک مهاجرت می‌کند به شهرهای بزگ، اگر پول کافی داشت در خود شهر و اگر نداشت در حاشیه‌ شهر ساکن می‌شود. اما موج نو چیست؟ شهرهای بزرگ به برکت سیاست‌های هوشمندانه زمین و مسکن در دو دهه اخیر، در تولید حاشیه نشین به خودکفایی رسیده اند! هرچه مسکن گران و گران‌تر می‌شود، عده‌ای فقیر و فقیرتر می‌شوند و چاره‌ای برای‌شان نمی‌ماند جز پناه بردن به آلونک‌های حاشیه! و می‌شوند حاشیه نشین! آن پیرمردی که گفتم داشت هیزم می‌شکست برای گرم کردن خانه اش، مهاجر نبود، اهل یکی از محلات قدیمی تبریز بود، مشکلات اقتصادی و هزینه سرسام آور مسکن، او را به حاشیه‌ی شهر رانده بود! امثال او زیادند و دارند زیاد هم می‌شوند؛ نه در تبریز، در همه شهرهای بزرگ کشور، این همان موج نوی حاشیه نشینی است.